شاعر و اجتما ( بخش۴)

د لراوبر اداره | مارچ 17th, 2013


احساسات میهنی ” حب الوطن من الايمان ”

محبت به وطن ايمان است ، هركه عشق به وطن ندارد ودر مقابل وطن بي تفاوت است او داراي ايمان كامل نميباشد، ازديدگاه هرانسان شريف حق وطن ازحق مادر خودمان كه ازپستانهايش به ماشيرداده درمدرسه اّغوشش درس زندگي اّموخته ايم، حتما ُ خيانت خواهيم كرد.

خليلي وطنش رابيشتر ازمادر دوست دارد ومانند هر فرزند اصيل كشور خارهاي درشت ميهنش رابجاي مشره روي چشم ميگذاشت واحساسات پاك وارزوي مقدس عشق به ميهن راصميمانه وبي ريا دراشعارش بيان كرده است ومساله عشق به وطن واّزادي درسراسر مجموعه هاي شوي اوميداخشدو ميهنش راتاسرحد پرستش دوست دارد.

داند خدا كه بعد خدام ي پرستمت

هان اي وطن مپرس چرا مي پرستمت

اشعار ميهني خليلي ازجهان بيني ثابت ومباني علمي برخوردار است و روشن كه در راه حفظ وحراست سنن ملي انتخاب نموده مظهر افتخارات گذشته درخشان وپاسخ مطمين ومدلل است به نسلهاي اّينده كشور كه هستي بقاي ملت افغاتن بدان پيوسته است ومساله يي عشق به وطن از هر مطلب ديگر بيشتر وپه پمانه وسيعتر درديوان اشعار او به چشم ميخورد ويكي از تم هاي اصلي شعر اومحسوب ميگردد كه بازيباترين واژه ها وبينش عميق شاعرانه بيان گرديده است.

خليلي نه تنها اينكه وطنش را دوست دارد وبه امروز وطن به حسن نيت ومحبت مينگرد، دوران گذشته افغانستان وعطمت اّريايها را درنثر ونظم اّورده است وبه تاريخ دوران گذشته كشورش محبت صادقانه دارد،

اشعار ميهني خليلي داراي مضامين مختلف است گهاي ازمناظر طبيعي افغانستان يادنموده وكهساران سربه فلك كشيده ميهنش را ستايش كرده، زماني برخرابه ها وويرانه هاي عظمت ديرينه يي وطن گريسته، گاهي فرزندان نام اّور وطن راكه افتخار تاريخي وادبي ميهن است ، ستوده وزماني از اّن ايام اكه ( ام البلاد) اوگهواره علم وتمدن بود ياد نموده وزماني هم به فكر درياهاي خروشان وطنش ميافتد گاهي مست ازباده عشق تاكستانهاي كشور است وگاهي صحرا دشتهاي پرگل وطن رامي ستايد وزماني هم عارفانه به وطن عشق مي ورزد،

وطن وطنپرستان حقيقي وطن چند خود خواه تنگ نظرو عقده يي نيست اّنها خودشان رامي شناسند كه خيلي بزرگ اند ودريك روستايا سمت كوچك نمي گنجند، خليلي نيز تنها به نام شمالي وكوهستان فخر نميكند وزنده باد سالنگ ! شعارش نيست .

خليلي خود رابه يك منطقه كوچك جغرافياي منسوب نميداند، عقاب بلند پرواز خيالسش خارج ازسطح كشورش جهان بزرگ راجستجو ميكند واّنجهان بزرگ راميهن خود ميداند وميگويد:

ملك يزادان است هر جاباز تابد افتاب

شهر انسانست هرجا جلوه دارد اّسمان1

كشور سربلند شاعر داراي مناظر دلكش وچشم اندازهاي وسيع است اوبازيبايي هاي وطنش انس دارد وقشنگيهاي وطنش راستايش ميكند، درخشيدن ستارگان اّسمان شفاف واعتدال هوا ونسيم جانبخش وطن او رابه وجد مي اّورد.

زمان محو زيبايهاي درياي كنر وروستاهاي كامديش، نورگل ووايگل 2 است وگاهي هم در دره زيبا نورستان قشنگيها ومردانگيها راميبيند وميگويد:

روزي بدست عشق سپر عقل راعنان

وزكامديش كام دل خويش راستان

گاهي به نور گل نشو و گاهي به اويگل

هرجاكه گل نگارند اّنراتو گل بخوان1

گاهي كبوتر خيالش بالاي كوه هاي بلند خيبر وشمشاد پرواز ميكند وگاهي سراپاي سين غر رانوازش ميدهد.

ابراّشفته ارغند سياه

گشت ازقلع شمشاد بلند

شام هم پرده تاريك ومخوف

به سراپاي سين غر افگند

باد باطره اّشفته موج

مست مي اّمد وبازي ميكرد.

برفي ازاشعار ميهني خليلي انعكاس دهنده اوضاع درخون خفته يي ملتي است كه بزبان شعر بيان شده است.

قسمتي از اشعار ميهني او _ هم ازنظر لحن وبيان وهم از نظرموضوع تصوير زند يي از ويرانكاري ها ومصيبتهاي دوران 27 دسال اخير بوده، خليلي ازسوي جنايات جنايتكاران را افشامي سازد وازسوي هم فداكار ها، متانت وبردباري ملت مظلوم وقهرمانيهاي زنان رابزبان عام فهم بيان ميدارد وموضوعات برفي از اشعار ميهني خليلي موضوعات شد استعماري وپرخاشجويانه است كه مظالم ووحشيگري دشمنان ميهن را افشامي سازد، گاهي دردامان كهشار غزني بجاي لاله هاي گلگون قطره هاي

خون مي بيندوگاهي شهر تاريخي غزنه رامخاطب قرار داده وعظمت دميرينه اش رابْ ياد مي اّورد:

الا تومهد دليران وكشور شيران

قرارگاه بزرگان وخانه ابرار

الا تومهد علم ومحيط فضل وهنر

الا توقبله اسلام وقبله احرار

شاعر از راه هيرمندو بست ميرود به هرات وبه ياد مشعلداران بزرگ ادب دري احساسات ميهني اش را در چكامه ( كتيبه منار شهداي هرات) ابرارميدارد، كابل را دوست دارد وزيبهايهاي طبيعت پعمان راچنين ستايش ميكند.

خوشاپغمان و اّن بّغ بلندش
خوشاپيچ ها وخوشا تاب ها
زسنگي بسنگي سرازيربين
چوپيلان لغزنده سيلابها
بنفشه نشسته لب جويبار
كه بگشايد از زلف خود تابها
كه بگشايد اززلف خود تابها
چودوشيزه گان درشكر خوابها

خليلي عاشق افتخارات ديرينه وپيشرفت اّينده وطن است، انديشه هاي كهنه ونودرپرده خيالش نقش مي بندد، عشق وطن اورابرمي انگيزد وتصويرهاي گوناگون دربرابر نظرش ميروند ومياّيند،ازسوی جوانان وطن رابه كاروكسب وعلم وهنرتشويق نموده، ميگويد:

هست وطن منتظركارتو مطمْين ازفكرت بيدارتو

چشم براه دل هوشيارتو دل نگران تو واّثارتو

ازسوي هم بخاطر تحرك بيشتر جوانان در راه پيشرفت وترقي وطن وگاهي هم بخاطر نگهداشتن تاريخ هزار ها سال كهن افغانان ، حفظ اّداب ورسوم وفرنيا كان دراشعارش راهى روشن وهموار رادر پيش جوانان وطن ميگذارد وميگويد:

بازكشي نامپهناماّوريزنده كشگيدبدبه ْسروري بازكني تازه به نيك اختري دوره احمدشهي واكبري 1

روح جاويدان اشعار ميهني خليلي افغانستان سراند وزيبا واّب وهواي خوشگوار و شعر اّفرين اوست، اشعار ميهني اوتا زايوه هاي خاموش ومرموز اّرزوهاي قلبي طنين مي افگند وبه ظلمت وتاريكي هاي نورميافشاند،چنانچه چكامه يي ” به پيشگاه وطن” كه مضمون اّن عميقا ميهني است، شاهدادعاليمناست.چكامه نيست نهايت قشنگ وظريف _ علاوه براينكه اين چكامه داراي مفهوم ومعني بلند است، شعريست شور اّفرين كه ارزش استيتيكي شعر درواقع خيلي عاليست.

گذشته ازاين خليلي ازاّنهاي نيست كه خيلي ساده ايشه ازخاك غزيز ووطن محبوبش بركند، رزق وبرق زندگي ديگران فريپش دهد ودراّب وهواي ديگران نمو كندو بخاطر اّسوده به سربرد:

من بي وطن كه دور زاّغوش مادرم
بنشسته ام براّتش ودرخون شناورم
امواج اهداسنم نبرد دل زكف كه من
ديوانه نوازش درياي ديگرم
نيلاب من كجاست كه هر روز ميگذشت
غوغاكنان زپيش چوسيمينه اژدرم 1

خليلي دراشعار دوره دوم از ” ايوان به ميدان” رفته وباحالت خاص سروركار دارد ومسير فكري خاص رادراكثراً چكامه هاي شعر يش تعقيب ميكند، ريشه هاي انديشه هاي قبلي درذهن شاعر خشكيده متروك گشته است.

اوسعی مكند كه از محدوده های من شخصی پابيرون نهد وبسوی همان اّتش گرفته وطن بنگرد وانديشه های تازه راگسترش دهد اوسبك وشيوه وخصوصيتهای عينی وذهن مربوط به زمان خاص را درسلسله مراتب تداوم شعري بمنظور رو اميد ومبارزه به نسل خود دراّينده مي سارد ودرسوگ سرنوشت اقتبار ميهن وزادگاه خود كه با هجوم دشمنان اّغازيافت ودرطی چند سال متوالی به غارت وويرانی افغانستان عزيز منجرشد باتلخ كام ميگويد:

مصيبتی چه بود بيش ازين كه مي بينيم

نگين ملك سليمان به كلك اهريمن 3

بهار فصل گل وطراوت است فصل كه زندگی می بخشد وسرورمی اّفريند منظره بديع بهار وزيبايی های طبيعت باهمه جلوه های خيره كننده و دلكش توجه شاعر ابخود معطوف نميسازد، بهار نشاط اّور برای او پيام درد ها ورنجها است وپيام اشك ها وخون ها، چنانچه درچكامه ” بهارخون” دلش به ياد وطن می تپد وفرياد مي كشد.

وطن ! اّمد بهارامانه بينم گل بدامانت

نيامد نغمه شادی زمرغان غزل خوانت
بجای موج می جوشد ازانهار خندانت

بجای لاله رويد داع ازطرف بيابانت 1

انديشه های ميهنی اشعار خليلی خطوط ميقل شده وغرور اّفرين است وپيام جانبازی وفداكاری به رزمندگان حماسه ساز سنگرهای اّتشين اونه تنها سوگواری وطن واجتماع اّتش گرفته خود رامی بيند، بلكه اّنرا باتمام احساس وتار وپود وجودش حس ميكند، ودربرابرزورمندان يی كه چيزطغيان ميكند، زبان شعرش زبان ستيزو مبارزه ميگردد:

مرادهشت سيلاب نيست بيم وهراس

كه عزم قوم كند بسته راه طوفان را 2

قومی كه سربراه شرف ميدهد بباد

در روز امتحان ملل شرمسارنيست

شاعر از دردهای كشنده ايام مفارقت وطن مينالا _ خاطرات گذشته ابادميكند، اّن روزهای راكه دراّغوش پرعطوفت مادر وطن بخاطر اّسوده وفارغ ازهرنوع تشويش بسر ميبرد واّغوش پرمهر وطن برايش گهواره مطمْين بود، به ياد اّن روزهای خجسته وفرخنده ايام ودر اّرزوی د پلار وطن ناله ها سوزان سرميدهد:

ياران : مرابريد در اّنجا كه افتاب

ازمهر بوسه ها زده پرچشم وسر مرا 1

1 : عبدالحسين زرينكوب وحميد زرينكوب، نقدادبی، همان ماخذ، صفحه 35.
2: رضا حسینی، مکتب های ادبی ،بخش اول ، همان ماخذ، صفحه 158-201
1 : المقدسی انيس، الاتجاهات الادبيه فی العالم العربی الحديث فی مصر، ( بيروت 1967 م) ، صفحه 409.
2 : سيد حسينی ،همان ماخذ، صفحه 237.
1 : سيد حسينی ، مكتبهای ادبی، بخش دوم، همان ماخذ، صفحه 133- 205.
1: پیام نو، شماره1سال 4صفحه5-12، فروردین1327.
2: Wilhelm Von Homboldt،(1767-1835م).
3: بندتوکروچه، کلیات زیبا شناسی،همان ماخذ،صفحه 229-230.
2 عبدالعلی دستغيب، نقد اّثار بزرگ علوی، ( تهران 1358 )، صفحه 196- 197 .
1 ريشه های نهضت مشروطيت زمان امير حبيب الله خان راباید درزمان امير شيرعليخان جستجو كرد.
1 احمد الفايب، اصول النقد الادبی ( مصر 1365 ) ، صفحه 188.
2 ويليام شكسپير، هملت، ترجمه منصور فرزاد، از انتشارات بنگاه ( تهران 1337 ) صفحه 115.
3 واقع گرايی واشتغال ب ه حقيقت وواقعيت منطق
1 عضو حسی كه توسط محرك خارجی تحريك ميشود .
1 خليلی، مجموعه اشعار خليل الله خليلی، همان ما ْخذ، صفحه 73.
2 خليلی ، همان ما ْخذ، همان صفحه.
1 سيد حسينی، همان ماخذ صفحه 8
2 H. Kamshad, Modern Persian Pross Literature
( combridge University Press 1966) pp. 184
3 سلجوقی، دیوان خلیلی،همان ماخذ، صفحه 25
1 خليلی، ازاشعار خليلی، همان ماخذ، صفحه 244
1 خليلي، اشكها وخونها، همان ماخذ، صفحه 71
2 همان ماخذ، صفحه 31
1 خليلی، همان ماخذ ، صفحه 20
2 داكتر خسروفرشيد ورد، درباره ادبيات ونقدادبی، انتشارات امير كبير، جلددوم، ( تهران 1363 )، صفحه 820_ 821.
3 خلیلی، از اشعار استاد خلیلی،همان ماخذ، صفحۀ 17
4 سلجوقی، ديوان خليلی، همان ماخذ، صفحه سی مقدمه كتاب.
1 داكتر سيد علی رضا ندوی ، همان ماخذ، صفحه 42.
2 چكامه( فقر وگورستان) باتغير عنوان ” فقروزندگی” تكرار اّ انتشار يافته است كه مصراع دوم بيت ششم اين چكامه :
” شمع اميد درضميرم مرد”
به عوض كلمه ” ضمير” كلمه ” نهاد” اّورده شده وبه ” شمع اميد درنهادم مرد” تغير داده شده است.

1 خليلي، مجموعه اشعار خليل الله خليلی، هان ماخذ، صفحه 175 .
شكسپير، هملت، همان ماخذ، صفحه 113

Copyright Larawbar 2007-2024