کور / هراړخیز / قهرمان با عزم و بې ادعا

قهرمان با عزم و بې ادعا

د روان کال د تلې (میزان) میاشتې په ۲۸– ۲۹ ورځو کې په کابل او میدانښار کې (وردګ د تاریخ په بهیر کې) علمي سیمینار جوړ شوی و چې د هېواد یو شمېر درنو پوهانو، لیکوالو او څېړونکو خپلې مقالې پکې ولوستې. د دې له پاره چې د دې سیمینار د لیکنو فیض عام شي، دلته د  محقق محمد فاضل شريفي لیکنه له تاسو سره شریکوو چې غازى محمد جان خان وردگ

قهرمان با عزم و بى ادعا نومېږي (اداره)

—————
 غازى محمد جان خان وردگ

قهرمان با عزم و بى ادعا

 
ازاينجا به شمشير نتوان گــــــذشت
از اينجا توان نيست آسان گذشت
در اين خطه كوه و كمر سر كش است
ده و دره زين خاكدان آرش است
مبين سـوى احوال ويران آن
مپندار بـيكس بيـــــــابان آن
سر از كابلــستان سلامت نبرد
كسى كه با اين قوم كــين كرد مرد
تخارو ســمڼان مـــرد آفرين
ندارد به افـــسانه هـا هم قرين
سر غزنه و بامــيانش مگير
كه آن خـطه ها مهد گرد است و شير
بر لـوگر و بازوى پكـتيا
از ايــــمان نمودست نشو و نما
چــنان اتـــحاد است در كارشان
كه عـــــــالم بود محو كردار شان
كه در وردك از كج ڼاهت نشست
سر از پنجشيرش بيارى به دست…(1)

با آنكه بنا بر وسعت و دامنۀ علم تاريخ، تعاريف و تعابير متنوع و رڼارڼى از آن صورت گرفته است، اما از اين ميان يكى از برترين تعاريف را پدر و پير تاريخ نويسى در  جهان اسلام، ابن خلدون ارايه داشته و تاريخ را(علم العبر) خوانده است .
عــبر در لغـــــت جمع عبرت و به معـــناى پندى اســـت كه از نــظركردن در احوال دېران حاصل شود.
امروزه در جهان جوامعى موفق و پيشرو اند كه تاريخ خويش را از ياد نبرده و درسهاى عبرت آموز آنرا با گوش هوش دريافته اند .
با ڼاهى شتابنده و گذرا به تاريخ كهن سال و پر از عظمت سرزمين خويش از زمان حمله اسكندر تا تجاوز چڼيز،هجوم تيمور، يورش اڼليس و تاخت و تاز هاى ساير قدرتها و اقمار آنها تا جڼ و ويراڼرى در روزگار ما كه هر كدام آمدند، از كشته پشته ساختند،سوختند و رفتند، اين نكته را در مى يابيم كه تاريخ زادگاه مان تنها تاريخ نيست، بلكه مكتب بزرگى است از عبرت،عبرت از اعمال شوم خاينين به وطن –براى تنفر و انزجار از آنها و عبرت از كارنامه هاي حماسه آفرين فرزندان صديق و راستين اين سر زمين، براى به كار بستن و افتخار نمودن به آنها.
يكى از زمرۀ چهره هاى ملى وغرور آفرين اين كشور كه صفحات تاريخ معاصر ما از حضور نامش در خود ميبالد، غازى محمد جان خان وردك، دلاور مردى كه هيچگاهى به چيزى جز آزادى و اعتلاى وطن نمى انديشيد، ميباشد . در اين نوشتۀ كوتاه گوشه هايى از عزم و ارادۀ وى  را در نبرد با دشمن سفاك پى گرفته و در كنار آن بى ادعايى و استغناى اورا مرور مينماييم، تا شاهد خوبى باشد بر اين گفته كه (ما جان به فنا داديم تا زنده شما باشيد).
 
دولت اشغالر اڼليس كه براى جبران روسياهى و شكست شرمبار خويش در جڼ اول افغان- اڼليس در پى فرصت مناسب براى انتقام گرفتن از مردمان اين آب و خاك و اشغال كشور ما لحظه شمارى مينمود، سرانجام همينكه بهانۀ واهى يى به دستش رسيد،طى اعلاميۀ 21نوامبر سال1878 ويسرای هند و با عنوان نمودن اين اتهام كه: (امير شير عليخان تحمل و بردباری طولانی حكومت بريتانيا را ضعيفی تلقی كرده و از اينرو بی باكانه دلايل اقامه ميدارد..)(2). در ظاهر برای فرونشاندن عصبانيت خود نسبت به امير شير عليخان لشكر كشی به صوب افغانستان را آغاز نمود، اما در حقيقت امر برای بلعيدن اين سرزمين عزم را جزم نموده و اين نكته را از ياد برده بود كه هر دشمن متجاوزی كه قصد بلعيدن اين سرزمين را نمايد ؛عاقبت دندانهايش را از دست خواهد داد.
آنها به اين تصور بودند كه دېر اثری از مير مسجدی خان،وزير محمد اكبر خان،عبدالله خان اچكزی، نايب امين الله خان لوگری و ساير قهرمانان و غازيان به جا نمانده تا با آنها مقابله و صف آرايی نمايند و اين نكته را نميدانستند كه اين كشور در هر دوره يی از اعصار تاريخی خويش زادگاه و پرورښاه قهرمانان و حماسه آفرينان بوده است .
 
به روايت برخی از منابع تاريخی هڼامی كه لشكر اڼليس ها در اواخر نوامبر به سرگرده گی جنرال سامويل و جنرال ماد، خواستند از راه خيبر به سمت افغانستان پيشروی نمايند، محمد جان خان وردك كه در آن زمان رتبۀ كرنيلی داشت، با شهامت زياد و در حالی كه از نظر تعداد لشكر و تجهيزات نظامی هيچ گونه تناسب و همانندی با دشمن نداشت، در علی مسجد با آنها به مقابله پرداخته و شكست فاحشی به آنها داد . پس از آن هڼامی كه برای تجهيز قوا به كابل مراجعت نمود، امير شير علی خان به پاس رشادتهای او رتبۀ جنرالی را برايش اعطا نموده و در حالی كه بار سفر بسته و به طرف مزار شريف در حركت بود خطاب به وی گفت: (خوب خبر دارم تا وس داشتی از سڼر نمی خيستی،اگر دوباره آمدم حق مردانه گی تو را به جا می آورم)(3).
بعد از آن رويداد و با رويكار شدن امير محمد يعقوب خان، وقتی كه امير به امضای معاهدۀ نڼين گندمك تن در داد، غازی محمد جان خان وردك به مانند ساير آزاده مردان ديار خويش اين عهد نامه را شرم آور و غيرقابل قبول خوانده و زمانی كه بعد از بازگشت از گندمك اسارت امير يعقوب خان را به دست اڼليس ها مشاهده نمود، خود را برای نبرد با دشمن گستاخ آماده ساخت.
 
به اساس يادداشتهای مورخ شهير كشور، احمد علی كهزاد: (بعد از واقعۀ قتل كيوناری در بالاحصار و تجاوز فرڼيها برای بار دوم به افغانستان و گسيخته شدن شيرازۀ حكومت در كابل، محمد جان خان خود را به منطقه كاريز مير رسانيد و صدای جهاد را عليه متجاوزين بلند كرد. ابتدا بيش از صد نفر به اطراف او جمع نشد، با اين صد نفر كه دوازده تن از آنها اسپ سواری داشتند راه غزنی را در پيش گرفت)(4). وآڼونه كه ملا فيض محمد كاتب در سراج التواريخ اشاره نموده است: (در اين هڼام تعداد زيادی از قشون اڼليس به تعقيب وی و نيروهايش به راه افتاده و در دامنۀ كوه قرغ با هم رو در رو شده و تا غروب آفتاب پيكار نمودند تا آنكه اڼليس ها در فرجام شكست خورده و راه فرار در پيش گرفتند)(5).
آڼاهی كه غازی محمد جان خان پس از بسيج ساير نيروهای مردمی دوباره از غزنی و وردك به جانب كابل رهسپار گرديد،در منطقۀ قلعۀ قاضی جرگه يی از متنفذين، علما و محاسن سپيدان را تشكيل داده و خطاب به حاضرين مجلس چنين گفت: (از اينكه شما مرا به حيث قومندان عمومی جبهۀ غزا تعيين نموده ايد تشكر ميكنم . عزيزانم ؛ اڼليس ها دشمنان سوگند خورده دين، ناموس، ملت و وطن ما اند، آنها خواهران، برادران، اطفال و محاسن سپيدان ما را شهيد ساخته و اين جريان را ادامه ميدهند،پس ما بايد از آنها انتقام گرفته و به كمك خداوند بزرگ كشور خويش را از شر آنها نجات دهيم . باز هم سخنان خود را تكرار مينمايم  و سخنان مرا با گوش دل و دقت بشنويد و اين را فراموش ننماييد كه خداوند بزرگ همراه ما و شما است و بايد با ايمان و عقيده راسخ و عشقی كه به وطن خويش داريم در روشنايی ارادۀ آهنين خويش به پيش برويم…)(6).
 
حاضرين جرگه با شنيدن سخنان او نعره های كفر شكن تكبير را سر داده و برايش اطمينان دادند كه تا پای جان از مبارزه دست نخواهند كشيد.
به اين ترتيب قسمی كه مير محمد صديق فرهڼ در «افغانستان در پنج قرن اخير»نوشته است، در پيكار بر ضد اڼليس ها از همه زود تر محمد جان خان پيشقدمی نموده(7)، به همراهی بزرگان و غازيانی چون: مير بچه خان كوهدامنی، ملا مشك عالم، ملا عبدالغفور لڼری، مير غلام قادر خان اوپيانی، محمد عثمانخان ټابی، غازی محمد ايوب خان، غلام حيدر خان چرخی و ساير غازيان سر به كف افغان موفق گرديدند تا سخت ترين ضربات را به دشمن خونريز و زبون وارد آورده و نام نامی خويش را در صحيفۀ روزگار باقی گذارند.
در سطر های بالا صرف به ذكر شمه يی از رشادت ها و عزم اين قهرمان ملی به عنوان مشت نمونه خروار اشاره گرديد، اما چنانكه در آغاز اين مقاله ياد آوری شد، غازی محمد جان خان وردك را قهرمانی خوانديم با عزم و بی ادعا كه در بخش پايانی اين نوشته و آنهم به گونۀ اختصار، نمونه هايی از بی ادعايی او را مرور مينماييم .
غازى محمد جان خان با آنكه از اصلى ترين چهره هاى جهاد بر ضد اڼليس ها بوده و در ميان مردم از قدرت و نفوذ زيادى برخوردار بود،  تا آنجا كه مردم در ترانۀ عاميانه يی كه پيرامون اين كارزار قهرمانانه به وجود آمده بود از او به عنوان مرد ميدان ياد نموده و چنين سروده بودند:
محمد جانخان مرد ميدان است
ايوب خان شير غران است
ميربچه خان رس رسان است
آزادی فخر افغان است
راپت كل لات كلان است
بيا بيادر اڼور بخو…(8)
ليكن در هيچكدام از روايت هاى تاريخى و معلوماتى كه در رابطه به جريان زنده گى وى در دست ميباشد،كوچكترين نشانه يى از امتياز طلبى، برترى جويى و قدرت خواهى را درشخصيت وي نميتوانيم مشاهده نماييم .
به گفتۀ پروفيسور عبدالخالق رشيد:( محمد جانخان د تاريخي او اسطوره يي كارنامو يو داسې سمبول دى چې د ده په شخصيت كې د يوه رښتيني افغان ټول ملي او تاريخي ارزښتونه په دقيقه توګه مطالعه او خوندي كيداى شي. جالبه خبره دا ده چې دغه نامتو جنرال د شخصيت په لحاظ داسې تاريخي ځاڼړتياوو لرونكى دى چي هغه د هيواد د سترو او تاريخي مشرانو په شخصيتونو كې ليدل كيږي، يوه له دغو ځاڼړتياووڅخه دا ده چې د ده په شخصيت كې د ځان غوښتنې او امتياز څرك گرد سره نه ليدل كيږي، تل په دغه هڅه كې دي چې قوم او ملت يې په څه ډول يو موټى او يو لاس كيداي شي…)(9).
با مرور زنده گی اين وارسته مرد، از همان آوانی كه در علی مسجد به مصاف دشمن رفت مي بينيم كه از طرف عساكرش به حيث جنرال انتخاب گرديده و نخستين جنرال انتخابی در تاريخ افغانستان ميباشد.
به همين ترتيب،پس از تبعيد امير محمد يعقوب خان و آغاز قيام ملي در كابل، زمانی كه رهبران ملی بنا به ابتكار خود غازی محمد جان خان وردك ميخواستند حكومتی را در كابل تشكيل نمايد، با آنكه غازی محمد جان خان به گفتۀ جنرال رابرتس (زعيم عملی) رزمنده گان افغان بود و اكثريتی از مردم و غازيان از وی تابعيت و حمايت مينمودند، خواهان كوچكترين موقفی در حكومت ڼرديد، درجرگۀ 15دسمبر در كابل موسی جان پسر امير يعقوب خان پادشاه،سردار محمد طاهر خان وزير و غلام حيدر خان چرخی والی بالاحصار تعيين گرديد.(10)
همچنان در آستانۀ به امارت رسيدن اميرعبدالرحمن خان نيز، محمد جان خان وردك بدون خواستن كدام امتيازی از وی، صرف برای برقراری صلح و ثبات در كشور از حكومت او حمايت نمود، تا آنكه بر اثر دسيسۀ ناجوانمردانۀ امير موصوف به درجۀ رفيع شهادت نايل گرديد.
با يقين كامل ميتوان گفت كه اگر ابعاد و زوايای مختلف زنده گی اين قهرمان ملی را بيشتر و بيشتر مورد كاوش و جستجو قرار دهيم نشانه هاى بيشماری  از خود گذريها، رشادتها و در ضمن استغنا و بی ادعايی وی را درخواهيم يافت كه اميدوارم پژوهندگان رشته در اين زمينه تحقيقات گسترده تری را انجام داده و آن را  برای استفادۀ امروز و فردای فرزندان صادق و عاشق اين وطن تقديم نمايند.
 
روحش شاد و يادش جاودان باد!
 
منابع:
1-     عبدالقهار عاصی، كليات اشعار، با تدوين و مقدمۍ نيلاب رحيمی، انتشارات خيام، كابل:1385،ص181.
2-     اصغرحسن بلرامی،  افغانستان و هند برتانوی،مترجم عبدالوهاب فنايی، اكادمی علوم،كابل:1361،ص354.
3-     حيات الله حليم، غازی محمد جان خان وردك، مطبعۀ بهير، كابل:1387، ص40.
4-     پروفيسور عبدالخالق رشيد،غازی محمد جان خان د وينوپرلاره د شهادت تر دمه ځايه، رفيع كلتوری او مدني ټولنه، مطبعۀ احمد، كابل، 1390،ص197.
5-     ملا فيض محمد كاتب هزاره، سراج التواريخ، جلد اول و دوم،موسسۀ تحقيقات و انتشارات بلخ،تهران:1372،ص227.
6-     حيات الله حليم، همانجا،ص85.
7-     مير محمد صديق فرهڼ، افغانستان در پنج قرن اخير،ج اول،ص 367-368.
8-     ميرغلام محمد غبار، افغانستان در مسير تاريخ، انتشارات جمهوری، تهران:1374،ص623.
9-     پروفيسور خالق رشيد،همانجا،ص19.
10- محمد حسن كاكړ، جڼ دوم افغان و اڼليس،نشر محاذ ملی اسلامی افغانستان، به اهتمام سيد مسعود مجروح، پشاور،1367،ص120.