کور / نثر / شاعر و اجتما ( بخش۳)

شاعر و اجتما ( بخش۳)

ادبيات دری درمجموع ( نثرونظم) ازادبيات شرق وغرب متا ْثر گرديده وبعضی ازعقايدو فلسفه های اّنرا نيز پذيرفته است، ادبيات شرقی عبارت از ادبيات عربی، ادبيات تركی، ادبيات هندی كه اثرات خود را درزبان وادب دری مخصوصاً شعر بجامانده است و بعضی از اّن كلمات تاعصر حاضر نيز مورد استفاده واستعمال قرار ميگيرد، وبرخی از اّن متروك گشته ، البته تاثير ادبيات عرب به پيمانه وسيع وحتی كه بدون اّن موجوديت ادبيات دری بازيبايی وجذابيت معنوی ولفظی امروز ممكن نيست، استعمال وافرلغات عربی، عروض، تشبيه، واژه ها، صنايع ادبی، اغراض شعر، قاطبه مضامين قلبهای شعری مانند: قصيده ، غزل، ترجيح بند، مثونی ، مقامه نويسی، حكايت وداستان نويسی، حتی تصويرها وتخيلات نيز ازادبيات عرب به ادبيات دری اّمده است ، 2

بعضی ازاصطلاحات عربی رانيز درزبان دری بكار برده اند، چنانچه ميگويد :

” حق گفتن تلخ است” وعربها ميگويد: ” اَلحقَ مَره ” .

اشعار خليلی نيز اين تا ْثير راقسما ً پذيرفته است ومطالعه ادبیات عرب به شعر خليلی زبان پرمايه وغنا ادبی بخشيده است، گذشته از اين دراشعار خليلی اثرات برخی از اشعار شاعران بزرگ زبان پشتو نيزديده واحساس ميشود، مخصوصاُ درحوزه شعر اجتماعی انگونه كه دراين بيت :

فشانی تخم خاری گربگلزار

نمی ريود از اّن چيزی به جز خار1

مضمون بيت فوق را درشعر رحمان بابا شاعر نامدار وصوفی بزرگ ادبيات پشتو چنين می يابيم :

كردگلوكړه چی سيمه د گلزارشي

اغزي مه كره په پښوكي به دخار شي

بقول سقراط ، شررابه خير بايد معالجه كردنه به شر.

همچنان درقراّن عظيم الشان ميفرمايد كه دفع شر رابايد به وجه احسن نمود .

قولهُ تعالي : ادفع باللتي هي احسن

فلاسفه وعلمای بزرگ جهان اعم ازفلاسفه ْ يی زمانهای گذشته و دانشمندان عصر معاصر متفقاً به اين عقيده اند كه : جنگ آبستن فساداست، هيچ مشكلی را ازبين نه می برد و كاملاً عكس اّن مشكلات وبدبختيهای ديگری بارمی آورد.

خليلی بادر نظر گرفتن مطلب بالا ودرك حقايق عينی واقعيتهای خشن گفته است :

گرهی چند فزودند بدين رشته دريغ

حل دشوار نمودند به دشوار دگر 1

بيت بالا ازنظرمفهوم حقيقی ( خير وشربودن اّن ) همان مفهوم بيست و چهار قرن از امروز سقراط رابيان داشته واز اّن سود جسته است كه ذهن شنونده معنی ظاهری كلام رابدون تامل درمی يابد وكهنه گی تصوير تكراری ” خير وشر” رامی بيند واما بداعت بيت فوق درزير معانی كنايی پوشيده ممیماند كه بصورت ذيل است .

گرهي چند: كنايه يی ازصنعت واّلات نواسحله جهانسوز است واشاره به نوبودن اّلات نابودی بشر چون : تانك، توپ، بم ، ماین وانواع تازه يی كشتارانسان، كه به شكل معانی كنايی درتركيبات خودنمايی ميكند، كه از ” گره ” و “چند” ساخته شده است، كه چنين تركيبات در ادبيات دری وافراست چون: برگ سبز، گل بي خار، دل بی غم، اه بی تاثير وازين قبيل صدها واژه يی ديگر كه معانی كنايی اّن در تركيبات ظاهر می شود .

برگ سبز اشاره وكنايه به بی ارزشی چيز كم قيمت است :

بينوايان رابه برگ سبزگاهی يادكن

جون زنيرنگ جهان خرج خزان خواهی شدن” صائب”

وگاهی دريك بيت اين تركيبات جداجدا وبه چند نوع تكرار می شود.

پري پيكر _ نگار پرنيان پوش

بت سنگين دل- سنگين بناگوش

” نظامي”

دربيت فوق معانی حقيقی درتركيبات نهفته است واز اّن معانی چند بعدی ظاهر می شود:

پري پيكر _ اشاره به لطافت وزيبايی معشوق.

پرنيان پوش _ كنايه به ثروتمندی.

سنگين دل _ اشاره به ظلم.

سنگين گوش _ كنايه به بی تفاوتی وعدم توجه .

جنگهای طولانی وخود خواهی های افراد سبب پيدايش بدبختيهای بزرگ دركشور گرديد ، شیرازه وحدت ملي ماازهم گسيخته واختلافات لسانی ، قومی، منطقوی ومذهبی نتايج ناگوار ومنفی راكه موجب برادركشی و ويرانی ميهن است به باره اّورده كه خليلی درد وعذاب اّنرا درهمه انساج وجود خود حس می كند وبادرک واقعيتهای تلخ درس مهر، عطوفت وبرادری ميدهد، هدف وغرض انسانی رادنبال ميكند وبه ضد تعصبات بيجا واكنش خود رابااستحكام لفظ بيان ميدارد ومردم رابه زندگی صلح اّميز دعوت ميدهد:

هزاره كيست؟ پشتون كيست؟ تاجک چيست؟ ازبك چيست ؟

اساس فرقه سازی های استعمار رابشكن

بعقیده برخی ازنويسندگان دربعضی اشعار خليلی تحول فكری ايجاد شده و شاعر ازفقر وبدبختيهای مردم صحبت ميكند وفلسفه اجتماعی رادر اّثارش گسترش ميدهد ومدعی اند كه :

(بعضي اشعار استاد كه حاكی ازرقت قلب وعلاقه خاص وی نسبت به طبقات پائين زحمتكش اجتماع ميباشد ، مانند : فقر وزندگی، ناله خاركن، عيد دخترگدا، رشته قدسی، فقر وگورستان) 1

اگر راه نجات اززندگی فلاكت بار اّغوش مرگ است، اگر چاره وحل مشكل زندگی تاريك وغربت اّميز خاتمه دادن به زندگی وماواگرفتن در اّغوش نيستی است، بيشك که درشعر استاد نيز تحول فكری پيداگرديده وبه نفع توده های زحمتكش اشعار اشك وخون سروده است، واگر چنين نیست ودرد رابه مرگ شفاكرده نميتوانيم،

بايد قبول كرد كه تحول فكری نيز دركارنيست وشاعر درباره يی حقوق وحدود انسانی وترويج ازادي های فردی چنانچه لازم است سخنی به ميا نمی اّورد، روزنی به سوی اّفتاب ونقبی بسوی فردا روشن نمی زند ودرباره علل وعوامل كه سبب فقر وگرسنگی وبيزاری اززندگی درمرد فقير شده سخنی به ميان نمی اّورد.

فقط تاثيرات اّنرا درشعر انعكاس ميدهد ونماينده يی نسلی میشود كه اميد خود را ازدست ميدهد، راه جنگيدن ومبارزه با عوامل رابلد نيستند ونميدانند كه چطور بايد حق انسانی خود رابدست اّورند وبه وحشت وجنون كه حاكم برمحيط زندگی اّنها ست، اخطار نبرد دهند آنگونه كه درشعر ” فقروگورستان” ميخوانيم ” : 1

صبحگاهی گدایی بيچاره
گرسنه ، پابرهنه، اّواره
سخت دلگيرشد زوضع جهان
رفت نالان به سوی گورستان
(كرد برقبر دوستی اّواز
كه ای! مرادر حيات محرم راز
يكدم ازخاك تيره سربردار
بار فقر مرابه دوش گذار
می روم جای تو به خاك فرو
مرگ توازمن وحيات ازتو
زيراين بار، روح من افسرد
شمع اميد، درضميرم مرد)
مرده ازگور خود نخورد تكان
گفت: ” بهتر زفقر گورستان 1

تصاويری كه ازمحيط واجتماع زندگی مردم درشعر ميدهد، ازحالات سرچشمه ميگيرد كه همه مابه اّن اشناهستيم ودرزندگی روز مره بارها به اّن چهره ها برميخوريم ودر شعر ” فقروگورستان” ازحرف تازه وتحول فكري خبری نيست، شاعر برای اّسايش انسان وتثبيت حقوق انسان نمی جنگد و دركوره راه سردرگم وشب يلدا بينوايان مشعل نور نمی افروزد، لاشی افسرده فقير رادرخاك سياه مدفون ميسازد واينست تنها راهی كه شاعر درشعر” فقروگورستان” به غربت زدگان كوير ظلمانی نشان ميدهد. گذشته ازشعر ” فقروگورستان” يكتعداد اشعار ديگر خليلی كه اّنرا الگوی تحول فكری اوميدانند نيز دارای اّن قدرت نيست كه بايد باشد.

شاعر راه رسيدن به سر منزل مقصود بسوی خوشبختی رانشان نميدهد، حقيقت های تلخ زندگی رابيان نميكند، ودرزمينه شعر اجتماعی در بسا واغلب موارد ازرهبری كردن توده ها به نقع اّنها غافل مانده است:

ميروم جای تو به خاك فرو

مرگ تو ازمن وحيات از تو

دربيت فوق، ارزو يی مرگ ونفی زندگی درظاهر خواهش مبتذل و فاسداست وجنون محض، مگر درحقيقت معنی اّن تلاش فقيربدنبال يك زندگی مطلوب ورهایی ازبند غربت وگدايي است، اوميخواهد اّزاد باشد وروشن، ازادی وروشنی كه پوسيدگی وتاريكی قهقراي زندگی نكبت بار اورا نابود سازد وشخصيت اورا از ورطه يي پوچی های ساخته شده نجات دهد واز منزل گاه ظلمانی وبی شعوری ازطريق رهنمايی دقيق علمی بسوی جهان نور وخرد دریچه يی باز كند واز تيررس زندگی فلاكت بار كه اورا از مزايا ونعمات زندگی محروم ساخته ودرويرانه های وحشتناك جا داده وبسوی حضيض كشيده است نجات دهد، شاعر بايد به گدا تفهيم كند كه اويعنی گدا از اذل بحيث مهره شطرنج به جهان نيامده است وشاعر بايد اينراثابت كند كه ” خاركن” يا ” دختر گدا” وياهم فقيرگرسنه، ميوه های خوشمزه وغذاهای لذيذ نيستند كه بيرحمانه بلعيده شوند وزينت خوان زور مندان گردند، بلكه باهمه ظاهرا ناچيز جلوه کردن ذرات كوچك اند كه به اتم مبدل گرديده میتوانند، رگه های باريك سنگ اّذرين اند كه دريك محيط شفاف ودرمسير نور تثبيت شخصيت ميكنند، جوهريت اّنها تشخيص ميگردد، وبا درخشيدن خود چشمان ظاهر بين كاخ نشينان كور را از حدقه بدر ميكشند، وچوگان قدرت های تصنعی مقامات شامخ رامتزلزل ميسازند.

خليلی شاعر قرن بيست درتنگنای گذرگاه حيات سخت درمانده است و مساله بودن ونبودن راچنين پيشنهاد ميكند:

اگربودن رامی پذيريد كه بدون درد، مصيبت ، غربت ورنج ميسر نميشود واگر درتلاش راحت هستيد بميريد، زيرا اّرامی درنبودن است كه درخواب ابدی ودربستر خاك ميسر می شود .

واما شكسپير چندين قرن قبل در ” هملت” سوال بودن ونبودن را چنين مطرح ميكند.

” بودن يانبودن؟ سوال اينجاست؟ راه خوبترو شريفتركه بايد اّنرا انتخاب كرد، كدام است؟ قبول كردن وتسليم شدن به ضربات و لطمه های روزگار!، وبايد شرايط نامساعد رامتحمل شويم يا اينكه سلاح نبرد رابدست گرفته باانبوه مشكلات بجنگيم واّنرا از بين ببريم؟ 1

ادامه دارد