کور / نثر / زندګینامه واحوال شاه فقیرالله جلال ابادی حصارکی شکار پوری ۵

زندګینامه واحوال شاه فقیرالله جلال ابادی حصارکی شکار پوری ۵

مرد عارف وروحانی عصر احمد شاهی

خوا ننده ګرامی این مقاله در دوران ما موریت ام به حیث آ تشه فرهنګی افغانستان درایالت سند پاکستان در پنجمین سیمینار زبان وادب فارسی در سند که به ابتکار مرکز فرهنګی ایران در کراچی تدویر یافته بود،به خوانش ګرفته شوده است .

بجای پیشگفتار:

ســرزمین پهناور سند در مرحله های مختلف تاریخی این صلاحیت را دارا بوده که فرهنگهای گوناگون را در آغوش خود پرورش دهد. زبان و ادب دری – فارسی با زمینه های فراوان بالندگی و نفـوذ که در منطقه داشته، توانست قرنها زبان دفتر و دیوان و دربار در این منطقه باشــــد.

دانشمند فرهیختهء ما پوهاند محمد حسن ضمیر صافی تماس های تاریخی افغانستان و هندوستان در دو بخش مطالعه می کند پیش از اسلام و بعداز اسلام حتی پیش از میلاد.

2500 سال پیش از میلاد آریایی ها مهاجرت اول خود را شروع کردن که یک هزار سال دوام داشت. این قبایل آریائی از شمال هندوکش به جنوب (باختر) کوچید ند از سند گذر کردند و از آنجا به هندوستان رسیدند و قیام کردند.

مهاجرت دوم کتلوی ایشان 300 سال پـیش از میـلاد صورت گرفته.

درمقاله ( افغانستان در ماورای سند ) استاد علامه حبیبی می خوانیم.

در عصرهای که هنوز خورشید جهان تاب اسلام در کوهسار باعظمت افغانستان نتابیده بود این کشور معمور و آبادان مدنیت روشن و تابناکی داشت که آثار آن علاوه برین سرزمین بقلب مملکت وسیع هندوستان نیز رسیده بود. سبک صنایع ” گریکو بودیک ” که جامع مزایای خیال پروری هند و حقیقت فاتحین یونان بود مرکز آن مدرسه ” گندهارا ” و ” هده ” افغانستان عزیز است.

آثار برجسته این سبک در وادیهای ماورای اندوس ” سند ” و پشاور و سوات نیز دیده می شود، مخصوصاً مدرسه معروف تکسـلا Taxila که پرورنده و مروج این سبک صنعت و مدنیت قدیم وطن ماست.

در مقاله دیگر استاد علامه حبیبی این روابط تاریخی و ثـقافتی قبل از تاریخ نمایان می شود.

از تشابه آثار وادی پیشین و قره کمرومندی گک کندهار و وادی هلمند ثابت می آید که مردمان شش و هفت هزار سال قبل هند و افغانستان مشترکات فراوانی در امور فرهنگی و حیاتی و مدنی خود داشته اند.

در حدود یک و نیم هزار سال قبل از میلاد، مهاجرت های مردم آریائی سرزمین باختر و هندوکش بشرق و وادی سپته سندهو ( هفت دریا ) و شمال هند آغاز یافت و این مردم آریایی نژاد افغانستان زبان و یدی و ادبیات و عقاید و افکار ونسخ معاشرت و آداب زندگی خود را با خود به هند بردند و در آنجا مدنیت آریایی را بوجود آوردند که از آن به بعد همواره روابط متداوم ادبی و فرهنگی و تجارتی و رفت و آمد ما با هند جاری بوده و مردم آریایی نژاد مملکتین بر یکدیگر تاثیرها و تاثرهای فرهنگی داشته اند.

در عصر اسلامی از قرن سوم هجری، لودی های افغان در ملتان، مرکز ثـقافت اسلامی داشتند، و بعداز آن فتوحات غزنویان در قرن سوم و چهارم این حرکت فکری و فرهنگی را تقویه کرد، تا حدیکه لاهور را بنابر مشترکات فرهنگی ” غزنه ” خورد گفتند.

شاهنشاه غزنه با فتوحات مسلسل خود راه انتشار دیانت اسلام مقدسه را و زبان و ادب و فرهنگ و هنر اسلامی افغانی را به ماورای مجرای سند باز کرد با سپاه غزنه و به تعقیب نقش قدم عساکر مظفر عزنوی قافله علماء روحانیون، فلاسفه، دانشمندان ازین دیار به آن دیار به حرکت آمد و اساس تمدن و فرهنگ نوینی گذاشته شـــد.

همین آئین و تمدن جدید که محمود بزرگ دروازه آنرا بروی هند باز کرد و معماران کاخ علم و ادب ما آنرا پی ریزی کردند طوری عظیم بود که انقلاب عمیق و ریشه دار درآن سرزمین وسیع بین حوزهء سند و گنگا ایجاد کرد.

در عصر درانی ها شکارپور سند مرکز تجارتی افغانها بود. بادشاهان درانی به این سرزمین اهمیتی خاصی را قایل بودند. سند که نامش در سرودهء رزمی امیر کرور جهان پهلوان ( 139 هـ 154 هـ ) که در پته خزانه محمد هوتک بحیث اولین شاعر پشتو یاد شده ثبت است.

سند درسال 1748 ع درامپراتوری درانی ها شامل شد. شاهان درانی با وسعت نظری که به همه زبانهای و به همه اقوام ساکن افغانستان داشتند باوجودیکه پشتو زبان بودند و احمد شاه درانی شاعر صاحب دیوان پشتو است. زبان درباری و رسمی آنها دری – فارسی بود و شکارپور سند تا سال 1824 ع شامل امپراتوری درانی ها بود.

استاد علامه حبیبی که یک حصهء حیات خود را در سند سپری کرده بود شاهد پدیده های مشترک افغانی و سندی است او می نگارد.

تاجائیکه من مشاهده کرده ام ….. در پنجاب و سند نمونه های زیادی فرهنگ افغانی را دیدم.

از عصر غزنویان تا عصر احمد شاهی چند قرن را دربر میگیرد از طرف غزنی، کابل، قندهار و هرات انتقالات هنری و فرهنگی مسلسل صورت گرفته. دانشمندان، صوفیان و شاعران و هنرمندان به این سرزمین آمده اند.

در مقالهء دیگر استاد مرحوم می خوانیم :

فتوحات غوریان و خلیجیان و خاندانهای دیگر افغانستان و بعداز آن لودیان و سوریان و فرملیان و کرانیان و نیازیان وغیره قبایل افغانی مدنیت خراسانی افغانی را به قلب هند نه بلکه به سواحل شرقی آن تا اقاصی بنگاله رسانیدند، و هزاران افراد خراسانی در مواقع مختلف هند ساکن شدند، و صدها رجال عالم و دانشمند و صوفیان دل آگاه از کابل و غزنه و سجستانی و هرات و بلخ و دیگر بلاد افغانستان به هند رفتند، و آنچه جهانگیران شمشیر زن نکرده بودند این صوفیان و علمای اهل دل با اخلاق نیکو و تمثیل مدارای اسلامی و انسانی کردند.

بعد از تفصیل می فرمایند.

و درین جمله از خواجه معین الدین سجزی و بابا فرید گنج شکر کابلی و علی هجویدی غزنوی و خواجه بختـیار کاکی و حسن افغان و صدها عارف دیگر و در آخر از شیخ احمد کابلی ثم سرهندی و میا فقیرالله حصارکی جلال آبادی ثم شکارپوری برای مثال نام برده می توانیم .

محقق نامور افغانستان سر محقق زلمی هیوادمل ، شاه فقیرالـله جلال آبادی از نثرنگاران مشهور عصر احمدشاهی میداند و درباره این ابرمرد تصوف و عرفان می نگارد.

وی در کیمیای سعادت نوشته های منثور نیز دارد. وی این اثرش را در حدود 1151 هـ – ق در رهتاس پنجاب تکمیل نموده، نثر آن روانی دارد. اما اثر پذیر از جمله بندی زبان عربی است.

قسمت دووم:

دودمان و زندگینامه شاه فقیرالله از نظر محققان و نویسندگان افغانی :

اکنون پهلوهای زندگی این مرد عارف و مولف و رهنمای روحانی عصر احمد شاهی از دیدگاه قلم به دستان چیره دست و توانا به بررسی می گیریم.

به نظر تعریف این مرد عارف را بهتر از همه در نوشته های محقق نامور و پر آوازه افغانستان پوهاند علامه عبدالحی حبیبی می توان یافت که می فرمایند:

در بهار سال ( 1957 ) مرا گذری بر شکارپور شهرستان سرزمین سند افتاد، این شهر از نقطه نظر یک نفر جهانگرد مزایائی ندارد، و نه درآن ابنیه بزرگ باستانی و چیزهای قابل دید موجود است که نگاه سیاحان و جهانگردان را بخود جلب کند ولی من بانگاه دیگری این شهر را میدیدم و هر کوچه و دیوار کهــنهء آنرا بچشم انس و الفت می نگریستم زیرا بمن معلوم بود که باری یک درویش واراستهء سرزمین ننگرهار باین شهر آمده و در اینجا خانقاه کوچکی ساخته بود و جهانی را گرد آن فراهم آورد.

من می دانستم که سوز دل این عارف آتش نفس باری از مجرا دریایی سند تا آمویه جهانی را گرم داشته بود و مهر فیوض این مرد بزرگوار به دل شهر یاران و توانگران و مستمندان و بینوایان تابیده بود. مردی که از ( حصارک ) بر آمد و جهانی را گرفت، صاحبدلی که دلهای میلیون ها انسان را به تپش درآورد، حصارکی که حصار ظلمت و جهالت را فروشکست جلال آبادی ایکه جلال و جمال را بهم آمیخت. رفیق من که از خانوادهء رشد و تقوا بود دستم را گرفته و کشان کشان برد و گفت: ببین باری درین کوچه موکب ابدالی بقصد زیارت این درویش می گذشـــت.

در سرزمین گندهارای تاریخی جائیکه دریای کابل از کوهساران بلند فرود آمده و با تمکین و وقار می گذرد و به یکطرف ستیغ های بلند سپــیتا گوناگری تاریخی ( سپین غر ) کنونی بازیـبائی دل انگیزی می آید وادیهای سرسبز و شادابی موجود است که گلهای آن جمال خاصی دارد و بهار آن از شکوفهء نارنج عطراگین است درین سرزمین روستائی بنام ” حصارک ” تاکنون کاین است و در قرن قبل اندرینجا دودمان ” سادات هاشمی ” بسر می برد.

بعداً استاد دانشمند علامه حبیبی مرحوم از مکتوبات شاه فقیرالـله ( رک: مکتوبات ص 27 ) می افزایــد :

شاه فقیراللـه بن شاه عبدالرحمن بن شاه شمس الدین از همین خانواده حصارکی در سالهای بعد ( 1100 هـ ) به دنیا آمده و در افغانستان و هند علوم اسلامی را خواند و مردی عالم و محقق و نویسنده و عارف خداشناسی بار آمد وی مولد خود را ” روتاس ” و وطن خود را حصارک و جلال آباد میداند.

شاه فقیرالله مدتها در کندهار سکونت کرده بود درس خوانده بود و درس داده بود، مسجدی تاکنون بنام وی مشهور است و روابط روحی و ثـقافتی او را با مرکز شاهنشاهی وانمود می کند. شاه صاحب با اعلیحضرت احمد شاه مکاتبه های عارفانه دارد، در مکتوبات وی چهار مکتوب بنام شهنشاه بزرگ موجود است (ص 102-271-288 ) کذالک بنام اشرف الوزراء شاه ولی خان صدراعظم احمدشاهی دو مکتوب ( ص 270-291 ) دارد که در تمام آن بایشان هدایت اخلاق و خداشناسی و توصیه بحق و صبر میدهد و از آن پدید می آید که مقام شاه صاحب در نظر رجال دربار احمد شاهی خیلی محترم بود و او را مرشد و رهنمای خود میدانست. همچنان نامه های بنام نصیرخان و محبت خان بلوچ و محمد سرفراز خان کلهوره حکمران سند دارد، که به حق و حق شناسی و مردم پروری و عرفان و نیکوئی تلقین میدهد و مسایل عرفان و تصوف را به بیان روشن حل می کند ، و مشکلات عرفانی را عقده می گشاید.

شاه صاحب به ملا رحیم دادسنحرخیل ژوباست نامه نوشته و اورا به رفع الحاد و تلقین حق درقبایل کاکری ژوب گماشته است درهمین عصر بزبان فارسی رساله ی در رد ملحدان از طرف محمد بن محمد بن محمد الجامی الالماسی به خواهش همین ملا رحیم داد نوشته شده، که ازآن نسخه ی در کتب خانه مرحوم محمد شفیع لاهوری موجود بود و گویا این هردو نفر به سلسله دعوت فقیراللهی ربطی داشته اند. عالمی دیگری که درآن اوقات در پشاور قیام داشت و از دیار احمد شاهی قاضی آن شهر بود قاضی محمد غوث ولد اخوند ترکمان است که از غوره * مرغه -(کندهاری) در عصر مغولیه به امان زایی به شمال پشاور آمد و این دودمان تاکنون در پشاور به ” قاضی خیلان ” معروف اند.

قسمت سوم:

شخصیت، اندیشه و روحانیت شاه فقیر اللــه :

شاه فقیرالله جلال آبادی حصارکی درآن زمان بابه عرصه روحانیت و عرفان می نهد که در پشتونخوا دو قهرمان بزرگ آزادی خواهی پیر روشان و خوشحال خان در راهی استقلال طلبی به مبارزه برخاسته اند. و همچنان در ادب پشتو مکتب های خاصی را به وجود آوردند. این ستاره تابناک روحانیت و ادب به حیث یک عالم و روحانی مقتدر و مقتدا فکری ظاهر می شود.

او شخصیت چند جانبی را دارا بوده است، در سند و پشتونخوا یک جریان فکری را به جریان درآورده بود. به تماماً علوم اسلامی مرور داشت. هفت بار به دیدن کعبه شرفیاب شده بود. در پشاور توسط شیخ محمد مسعود، در طریقت نقشبندیه داخل شده بود. در احادیث مآ ذون مستند محمد هاشم تتوی و عبدالقادر مالکی هست. آثار شیخ محی الدین عربی را از مولانا محمد معین – تتوی به حافظه نقش برداشته بود. عالم بزرگ فقه، حدیث تصوف و نجوم است آثارش به زبانهای پشتو، دری و عربی به ده ها می رسد. در نجوم دیده تبحر دارد و بر تحقیق سنهء هجری اثری دارد که از تحقیقات اسلامی گرفته تا تحقیقات منجمان هندی.

تالیفات شاه فقیرالله به قرار ذیل است:

1- رسایل نجوم و تقویم که در سطرهای بالا ازآن یاد آورشدیم

2- فتح الجمیل فی مدارج التکمیل در تصوف و سلوک به زبان عربی

3- براهین النجاة من مصایب الدنیا و العرصاة بعربی

4- فـیوضات الهیه

5- طریق الارشاد فی تکمیل المومنین و الاولاد.

6- منتخب الاصول در اصول فـقه

7- وثـیقه الاکابر در اسناد علم حدیث تالیف 1160 هـ به عربی که نسخهء خطی آن در کتب خانه اسلامیه کالج پشاور به نمره (375) موجود است و همچنان یک نسخهء خطی آن در کویته پیش مرحوم حافظ کاکر بود.

8- قطب الارشاد یا مدارج عالیه در تصوف و اسرار حروف اسماء و اخلاق که نسخهء خطی آن درهمان کتابخانه کالج پشاور به نمره (969) وجود دارد و در قاهره طبع شده است.

9- فتوحات الغیـبیه فی شرح عقاید الصوفیه که کتاب خیلی ضخیم است بزبان عربی و میتوان آنرا دایره المعارف تصوف گفت. ابحاث خیلی محققانه در فلسفه و تصوف و اخلاق و شرح عقاید صوفیان و هم طریق دارد نسخهء خطی این کتاب بسیار مهم است.

10- جواهر الاوراد به عربی

11- قصیده مبروره که در سنه 1162 بتاریخ 12 جمادی الا ولی در مدینه منوره بحضور مرقد رسالت پناهی بعربی نظم کرده ( رک : مکتوبات ص 109 )

12- کتاب الازهار فی ثبوت الاثار بعربی

13- فواید فقیرالله در طب و اوراد بزبان پشتو

14- محمود الاوراد بعربی

15- شرح قصیده بانت سعاد در 85 صفحه فارسی

16- ملفوظات 333 صفحه

17- ملفوظات و عملیات 534 صفحه

18- مکتوبات: در 390 صفحه قارسی و عربی که در لاهور طبع شده نامه هایست از دانشمند جلال آبادی به مشاهیر علمی و سیاسی وقت که اکثر آن مشتمل است بر ابحاث عمیق تصوف و عرفان و اخلاق و فـقه واسرار اسمای الهی وغیره جامع این کتاب محمد فاضل یکی از شاگردان شاه فقیرالـله است که در محضر درس فیوضات غیبیه حاضر بود و حضرت استاد وی را به فراهم آوردن نامهای مختلفه گماشت، وی هم آنرا جمع کرده و بصورت کتابی درآورد و در آخر کتاب چند مکتوبیست از حضرت محمد مسعود پشاوری بنام شاه فقیر اللـه جلال آبادی.

19- شرح ابیات مشکل مولانا بلخی که در 600 صفحه است و نسخه خطی آن نادر است.

20- تحقیق وجود، در روشنی فلسفه، علم و تصوف.

21- رساله بر ضرورت اشاره تشهد: براشارت تاکید فراوان شده است.

22- تنویر الاقصار

23- وفق الاعداد یک نسخه خطی است که درآرشیف ملی افغانستان به شماره )1/ 128( محفوظ است احتمالاً که از میا فقیرالـله می باشــد؟

شخصیت شاه فقیراللـه درعصر احمدشاهی در تفکر و علم جایگاهی خاصی را دارا است.

اگر جنبه های شخصیت این ابرمرد علم، تصوف فلسفه و ادب و عرفان را به بررسی بگیریم کتابها بحث را در بر خواهد گرفت. استاد علامی حبیبی از هر نویسنده و محقق دیگر در افغانستان در شخصیت شاه صاحب و تفکرات آن پژوهش و تحقق فراوان را بعمل آورده ناگزیریم باز به صفحات دست نوشته این استاد مراجعه کنیم. اگر شخصیت شاه فقیر الله جلال آبادی را به حیث یک معلم و مدرس درنظر بگیریم.

1- به حیث یک معلم و مدرس، که تالیفان جامع آنها توانسته که در دل های اقوام مختلف، افغان، سندی و بلوچ راه بگشایند و تاثیرات جاودانی را برآن بگذارند. او شاگردان زیاد دارد که تا پایه کمال و مدارج عالی آنها را رسانده. شاگردانیکه در قندهار داشتند طور مثال از ملاگل محمد قندهاری ملا نورمحـمد توخی و ملا فیض الـله نام برد و دیگر علماء قندهار که هریک شان در تدریس علم حلقه های خاصی داشتند، و خاندان های بزرگ علمی را تشکیل دادند.

در مقاله دیگر استاد علامه حبیبی از ملا فیض الـله که پدر محقق قندهاری علامه حبیب الله (مشهور به حبو اخوندزاده) می نویسـد.

ملا بابر پسری بنام ملافیض اللـه داشت که در عصر احمد شاهی بعداز 1160 هـ در ولایت قندهار که بمفهوم وسیع جغرافیی آن تا کوهستان ژوب ممتد بود، شهرتی یافت و با مدرسه علمی و عرفانی سید فقیراللـه حصارکی جلال آبادی در شکارپور پیوستگی داشت، و در قندهار جدید -التعمیر احمدشاه در حمایت و زیر بزرگ احمد شاهی شاه ولی خان بامیزائی میزیست، و با استاد حصارکی مکاتبه ها مینمود.

2- به حیث یک پیشوای روحانی شاه فقیر اللـه درمیان قبایل افغان ، بلوچ و سندی نفـوذ زیاد داشت، او در سگاه علمی و روحانی خود را در شکارپور که درآن زمان این شهر تاریخی در عصر احمدشاهی مرکز سلطنت ابدالی ها بود. و ازین مرکز ارادتمندان روحانی شاه فقیراللـه برای درس تلقین و تبلیغ به هر طرف می رفتند، و در سلسله های تصوف و طریقت مردم را داخل می کردند. مثلاً در سلسله های تلقینی تصوف در قندهار، ژوب، هرات، سند، پیشین، پشاور و پنجاب پیوند با شاگردهای شاه فقیراللـه دارد، وی تنها مبلغ طریقه نقشبندیه نبود بلکه مآذون طریقه قادریه نیز بود، حتی در عربستان سعودی نفـوذ روحانی داشت. و گاه گاهی در آنجا ارادتمندان شان از آنها خوارق هم دیدند. تلاش میا فقیر اللـه همیشه تکیه براین داشت که مردم را به اجرای احکام اسلامی و اعمال نیکو دعوت می داد و برای خدمت به خلق و خدا آماده می ساخت.

اثرات روحی و تلقینی شاه فقیر اللـه جلال آبادی در آن زیاد و موثر بود. میا فرح الدین اخوند که هم اکنون در شهر کهنه و احمدشاهی قندهار یک محل یا کوچه با نام شان مسمی است. به شاگردی وی منسوب بود و درآن عصر پیشوا و روحانی مردم قندهار به شمار می رفت. شاگرد، دیگر شان در سند پیرمحمد راشد بود که در سند نفوذ زیادی را درمیان مردم داشت. درمیان ارادتمندان شاه فقیراللـه علماء فلسفه نیز شامل بودند. که اکثراً درمیان شان مذاکره ها و مباحثات می شــد.

3- شاه فقیراللـه در زندگی فقیرانهء خویش تفکر سیاسی را نیز دارا بود.

به دین ملحوظ آنها همیشه با امیرهای بلوچ، افغان و سندی در تماس بود. و آنها به این برمرد تصوف، سیاست، و درویش صفت احترام قایل بودند. قسمتی از مکتوبات شان به نام این مشاهیر و امیران است.

اعلیحضرت احمدشاه بابا که در سفرهای شان په سند میرسید به دیدن شاه فقیراللـه می رفت. همچنان اشرف الوزراء دربار احمدشاهی شاه ولی خان بامیزایی با او مکاتبه داشت اگر احیاناً درمیان امیران سیاسی این منطقه اختلافات بروز میکرد این شاه فقیر بایک موضع بیطرفانه آن را حل و فصل میکرد. و امیران هم سر اطاعت به آنها خم میکردند.

استاد علامه عبدالحی حبیبی شاهد نسخه های خطی زیاد داشت که به شاه فقیراللـه جلال آبادی اهداء شده است. و یا آنها برای دیگران فرستاده است. در شکارپور کتابخانه کلان را، اساس نهاده بودند که تعداد نسخه های نادر خطی در آن موجود بود. ارجمندان شاه فقیرالله که تعداد شان به 14 تن میرسید هغه عالم و به جای رسیده بودند. در سرخط شان شاه حفیظ الله، میرعلی نواز و نواسهء

ایشان میر فخرالدین بودند که دارای تالیفات و شعراء صاحب دیوان هستند.

در کتب خانه دانشمند سید حسام الدین راشدی یک نسخه خطی قدیم جامع ترمذی از کتابخانه شاه فقیراللـه تا سال های پیش دیده شده است. که استاد علامه حبیبی عکس صفحهء را که شاه صاحب برآن چند سطری نوشته است به چاپ رسانده است. نسخه مذکور که درحرم محترم کعبه شریفه نوشته شده و برآن اسناد قرائت و اجازت بسا از علما ثبت است.

شاه فقیراللـه شاعر دو زبان رسمی افغانستان پشتو و دری است. شعرشان آینه معرفت و عرفان است. استاد، دانشمند محمد صدیق روهی بر شعر پشتو او نوشته های دارد و هم چنان برسر موضوع شریعت و طریقت شاه فقیراللـه در طریق الارشاد.

در اصطلاح تصوف طریقت اساس و اسلوب عرفان را گویند.

پیش از آن که کلمه های تصوف و صوفی رواج شود کلمه های زهد و زاهد، متقی و تقوا، به کار میرفت. استعمال این کلمه ها وسیع بود یعنی همرای یک طریقهء خاصی ارتباط نداشت. بعداز آن کلمه عرفان و عارف رواج یافت.

وقتیکه عشق زاهد در، راهی زهد به حق تعالی (ج) زیاد می شد بر عبادت های نفلی و ریاضت رومی آورد، درآن زیادی می کرد به موفقیت رسیدن. زاهدان و عارفان در راهی سلوک طریقت به وجود آمد. در طریقت سلسله ها و مکاتیب به وجود آمد.

شاه فقیرالـله جلال آبادی ( درسلسله قادریه بعداز حضرت سلطان باهو ( 1039-51102 ، و در سلسله نقشبندیه بعداز حضرت احمد سرهندی مجدد الف ثانی ( 971 – 51034 ) نویسنده بزرگ در تصوف و عرفان دیده می شود.

شاه فقیراللـه در اثر طریق الارشاد خود بخشهای دارد. در طریقت و شریعت او براین تکیه دارد که سالک تنها از راهی شریعت میتواند که به مقام های بلند سلوک برســد.. او از پیروی آن شیخ ها به مردم اخطار میدهد که اوامر و نواهی شریعت را برجای نه می آورند. ( فاَ حتـرِزتم احتر زمن مشایخ زماننا … و طایفۀ مفتونه از متوصوفه اعتقاد دارند که وصول از راه شریعت محال است کل المحال و نمی دانند حرام را از حلال و نه جایز را از فاسد و گمان فاسد دارند که احکامی که تداول میکند آنها را اهل علم قشریست که مشروع دانسته شده است برای عوام الناس و لب شریعت آنست که ما بدانیم و نه نماز می گذرانید و نه روزه دارند و بجای صلوات حضور گرفتند و بجای صوم امساک از ماسوی الـله و مخالفت نموده اند در اوضاع شریعت غرا برنمیدارند سرهای خود را و نمی نگرند آن اوضاع را و تهاون دارند به امور ماموره و منهیه شرعیه.

نیست این طایفه اولیاء اللـه تعالی و نزدیک است که تتهاون ایشان در امور مذکوره کفر باشــد. (طریق الارشاد، صفحه – 100 ) شاه فقیر اللـه با این فرموده خود می گویند: هرآن سالک که در راه رسیدن به معرفت و حقیقت به شریعت تن در نمی دهد آنها دوستان شیطان هستند. و درجای دیگر استدلال می کنند که چون پیغمبران علیهم الصلواة والسلام به اوامر و نواهی خدای (ج) بزرگ مکلف هستند. از آنها مقام دیگران بلند نیست که اوامر و نواهی را ساقط بگیرند. (19)

موضوع طریقت و شریعت درنظر همه صوفیان اسلام یکسان نیست بعضی را عقیده به این است که شریعت و طریقت تا پایان راه که سالک به حقیقت می رسد باهم هستند ولی بعضی را عقیده براین است که سالک وقتیکه به حقیقت می رسد، از احکام شریعت آزاد می شود.

در اثر سرگذشت پیر هرات ترجمه روان فرهادی می خوانیم چون خواجه عبداللـه انصاری ( 396 – 481 هـ ) که متمسک به قرآن بود، بنابر آن در روشنی آن همیشه حالات روحانی خود را وارسی میکرد، تا از راه قرآن ، هرگز بیرون نباشـد و نیز این حالات روحانی خود را از روی آنچه در کلام اللـه آمده است بیان مینمود. یعنی خواجه عبدالله انصاری شریعت را هرگز از طریقت جدا نمیکرد. (20) و در همین اثر باز به این سطور برمی خوریم.

معنای فـناء و معنای وصال، آرزوی وصال ربانی ( که یگانه آرزو شد دیگر همه آرزوها را نفی میکند ) پابند نبودن به بهشت و دوزخ، مقام اعلی ، محبت ، بیهوده بودن اینکه سالک به ادعای قصد کشف خداوند به جستجو پردازد، موافقت کامل بین شریعت و حقیقت، رفع این تصورکه محض رعایت ظواهر عبادت برای مومن کفایت کند معنای عجز آدمی، و اهمیت رنج و درد در طی منازل طریقت . (13)

حضرت شیخ سهروردی (رح) به این عقیده است که پیروی کامل شریعت و طریقت به جا آوردن فرایض، سنت و آداب اسلامی بمعه اذکاواوراد و تقوا و مجاهدت طریقت من است (21)

حضرت محی الدین ابن عربی (رح) در تالیف ( فتوحات مکیه ) خود (حلول) و (اتحاد) یعنی نظریه ” وحدت الوجود ” را رد می نماید و می فرمایند :

( تو، توهستی ، و او ، اوست ) او درین مورد به سالکان توصیه می کند که خود را از تخیلات شاعرانه نگاه دارند.

و در جای دیگر در باره این جملات :
” من کی هستم ؟ ”
لیلی !
لیلی کیست ؟
من !

میفرمایند این یک تخیل شاعرانه است.

در دیوان منصورحلاج می خوانیم که مریدان منصور وقتیکه آن را سنگ میزنند از او میپرسد که چگوئی درما که مقران تو ایم و در منکران که سنگ خواهند انداخت گفت ایشان را دو ثواب و شما را یک ثواب باشد از بهر آنکه شما را بمن حسن ظنی بیش نیست و ایشان از قوت توحید و صلابت شریعت می جنبند و توحید در شرع اصل بود و حسن ظن فرع.

شیخ جنید بغدادی نیز در موضوع طریقت و شریعت هم نظر شاه فقیراللـه است و می فرمایند که شریعت و طریقت ازهم جدا نه می شود و تا پایان راه باهم هستند. ولی به نظر بایزید روشان و دیگر صوفیان وحدت الوجودی ، شریعت و طریقت در مرحله حقیقت ازهم جدا می شوند.

شاه فقیراللـه درجای دیگر می فرمایند:

اینکه تعدادی صوفیان علم شریعت را حجاب اکبر گویند و ازآن رو می گردانند. آنها مفهوم ( العلم حجاب اکبر ) را نه فهمیدند. استاد دانشمند مرحوم محمد صدیق روهی به این نکته تاکید دارند که شاه فقیراللـه جلال آبادی در طریق الارشاد در بحث شریعت و طریقت در نتیجه به نظریه ی میاروشان نزدیک می شود. او به تاکید این نظر خود فرموده شاه فقیراللـه را به دلیل اثبات نظر خود میاورد. و فنای سالک در ذات حق گاهی مستمر میگردد تا تمام عمر و گفته میشود اهل استمزار این اصطلام درحق بعضی تا سالها باشد و درحق بعضی مدت قلیل و هر که مستمر نباشد در وی این حالت، چون بهوش آید بقیه حال بروی تا زمانی باشد مثل شیخ زین الدین ابی بکر الخرافی (رح) که در آخر عمر وی را واردی رسید سه شبانه روز از خود غایب بود چون وی را از آن غیبت باز آوردند قریب یکسال خاموش بود و سخن نمی گفت الا نادراً. ( طریق الارشاد، صفحه 123 ) و باز می فرمایند درحالت اولی فنای مطلق است که ازآن عارف درآن حالت نام و نشان و عین و اثر باقی نمی ماند و چون این چنین باشد مدرک و مدرک آنجا حق مطلق باشد و عارف درین اصطلام چنانچه مدرک نیست ( بکسر) مدرک ( بفتح ) هم بوجهی از وجود نخواهد بود. (طریق الارشاد، صفحه 123).

این بحث را استاد، دانشمند مرحوم روهی به این نکته بپایان می رساند که شاه فقیراللـه در برخی قسمتهای طریق الارشاد راه پیر روشان را تعقیب می کند.

قسمت چهارم:

جایگاه شاه فقیر اللـه جلال آبادی از دیدگاه عرفای بزرگ اسلام و دربار شاهی:

شاه فقیراللـه جلال آبادی در کندهار، سند، پشاور، لاهور، بلوچستان، ننگرهار و دیگر مناطق شاگردان ارادتمندان و مریدان زیادی دارند، که رجال سیاسی و علمی نیز درآن شامل هستند.

اعلیحضرت احمد شاه دران
شاه ولی خان اشرف الوزراء احمد شاهی
شهزاده سلیمان بن احمدشاه دران
ملا فیض اللـه کاکر کندهاری پدر علامۀ معروف حبیب اللـه محقق کندهاری
ملا عبدالحکیم کاکر مشهور به نانا جیو
ملا فرح الدین اخوند
حاجی مولاداد کندهاری
ملا عبداللـه کاکر
ملا عبداللـه خرقه پوش کندهاری
10- ملا صاحبداد کندهاری

11- ملا صالح بـتی کوتی( ننگرهاری )

12- مخـدوم ملا معین تتـوی

13- هاشم

14- سید مرتضی سیوستانی

15- شکراللـه تـتوی

16- میان عبدالروف هاله کندی

17- سید محمـد فاروق لـکهی

18- محمد یعقوب هاله کندی

19- تاج محـمد خوشنویس تتوی

20- میا عبداللـه لاهــوری

21- محمد صالح هاله کندی

22- محمد میرداد قاری عرب

23- قبول محمد

24- طیب سیوستانی

25- محبت خان بلوچ

26- محـمد نصیرخان بلوچ

27- قاضی محمـد ادریس

28- سید موسی شین غــری

29- محمد سرفراز خان حکمران سند

30- محمد فاضل بن پیر محمد بن ملا الیاس انصاری بکهری

31- مخدوم محمد معین تـتوی

32- میا عبدالروف

33- ملا رحیم داد اخوندزاده

34- محـــمد عثمان

35- ملا محمد امین

36- ملک محمد قاسم

37- جمال خان

38- میر محــمد یوسف

39- محــمد صلاح هاله کندی

40- فضیلت پناه محمد سلیم فارقی

41- حاجی اسمعیل

42- بزرگترین عقیدت مند شان در سند مرحوم سید محمد راشد بن محمد بقا ( 1170-1233 هـ ) بود که در ملفوظات خود بنام ( حضرت میا صاحب ) از او ذکرها دارد.

43- محمد نور بن محمد حسین توخی

44- قاضی القضات ملا محمد ادریس دولت نبی

45- ملا محــمد جیون کاکر ژوب

46- عبدالاحـد اخوندزاده کندهاری

دراین بخش مقاله می آییم به علایق شاه فقیراللـه با احمد شاه درانی، عمده ترین مکاتبات و تماس- های میا فقیراللـه را با فرمان روایان عهد او و یا درباره ایشان در چهل سال آخر زندگی او در میاییم.

چون نادر افشار به قتل رسید ( 11 جمادی الاخر 1160 هـ ق ) و خبر بدیار سند واصل شد. مخدوم محمد معین تتوی ( مفسر، محدث شاعر و مرشد نقشبندی ) ازین واقعه به میا فـقیراللـه نگاشت ( ص 108 مکتوبات ) درجواب بوی نوشت :

( یاران طریقت را در اذکار و مراقبـه سرگرم دارند …. )

ازین نامه معلوم می شود که میا فقیراللـه سالهای قبل از آن واقعـه سیاسی ازو استفسار معنوی کرده است.

با قیام احمـد شاه درانی در 1160 مطابق 1747 م ( سالی که میا فقیراللـه وثیقة الاکابر را در علم حدیث نوشته است ) رود سند سرحد قرار گرفت. دیار سند بدست نور محـمد ( از تبار کلهوره ) بود که باج گذار احمد شاه درانی شد و خود مختاری داخلی سندهـ را محفوظ می داشت.

نامه های میا فقیراللـه ( از آنجمله مکتوبیست و شش در مکتوبات ) نشان میدهد که عودت وی از سفر حج از طریق بندر گوادر صورت گرفته است، چنانکه ذکر کردیم.

بخاطر بیاریم که احمدشاه درانی با اکثر بزرگان دین در عصر خود پیوند های نیکو داشت.

احمد شاه درانی که از سال 1168 تا 1186 هـ بزرگترین فرماندار سیاسی این منطقه جهان بود. بادشاه صاحب ملاقات ها و مکاتبات دارد.

میا فقیراللـه طی نامه یی علایق خود را با احمد شاه درانی پس از وفات وی دریک تعزیت نامه چنین خلاصه میکــــــــند :

( ……. نظر به رابطه انسانیه عـنی الخصوص حسب رابطه قویه که فی مابین شاه غفران پناه و این درو یش صورت گردیده بود کالشمس فی نصف النهاردر بسیط غبرا درکمال اشتهار بود …. )

ص 269 مکتوبات. )

مزید برین، معلوم میشود که احمدشاه درانی، درنامه های خود از میا فقیراللـه می خواسته تا پیهم نامه نوشته احوال خود را بنگارد و میا فقیراللـه باری بجواب او نگاشت :

( ….. چون مسافت بعید، و شوارع مسدود و نا امن اند، البته سوانح روداده باشند، نهایت امور درویشی احتیاج به مکتوب ندارند…. عارفان را مانع در و دیوار نیست …… سابقه محبت و اخلاص و رابطه مودت ….. چون از ازل است تا ابد خواهـد بود ……. سایه چتر معلی به عنایت حضرت ملک اعلی – مفارق یام، مخلد مدام مستدام باد ! ) مکتوب 68 مکتوبات 286.

تصور نشود که همه نامه های میا فقیراللـه به سلطان دوران، حاکی از خوشنودی بوده. سختی ها و درشتی ها را در آن چنین می خوانیم ( درین ولا، محـمد عالم آدم ، قاضی محمد شکارپوری با اغراض فاسده مدنظر داشته که بمجرد عرض قبلۀ عالمیان، بقتل حکم خواهد کرد، یا بدنامی فقرد درآن خواسته بهتان و افتراء قتل یک نفر آدم محمــد دایم و مجـروحی نفس خود را از دست فقیر و تابعان فقیر دانسته – در حضور فیض گنجور عرض نموده ، رقم مبارک مطاع حاصل نموده وارد شکارپور گردیده ……. لابد این امر بهتان و افتراء بوجود آمدنی بود و فقراء هدف تیر این افتراء بعد از ورود رقم مبارک مطاع سادات گرام و علما عظام …… در حضور جم غفیر اهالی و موالی مقدمه رفع نمود، احقاق حق نمودند، چون دعوای عارض اصلی افتراء و پنهان پیدا او مظاهر آمد و ….. نزد اعیان و اکابر منفعل گردید……….. درین وقت عجیب از آنست که محققی از روی تحقیق تمیز درمیان محق و مبطل نماید! …………. درین ولا، چون معا – مله معاش از دست تعدی حکام ….. استلا امور منهیه و غیر مشروعه که قبل ازین نایده نار بدعات منطفی گردیده بود، بالفعل باز بحد کمال صورت الان کما کان بسته، بنابر فرمان ( الم تکن ، ارض اللـه وا – سعه ، فتها جروا فیها ) نظر بر عموم لفظ نه برخصوص سبب، نقل ازین دیار مصمم در نظر آمده ….. فقراء هرجای باشند دعاگوی اند ……….. )

در نامۀ دیگر ( معلوم نیست که ماقبل برنامه فوق است یا ما بعد از آن ) اطمینان می دهد که :

(…… بـقدوم سعادت لزوم ……… آخوند ملا دوست محمـد خان، رشته فتنه پریشانی و طرق آشوب و سرگردانی که سبب شوم طبعی حکام سابق ولاحق روزگار اهل این دیار گردیده بود، بالفعل گسسته و بسته گردید، و نایره نار بی اعتدالی که هر شریف و وضیع از آن نداء نفسی نفسی داده روی بطرفی نهاده بود، فرونشانیده الحمدللــه!…….. مکتوب ب 29 مکتوبات صفحه 110.

بعضی نامه ها را درباره موضو – عات عمده شرعی و اداری آنزمان به احمدشاه درانی نگاشته چنانکه نامه بزبان عربی ( برای مطالعه علما، قا – ضیان، و اهل دیوان. ) درباره اهل ذمه ( نامه پنجاه و هفت، مکتوبات ص 271 )

از شواهد برمی آید که او برعلاوه زبان های پشتو، دری و عربی به زبان پنجابی نیز نوشته ها دارد.

مرحوم مولانا عبدالحکیم رستاقی، درسکینة الفضلاء ( بهار افغانی 1312 هـ ش ) نگاشته است که وی ” محـمود الاوراد ” را بزبان پنجابی نوشته، و این مطلب را مرحوم رستاقی از ” قطب الارشاد” گرفته است.

مسافرت او بسوی سندهـ پیش از عهد احمدشاه ابدالی صورت گرفته باشد، یعنی پیش از 1160 هـ، ق مطابق 1747 ع.

دربارۀ علوی بودن این ابرمرد در احوال و آثار چاپ عکسی نسخۀ خطی شاه فقیراللـه این چنین نگاشته شـــــــــده :

قدیم ترین سند واثق نام کامل آن مرشد عالی مرتبت در مقدمه مکتوبات بقلم گردآورنده آن مجموعه ثمین، محـمد فاضل که شاگرد شایسته آن بزرگوار بود چنین آمده است :

حاجی الحرمین الشریفین ………

الحاج شاه فقیراللـه بن عبد – الرحمن

الحنفی، الروتاسی، الجلال آبا – دی ، ثم الشکارپوری.

میا فقیراللــه در صفحه 149 مکتوبات ( مکتوب شماره چهل و دو ) خودرا النیگنهاری ( یعنی ننگرهاری ) نیز معرفی می کرد و در مکتوب شماره دوم ص بیست و هفت می نویســد :

( حدود روتاس المودود و موطن حصارک د خاص از حدود جلال آباد. )

اکادیمیسن علامه عبدالشکور رشاد، در مقدمۀ تعلیقات و لغتنامۀ فواید فقیراللـه به این نکته اشاره می کند: این که میا فقیراللـه خود را هاشمی می نامد، دلیل به این نیست که او حتماً علوی است اولاً در اولاده حضرت علی (رض) بنام زبیر کسی وجود نه دارد. ثانیاً به قول حضرت عباس، جعفر عقیل ( و دیگران ) اولاده حضرت حمزه (رض) و حارث نیز بنی هاشم نامیده می شوند.

درجای دیگر القدسی و الهاشمی را هم آورده است.

احفار او در شکارپور در نام او علوی را افزوده اند.

بعداز مسافرت شاه صاحب به سندهـ حکمای سندهـ، تحت الحمایه ( با حفظ استقلال داخلی ) و باج گذار سلطنت افغانیه درانیه قندهار شدند.

میا فقیراللـه که جلال آبادی و ننگرهاری بود، شکارپوری هم شد و در سند مسکن گزید و همانجا ارشاد و تدریس می کرد و از جهان چشم پوشید و دفن شد. ( 3 صفر 1195 – هـ ق مطابق 9 دلو 1159 هجری شمسی برابر به بیست و نه جنوری 1781 م .

درباره وسعت نظر شاه فقیراللـه علیه – الرحمه اشارات فراوان در دست است.

مبری بودن میا فقیراللـه علیه – الرحمه را از تعصب، در داخل دایره اسلام، از آن می یابیم که گاهی سخنی برخلاف مذاهب معروفه اسلامی نمی گوید. خود فقیه حنفی سنی است، اما به ائمه اثنا عشره (رض) خدمت بزرگ قایل است و در جمله درودهای مسنونه، برعلاوه صلوات برخلفای راشدین، صلوات بر سیدة النساء فاطمة الزهراء (رض) و حسنین و باقی ائمه علی را تا امام دوازدهم لازم میداند برای همه بشمول اهل تسنن، امام دوازدهم را صاحب الزمان و خلیفة الرحمن قاطع الکفر و البرهان می خواند و ( مکتوب پنجاه و نه ص 286 مکتوبات ) واضحاً معلوم میشود که در پی تقریب و تلفیق مذهب جعفریه با اهل سنت است ( و این عقیده و نظر او مطابق ایجاب سلوک سیاسی سلطنت درانیه افغانیه نیز بود. )

بمجرد وفات احمدشاه درانی دوم ربیع الاول 1186 هـ ق ، چهار اپریل 1772م که شهزاده سلیمان فرمانی متحدالمال درباره آغاز سلطنت خود را صادر کرد که یکی به میا فقیراللـه رســـید.

قبل برآن، بین فقیراللـه و شاهزاده سلیمان در عهد شهزاده گی او و بین میا فقیراللـه و وزیراعظم شاه ولی خان، مکاتبه موجود بود در باره مسایل عرفانی، و اینکه پیوسته دعای اورا می خواستند، و طالب نامه های او بودند و میا فقیراللـه جواباً نوشته بود که ( دعاگویی درویشان معلول به علل نیست ) !

باری میا فقیراللـه به شاهزاده سلیمان در زمان شاهزادگی او اطمینان داده بود که :

( … فرمان ارادت عنوان … نامزد خلاصه درویشان ….. به صحابت ملامحـمد بیگ پیشخدمت نزول اجلال فرمــود …..

…… دعا گوی دوام دولت باعیال و اطفال و جماعه درویشان در قصبه سکهر مستریح است. (نامه 30 ص 111) .

… از این نامه برمیاید که :

میا فقیراللـه عیال و اطفال داشـــــته .
جماعه مریدان و شاگردان با او بودند.
برعلاوه شکارپور، در شهر دیگر سند یعنی سکهر نیز گاهی زندگی می کرد.
شاه فقیراللـه در هشت سال اول سلطنت تیمورشاه درانی زنده است ولی با او مکاتبه نه دارد.

یعنی در عهد سلطنت تیمورشاه رابطه روحی و فرهنگی شاه فقیراللـه با مرکز شاهنشاهی درانیه، افغانیه منقطع میشود. و هنوزهم آثار مکاتبه او را با تیمورشاه درانی به دست نه آمده که باید تحقیق شود.

پنځمه برخه :

آثاری که به شاه فقیراللــه منسوب است:
مکثی برمکتوبات :
مکتوبات چند صفت مشخصه دارد :

مربوط یک زمان نیست بلکه نامه های است که طی یک جزء قرن به تدریج نگاشته شده است.
همه نامه ها شخصی نیست البته بعضی شخصی است، اما باقی جواب مسایل و شرح موضوعات است. رساله یا مقاله . ( باصطلاح امروز مقالات و نامه ها است ) مثلاً مکتوب 75 یک رساله کامل است بزبان عربی در معانی معرفت، و علم تصوف.
نتیجه آن میشود که درجواب سوالات دشوار بیان هاهم صعب آمده اند. مکتوبات یک مجموعه مشکل است و فهم همه آن سطح دانش و فهم عالی عرفانی را ایجاب میکند.
چون کتب عمده صوفیه بزبان عربی بشمول فتوحات مکیه در دل و زبان مولف است، و دیگر آثار عربی را در نظر دارد، یک مقدار نامه بزبان عربی است.
نوشتن بزبان عربی بحدی برای میا فقیراللـه علیه الرحمة میسر بوده که گاهی ناخود آگاه زبان مکتوب از دری بعربی باز به دری تبدیل شده، بطوریکه گویا نویسنده در جریان تحریر از تبدیل زبان تحریر ملتفت شده و خواننده عربی دان هم مجذوب بیان شده گویا ملتفت نشود ( مثال : مکتوب پنجاه ).

در احوال و آثار چاپ عکسی از روی نسخۀ خطی آرشیف ملی افغانستان درباره مکتوب چهلم و طریق- الارشاد این چنین می خوانیم :

میا فقیراللـه علیه الرحمة قبل از آنکه طریق الارشاد را بنگارد، یک نامه بعنوان فرزندان خود نوشته که یکنوع شکل قبلی طریق الارشاد است. آن نامه در مجموعه مکتوبات چهلم است ( ص 123 تا 128 چاپ لاهور. )

در آغاز ، نام های پسران خود را آورده بنام برخورداران ( و درعنوان مکتوب در مجموعه گرد آورنده مکتوبات ، محمد فاضل ایشان را صاحب زاده نامیده است. ) معلوم میشود که فرزند ارشد ابوالفضل غلام محمـود بوده و سپس غلام محمـدی سراج الدین محمد و دیگر رفیع الدین فیض الحق، پس از وی زین العابدین و آنگاه مصلح الدین و بعد مسیح العارفین مولانا حفیظ الله و شش فرزند دیگر، در آخر نامه گفته است :

” آن برخورداران را باید که، در ورزش طرق فروگذاری ننمایند، و غنیمتی که بالفعل در خانه موجود است و بسهولت بدست آید، سهل الوجود نه انگارند. عمر فقیر به آخر رسیده است، امید زندگانی نیست. عاقبت به ندامت خواهد کشید، من بعداگر سالها در اطراف و اکناف جهت حصول این نعم سرگردانی خواهند کرد، حرفی از هزار پر ذوق حاصل نخواهند کرد! درخانه اگر کس است، یک حرف بس است. ”

درآغاز این نامه، ذکر کرده است که :

” جایز نیست گرفتن مرید، مقلد را به آباء خود که در طریقه آباء خود سلوک ننموده باشد، و نشیب و فراز را ندیده باشـد ….. هرگاه تعلیم و تعلم نباشــد، و بمجرد پسرزادگی و صاحبزادگی تقلید آباء اختیار کنند آنچه رسم زمانه است، سجاده نشینی باتفاق اقرباء و عزیزان اختیار نمایند، نزد اکابر ، به جوی نمی ارزد و از درجه اعتبار ساقط است، و مواخذه قیامت …..

سپس می نگارد :

” آن برخورداران درویش طریقت کوشند، فقیر طریقه عالیه قادریه نقشبندیه سرهندیه و بنوریه احسنیه وغیره در مقدمه فتوحات غیبیه، شرح عقاید صوفیه و در رسایل و مکتوبات مثروحاً نوشته است، از آن قرار عملی نمایند. درین مکتوب ایضاء بعضی از آن طرق که باین فقیر رسیده اند بیان می نماید …. فصل : در اذکار طریقــه علیــه شاذلیــه …

بنابر این از روی مقــدمه طریق الارشاد و مقدمه مکتوب چهلم نام فرزندان او را یافتیم و این عده برمی آید که درطول عمر زیاده بریک زوجه داشته .

از جملۀ انبوه کتابهای که در عرفان و بینش صوفیگری، میا فقیراللـه تالیف کرده است یکی “طریق الارشـاد” است.

دراین کتاب علامۀ دوران شاه فقیراللـه مریدان و شاگردان خود را تربیت و پرورش عرفانی می کند. او به آنها رهنمائی می کند که چطور به کمال برســد. و انسان کامل شود اگر انسان انسان نمی شود وای بر او .

کتابهایکه درمورد ” انسان کامل ” تالیف شده زیاد است مثلاً می توان تمام کتابهای که سیروسفر درآن گزارشی رفته انسان کامل درآن متبلور شده است، و نهایت رسیدنی که گویا انسان در ایستگاه حقیقی ذهنی و سلوک خود پیاده می شود و به مطلوب خود می رسد و یا به تعبیری (شدن) او تحقق می یابد، حکیم سنایی غزنوی انسان کامل را به مرز پرهیز گاری می برد که انسان مارهفت سر را که در قلمرو وجود او زبانه می کشد در تحت قواعد و ضوابط حقیقت انسانی خود زیر پا گذارد و هفت کله او را به سنگ عرفان و دانش و عقل بکوبد.

بعداز اصطلاح (انسان کامل) که از قرن هفتم به بعد درکتب عارفان مذکور یافته. اصطلاح (انسان سالاری) نیز جای گرفته.

……. از پهلوی انسان سالاری میتوان از روزگار حسین بن منصور حلاج یادکرد که بعد از آن ” وحدت وجود ” ملایم طبع، روی دلایل ذهنی عرفانی در بوته تعبیر گداخته شد، از گفتار پی ریخت در سه سطر کوتاه حلاج میتوان نظرداشت او را یافت که انسان با توانائی که دارد میتواند متخلق به اخلاق خدا گردد.

بعداز حلاج عاشق صدیق و بی پروا، باید از بایزید بسطامی متوفی 361 هـ ق عارفی بشکوه و شطح کو نام گرفت، برای انسانیکه او به بلوغ عقلی و والایی ذهنی و عمل میرسد در مورد انسان ” الکامل التمام ” یاد کرده که به عقیده او همان انسان کامل است که در حد تنهایی و شگوفایی خود رسیده است.

شیخ محی الدین بن عربی متوفی 638 هـ ق که میا فقیراللـه از شناسندگان آثار اوست. در فصوص الحکم در فص آدمیت لسان کامل را نام می برد و توضیحات گوناگون ازین انسان والا و بسر رسیده تعبیر میکند که مرحله ” شدن ” خود را طی کرده است. گویا فصل مشبوعی دارد که نکات برجسته آن قابل بازگفتاری است. جامی هروی متوفی 898 هـ ق که نیز از پیشروان میا فقیراللـه جلال آبادی است فصوص را نقد کرده است که در رونمود آن در پیرامون انسان کامل بدین عبارت آمده است که انسان رسالتی دارد، خلیفه زمین و زمان است مرتبه بزرگی دارد و موقعیت او در مرتبه جامعی قرار دارد که جمیع مراتب عالم را احتوا میکند و انسان مظاهر اسماء الهی گفته میشود. همین انسان است که قابل ظهور همه اسماء است.

درباره انسان کامل و والا که واپسین، مرحله رشد شخصیت آدمی را پرورانده است شمس با ابعاد زیادی مسئله را طرح کرده و آنرا نویسنده خط سوم به چهارده بعد در شماره آورده است. این همه اجزا دست بهم میدهند و شخصیت کامل و مظبوط میسازند، سخن در اینجاست که با نگرش ژرفا، شمس این ابعاد را که گاه باهم سرتضاد دارند یافته و بافته است، زیرا انسان والا این عالم کبری جهان بیکران را به ابعاد گوناگون مطالعه کرده و این ابعاد باهمه عمق خود راه شدن و ساختن مرد والا و گرانقدر را که خود عالم بزرگی است هموار میسازد.

انسان کامل ازنگاه عزیزالدین نسفی متوفی 700 هـ، درباره انسان کامل می گوید :

انسان کامل آنست که در شریعت و طریقت و حقیقت تمام باشد و اگر این عبارت را فهم نمی کنی به عبارت دیگر بگویم، بدانکه انسان کامل آنست که او را چهار چیز بکمال باشد اقوال نیک و افعال نیک و اخلاق نیک و معارف.

عبدالکریم بن ابراهیم جیلی متـوفی 811 هـ ق در اثر ” انسان الکامل فی معرفه الاوایل ” گوید :

” انسان اگر قصد احر از کمال دارد مطابق سه گانه سلوک کند اما ترتیب مراحل سلوک انسان برخلاف ترتیب مراحل سیر خداست زیرا انسان در کار فراپویی با عروج است، حال آنکه خود مطابق راه فروپویی یا هبوط پیموده انسان در نخستین مرحله فراپویی روحانی خود درباره اسما به تفکر می پردازد و طبیعت را که مهر اسما برخود دارد مطالعه میکــند، پس در مرحله دوم به حوزه صفات و در مرحله سوم به حوزۀ ذات الوهیت گام می نهد درین مرحله است که بصورت انسان کامل در می آید ……… و در زندگی عمومی طبیعت شرکت میکند و به درون زندگی اشیاء کشانیده می شود. ”

درباره انسان کامل میا فقیراللـه بگونه ای صوفیان بزرگ است باتحقیقی هرچه گسترده تر، نخست در نامهای گوناگون آن را چون نسفی یاد میکند بعداً در صفت و استعداد او می پردازد.

….. از نظر میا فقیراللـه انسان کامل بهر صفتی که خود را متصف می سازد در همان صفت میتواند نمونه ای کامل گردد و درهمان صفت میتواند نمونه ای کامل گردد و در آن صفت تبارز کند و مصدر خدمتی شایان و پسندیده گردد.

میا فقیراللـه گوید : انسان در سه تجلی کمال خودرا می یابد چون همه اشیا مظهر ذات صفات و افعال اند از آنرو انسان که جامع این مظاهرات است در پرتو درخشان و تابنده این هر سه تجلی بالنده وجود شان می شود.

میا فقیراللـه مراتب و تحولات روحی و باطنی انسان کامل را درجای دیگر بگونه دیگر یاد می کند آنجا که گویند :

” هرگاه که اراده کرده باشد ارجاع انسان کامل بعداز فنا و بقا بعالم و دعوت خلق به حق سبحانه مرکب کرده شد با وصفات بشریت و خصایص انسانیت زایله را بعداز کسر شهوت آن صفات جهت حصول مناسب میان او و میان عالم و باب افاضه و استفاضه درمیان او وعالم به آن مناسبت مفتوح میگردد و حکمت آخری برای ارجاع این صفات بشریت و الحاق آنها بعداز زوال آنها ابتلا مکلفین و اختیار مدعوین است تا خبیث از طیب متمیز گردد و مصداق از مکذب جدا شود و حاصل شود ایمان با لغیب بعداز لبس امرو سترحال به رجوع آن صفات و معنی زوال عین و اثر از انسان کامل باوجود آنکه ظاهر او دایم برصفات بشریت است، میخورد، مینوشــد می خوابد …. و آن زوال باطنی است ظاهر دایم بر احکام خود است و باطن لطیفه نفسی است که آن در حقیقت حقیقت انسانست …… از اله صفات رزیله و حصول اخلاق حمیده گویا این صفات حمیده شبیه اند به صفات مرتبه و جوب وازین جهت تخلق، به اخلاق اله درست می آید. ” ص 129 – 130 – 131 طریق الارشــاد.

درین بحث کافی و وافی و موجز میافقیراللـه تعبیری واحدی می درخــشد که گویا همه عارفان جهت خاص انسانیت کامله را در نظر دارند تحقق یافته است.

خلاصه اینکه میا فقیـراللــه یا شاه فقیراللـه جلال آبادی شخصیت بزرگ تصوف و عرفان که شهنشاه عصر احمدشاه کبیر ( 1160 – 1186 هـ ق ) او را به نام زبدة الکاملین یاد می کرد و شاه ولی خان اشرف الوزراء او دعا او را می خواست. حاکم سندهـ سرفراز خان ( 1186 – 1189 هـ ق ) به بزرگی او سرخم میکرد. حاکم بلوچستان نصیر خان دعایی نصرت از او طالب بود. سالهای آخر زندگی خود را در شهرمشهور سندهـ شکارپور سپری کرد. درهمان دیار به بقا پیوست این قطعه کتیـبه اوست که هر روز ده ها تن به زیارت او شرفیاب می شوند.

فهرست منابع و مآخذ در این رساله :

1- هیوادمل، سرمحقق زلمی، ایجاد مرحله های تکامل ادبیات پشتو در هند صفحه 13.

2- همان اثر صفحه 15.

3- حبیبی علامه پوهاند بیست مقاله، بخش چهارم از نشرات انجمن نارنج، چاپ کندهار صفحۀ 36 مقاله ” افغانستان در ماورای سند ”

4- همان اثر مقاله ” منهاج سراج جوزجانی ” صفحه 135 و 136.

5- همان اثر صفحۀ 137

6- خلیلی استاد خلیل اللـه سلطنت غزنویان، استاد ، چاپ انجمن تاریخ افغانستان صفحۀ 55 و 56

7- همان اثر صفحه 56

8- هوتک محمد، پتـه خزانه، چاپ دوم صفحۀ 34 – 35.

9- بیست مقالۀ حبیبی علامه پوهاند ، بخش چهارم صفحۀ 137.

10- همان اثر ~~~~~~ صفحه 137.

11- همان اثر مقاله شیخ فقیراللـه حصارکی جلال آبادی صفحۀ 93.

12- همان اثر صفحۀ 93 – 94 .

13- همان اثر صفحۀ 98.

14- همان اثر صفحۀ 98.

15- همان اثر ، همان صفحۀ 98.

16- همان اثر مقالۀ محقق قندهاری صفحۀ 164.

17- ماهنامه گهیح – Gaheez چاپ کویته، مقاله شاه فقیرالله جلال آبادی صفحۀ 48 نوشتۀ علامه حبیبی .

18- همان اثر صفحۀ 50.

19- اسلام، مولف ایوبی محمد نادر “کندهاری” صفحۀ 595.

20- مجموعه مقالات سمینار زبان و ادبیات فارسی در سند به کوشش دکتر محـمد مهدی توسلی صفحۀ 26 .

21- تحقیقات ادبی، نوشته روهی استاد محمد صدیق از نشرات پوهنتون ننگرهار صفحۀ 207 – 208 .

22 سرژبور سرگذشت پیر هرات، نوشتۀ ، ترجمه فرهادی روان صفحۀ 17.

23- همان اثر صفحۀ 95.

24- عرفان مولف محمد نادر ایوبی “کندهاری” صفحۀ 544.

25- همان اثر صفحۀ 36-37.

26- دیوان منصور حلاج چاپ ایران، صفحۀ 28.

27- طریق الارشاد، میا فقیراللـه حصارکی جلال آبادی، ننگرهاری ثم شکارپوری چاپ عکسی از روی نسخۀ خطی آرشیف ملی افغانستان احوال و آثار صفحۀ 4 نوشته فرهادی روان.

28- همان اثر صفحۀ 5 – 6 .

29- همان اثر صفحۀ 1 – 2 .

30- فواید فقیراللـه، مقـدمه، تعلیقات و لغتنامه، از اکادیمیسن، پوهاند علامه عبدالشکور رشاد صفحه 40.

31- طریق الارشاد، میا فقیراللـه صفحۀ 3.

32- همان اثر، احوال و آثار صفحۀ 18.

33- همان اثر صفحۀ 6.

34- همان اثر صفحۀ 10.

35- همان اثر صفحۀ 10.

36- همان اثر صفحۀ 20 – 21.

37- همان اثر صفحۀ 24 – 24 – 25.

38- همان اثر صفحۀ 27.

39- همان اثر صفحۀ 28 – 29 – 30 .

40- همان اثر صفحۀ 30 – 31.

پای
* * *