کور / سياسي / جسد بچۀ سقو و پیروانش در تپۀ مرنجان دفن نشده بود

جسد بچۀ سقو و پیروانش در تپۀ مرنجان دفن نشده بود

Said khalilullah Hashamyan ډاکتر سيد خليل الله هاشميان
داکتر سید خلیل الله هاشمیان
   6  سپتامبر 2016
هر افغان در مقابل وطن، مردم و تاریخ خود دَین و مسئولیتی دارد، و من که 60 سال اول زنذگی خود (از1917 تا 1980م)را در کابل زندگی کرده ام، بدین وسیله شهادت میدهم که جسد بچۀ سقو و پیروانش در  تپۀ مرنجان کابل دفن نشده است، و در ثبوت این ادعا دو مدرک (یکی عقلی، دیگری روایتی) تقدیم میکنم، قرار ذیل:
بچه سقاو حبیب الله کلکانی
تپۀ مرنجان یک موضع بسیار مهم و تاریخی در شهرکابل است- در جنگها بین سلالۀ درانی و سلالۀ محمدزایی و بعدا بین برادران بارکزایی درین تپه مجالس ، تعهدات و جنگهای زیادی صورت گرفته که در واقعات مربوط به قرن های 18و19 درج صفحات تاریخ میباشند. بعداز وفات سردار سلطان محمدخان (معروف به طلایی)که یکی از فرزندان مرحوم سردار پاینده محمدخان بود و دفن او درهمین تپه در قرن 19، مقبرۀ بلندو شانداری هم برای او ساخته شد که از دور در بالای تپه نمایان میباشد- از آن ببعد این تپه بحیث حظیرۀ این شاخۀ خاندان محمدزایی شناخته شد و اختلاف سردار طلایی، نواسه هایش سردارمحمدیوسف خان و محمدآصف خان مصاحبان دربار امیر حبیب الله خان شهید (پدر وکاکای اعلحضرت محمدنادرخان)در همین تپه دفن شده اند. آیا عقل سلیم اجازه میدهدکه اعلحضرت نادر خان بچۀ سقو و پیروانش را در تپه ای دفن کرده باشد که حظیرۀ پدر وخاندانش بوده (و هم بعداحظیرۀ خودش شده است)؟؟؟  آیادر کابل جای قحط بودکه نادر خان یک گروه دزد و رهزن را، گروهی که در همانوقت مورد نفرت ملت قرار داشته و همه اقشار ملت طرفدار اعدام آن بود،در حظیرۀ پدری خود دفن کند؟؟؟

مثال دیگر: آقای امرالله صالح وقتی در دورّۀ حامدکرزی از چوکی ریاست امنیت ملی برطرف شد، چندمصاحبۀ تلویزیونی انجام داد و در مصاحبۀ خود با( CNN ( گفت که زاید از 300 طالب را بدست خود کشته است – آیاآقای امرالله صالح آن 300جسد را در مقبرۀ احمدشاه مسعود یامحل دیگر در پنجشیر(که برای او مقدس میباشد)دفن کرده خواهدبود؟ ن خیر.  درهمان دورۀ حکومت کرزی از میدیای کابل شنیده شدکه استخوانهای بدن انسان از باغ وحش  برون انداخته میشد. این بود دو مثال از مدرک عقلی.
از زبان پدرم  بتکرار شنیده ام که مرحوم سردار شیراحمدخان، شوهر خواهر  و موسفید تندمزاج عشیرۀ نادرشاه که نادرشاه اورا کاکا میگفت، در همان ماه اول سلطنت نادرشاه در یک مجلس خاندانی از او پرسیده بود: “چرابابچۀ سقو به قران تعهدامضاء کردی و باز  چرا اورا کشتی ؟؟؟” مرحوم نادر شاه جواب داده بود :”… من بچۀ سقو را نکشتم، نایب سالار  زلمی خان و نایب سالار  سربلندخان باتفنگداران ولایت جنوبی که کابل را تسخیرکرده بودند،سقوی هارا از ارگ برون کرده در چمن حضوری اعدام کردند و اجسادشانرا باخود به جنوبی بردند…” سردار شیراحمدخان در یک حویلی کلان در جوار (پل یک پیسه گی) و دریای کابل، حدود15 دقیقه پای پیاده از خانۀ ما در سرک باغ علیمردان سکونت داشت و پدرم بدیدن شان میرفت و شایداین سخن را از زبان آن مرحوم شنیده باشد- امامن حاضرم بالای قران قسم یاد کنم که مطلب فوق را بتکرار از زبان پدرم شنیده ام.
برمیگردیم به اصل مطلب و آن اینست که تحریک ایجاد قبرساختگی برای بچۀ سقویکسال قبل از زبان اعضای شورای نظارشنیده شده بود. شورای نظار که در ناحیۀ (ششدرک، حدود300 متر دورتر از تعمیرسفارت امریکا، یک منطقۀ وسیع دولتی راکه کلوپ عسکری در آنجاواقع بودبنام (بنیاد مسعود) در اختیارخود قرارداده، مجالس و میتنگهای سیاسی شان در همینجایعنی در جنوب شرق شهرکابل صورت میگیرد.  شورای نظار میخواست موضع دیگری را برای میتنگهای تفنگداران خود در منطقۀ شمال کابل داشته باشد- همان بودکه مادر کیکان و نوشادر را در پطلون آقای داود کلکانی انداخته، اول موضوع قبرساختگی بچۀسقورا بذهن او تزریق کردند، وقتی زعمای شورای نظار مطمئن شدندکه آقای داودکلکانی در صدد شگافتن قبرها برآمده است، آنگاه شورای نظار تپۀ شهرآرا رامحل تدفین قبرهای ساختگی قرار داده، خودشان در عقب آقای کلکانی برای اشغال تپۀ شهرآرا ایستادند، زیرا برج شهرآرا آخرین سنگر بچۀ سقو برای اشغال کابل بود. البته همه میدانیم که برج و قلعه و تپۀ شهرآرا یک یادگار معروف بابرشاه امپراطور مغول در کابل است و آثارعمرانی و تاریخی و تفریحی این خاندان در افغانستان ستودنی  و دیدنی است که نباید بقبرستان تبدیل شود،آنهم قبرستان ساختگی  و سیاسی.
غازی محمد نادر شاه
آقای داود کلکانی برای میتنگهای سیاسی، خطابه ها و زورنمایی های خود محل مناسبی در کابل نداشت، بازور شورای نظارکه امروز از اثر خدمتگذاری های مزدورانۀ خویش به امریکا مقامات بلنددولتی و نظامی رااشغال کرده اند، میخواست این محل رابنام قبرستان پدری حبیب الله کلکانی و پیروان شورای نظار بسازد، تاخودش نیز باداشتن تخلص (کلکانی) وارث و صاحب اختیار این قبرستان ساختگی باشد– اما درین اقدام زورنمایی آقای داود کلکانی دو عمل خاینانه، یکی خلاف شریعت و دیگری خلاف قانون و حقوق مردم صورت گرفته که هرگاه یک حکومت مردمی در کابل رویکار آید، باید در هردو مورد
ازآقای داود لکانی بازخواست واعادۀ حیثیت ملت صورت بگیرد.
اقدام اول آقای داودکلکانی تعرض و تجاوز به قبرهای یکعده مسلمانان مدفون در تپۀ مرنجان است که بدون هیچنوع سند و ثبوت یک قبرستان مردم را گشوده و استخوانهای مردگان صدها ساله رابنام استخوانهای بچۀ سقو و پیروانش در16 تابوت انداخته است ؟! بایدیادآور شدکه حبیب الله کلکانی (بچۀسقو)بالای مردوزن زنده در کابل تعرض و تجاوز کرد و هزاران بیگناه را کشته است – اما داودکلکانی  باچنین بدعت و یک عمل ناروا و خجالت آور که خلاف شریعت اسلام و عنعنات افغانهامیباشد، بالای اجساد مرده در کابل تعرض و تجاوز کرده، گویا دوکلکانی، یکی بالای زنده ها و دیگری بالای مرده های کابل تجاوزکرده- واین دومین تجاوز است از جانب (کلکان) بالای شهر و حقوق مردم کابل.  مامیدانیم که در قریۀ کلکان تاجکان شریف و مسلمان وجود دارند که اعمال رذیلانۀ داود کلکانی را تائیدنمیکنند.
اقدام دوم آقای داودکلکانی غصب یک تپۀ مربوط به بیت المال و میراث فرهنگی مردم کابل است که این تپۀ تاریخی را مدفن 16 تابوت ساختگی، آنهم از دزدان و رهزنان معروف و دشمن مکتب و مدنیت قرار داده، اماهدف اصلی داودکلکانی از ین عمل غاصبانه اش اینست که تپۀ شهرآرا را بعد  از  این بحیث خانقاه و میتنگهای سیاسی خود و شورای نظار استفاده کند.
جای بسیار  تاسف است که در کابل نه حکومتی وجود داشت تا ازین بدعت و وتجاوز  بر مزار مردگان دفاع میکرد، نه شاروالی وجود داشت که از تپۀ تاریخی ملکیت مردم کابل حراست و دفاع میکرد- گویاقهر وغضب خداوند و دورۀ سقوی بار دیگر درقرن 21از کلکان برمردم بیدفاع کابل نازل شده است ! اما الله تعالی عزوجل عادل و ناظراست – ناامید نباید بود که امکان ظهور یک “نادر دیگر” وجود ندارد – وجود دارد و آمدنی است ومدتی کمتر از  یکسال بکار است – انتظار بایدکشید.
کاریکه در حال حاضر در مقابل این تجاوز ننگین  داودکلکانی  میتوان انجام داد اینست که هرافغان شریف که این عمل داودکلکانی را تجاوز  برمرده و زندۀ کابل میداند،باید 100 “کاف” بنام او تسجیل کند- مقصداز100 کاف صدکلمه ایست که باحرف/ ک/ شروع شود،و اینک ده”کاف” اول از قلم هاشمیان تراوش کرده است : کور- کافر- کاذب – کاتوره– کچول – کارشکن – کاریکاتور– کاسه لیس – کاواک – کثیف.
در انتظار ظهوریک “نادر دیگر” !
باعرض تسلیت و احترام بملت شریف افغان – سیدخلیل الله هاشمیان