کور / نوميالي / کارنامۀ غازی ادی(مادر ۶۰ ساله) درجنگ دوم افغان وانگلیس

کارنامۀ غازی ادی(مادر ۶۰ ساله) درجنگ دوم افغان وانگلیس

نویسنده: محمد اعظم سیستانی

مقدمه:
تصادف عجیبی است، گوئی تاریخ تکرارمیشود. درتاریخ ۲نومبر۱۸۴۱ مردم کابل برضد قشون انگلیس، دست به یک قیام عمومی زدند و در تمام میدانهای نبرد انگلیسها رابا شکست مواجه ساخته مجبور به خروج فوری از کشور نمودند. واینک ۳۵ سال بعد از آن،در ۲دسمبر۱۸۷۹یک بار دیگرمردم افغانستان دست به قیام عمومی برضد قشون متجاوز انگلیس زدند واین بار نیز موفق شدند تاغول استعمار رابا تحمیل تلفات سنگین براو از کشور اخراج نمایند.

غبارمی گوید : “در نزدیکی قلعه قاضی جنگ شدیدی بین سپاه ملی وقشون جنرال رابرتس رخداد. این جنگ بحدی شدید بود که بالاخره به جنگ تن به تن منجر گردید.رابرتس در تمام محاذات امرفرستاد که بی درنگ به شیرپور عقب نشینی نمایند و به انگلیس های کابل امرنمود که شهر را تخلیه کره به شیرپور پناه ببرند، دروزاه های شهر رابسته ودرعقب برج وبارو وضع دفاعی اختیار نمایند. او به قوای شیرپوردستور داد که دسته جات سواره انگلیسی درتنگه گذرگاه و دهمزنگ موقع گرفته، خط عقب نشینی سپاه انگلیسی را محافظت کنند.اما جنرال رابرتس قبل از آنکه ستونهای اعزامی او موفق به فرارشوند، خودش که برای باراول محوشدن اردوی انگلیسی را به چشم خود می دید، پشت به کارزار داد وبراسپ ممتازخود قمچین کشید. این جنرال مشهوراز روی نعش کشته شدگان سپاه خود اسپ می تاخت وروبه جانب شیرپور مثل مرغ پرواز می کرد.درحالی که از تمام قشون او فقط ۴۰سوارموفق بفراردرعقب اوشدند.جنرال چنان ترسیده بود که تا شیرپور نرفت و در دهمزنگ به خانه یکی از روستائیان پناه برد وسپاهیان او بر روی بامها برآمده به محافظت از او پرداختند وهمینکه شب فرارسید راه شیرپوردرپیش و در آنجا تحصن گرفت.» (غبار، ص ۶۲۷ )

درنبرد قلعه قاضی با انگلیسها در ۲دسمبر ۱۸۷۹بود که درآن یک مادر دلیر۶۰ ساله نیز شرکت داشت. این مادرغیورمشهور به “غازی ادی” بود. سرگذشت او را از قول دانشمندنامدار کشورمرحوم اکادمیسین رشاد به بازشناسی می گیریم.

الماسه یا غازی ادې:

مرحوم علامه رشاد، در رساله ای زیرعنوان”دکارنامو میرمنې”(زنان صاحب کارنامه) تعدادی از زنان دلیر افغان را به لسان پښتو معرفی نموده ویکی از این زنان دلیرهمین غازی ادی می باشد.

بنابر نوشته مرحوم علامه رشاد، غازی ادی اصلاً از کتواز ولایت غزنی ومعروف به الماسه بود. این نام از آن جهت برایش داده شده بود که زنی خوش صورت و پاک سیرتی بوده است. شوهرش حبیب نامیده میشد که در میان مردم محل به حبیب کاکا شهرت داشت.این زن وشوهر فرزندی داشتند بنام شایسته خان وبنابرین غازی ادی در میان اهل قریه بنام مادر شایسته خان نیز معروف بود. گفته میشود که درسال ١٢٩٤ هجری(۱۸۷۷م) وقتی انگلیسها بر پیوار حمله کردند، غازی ادی درآن جنگ شرکت داشت.او دوگوشه پائین چادرش را بدورکمر تاب داده وبا مشک آب در سنگر جنگ برای غازیان آب و غذا وگاهی باروت و کارتوس میرسانید.

پس از آنکه درجنگ پیوار، غازی ادی، شوهر و پسر جوان خود را از دست داد، اوتفنگ و«کتاروزمه=کتاراوږمه» پسر جوانش را بر شانه انداخت و مانند یک مرد در صف مبارزین قرارگرفت.غازی ادی در نشانه زدن مهارتی تام داشت وهرکه را هدف میگرفت، تیرش خطا نمی رفت. غازی ادی در جنگ خوشی لوگر، و چهارآسیاب وسنگ نوشته شرکت داشت وشرکت او سبب غلیان روحیه جنگ آوری جوانان در برابر دشمن میگشت.

در جنگ سنگ نوشته که نیروهای ننگرهاری با قوای کتوازوپکتیا یکجا شده بود،غازی ادی از جا بلند شد و دو دست بطرف آسمان بلند نمود و مناجات نمود:”ای خداوند ! من برای رضا و حفظ دین تو به این جنگ آمده ام، خداوندا تو بمن این توانائی را ارزانی کن تا دشمنان دین را نابود و شرف وننگ غازیان را نگهدارم.”

دعای غازی ادی برغازیان تاثیر عجیبی نموده آنها را برای جنگ با دشمن تحریص نمود. بعد از جنگ سنگ نوشته بود که قوای جنرال محمدجانخان وردک به میدان رسیدند. وجنگجویان پکتیا وکتواز نیزاز سنگ نوشته وچهار آسیاب به چوک ارعنده وارد شدند. “الماسه ادی” که تا این وقت به “غازی ادی” شهرت یافته بود، سنش به ۶۰سال میرسید ، خود را به لشکر محمدجان خان رسانید.

هنگامی که غازی ادی با قوای جنرال محمدجان خان یکجاشد، او این لندیها را با آواز بلند میخواند:
تـوره کوی بری به خپل کړی
که بری نه وی ځوانان تل په تورو مرینه

ترجمه:شمشیر بزنید وپیروزی را از آن خود کنید
اگر پیروزی نباشد، جوانان همواره با شمشیر میمرند!

تـوری په خرچ وهئ ځـوانانو!
وطن موخپل دی په سرو وینویی ساتونه

ترجمه: ای جوانان، شمشیر را محکمتربزنید
وطن ازماست با خون خود آنراحفظ میکنیم !

چهـاونی په توپـو نه ړنګـیږی
غازی زلمیانویی په توپکو ړنګوینه

ترجمه:قشله با انداخت توپ ویران نمیشود
غازیمردان با تفنگ خود آنرا ویران میکنند!

جنــگ د کابل جـــوس ته راغی
ځوانان څنګلی لگوی کابل گټینه

ترجمه:
جنگ به جوار کابل رسيده است/
جوانان باضبط و پروت از کابل دفاع مينمايند/(هادی)

در جنگ قلعه قاضی، شهامت این زن در جنگ و تشجیع غازیان افغان جوش و ولوله عجیبی در میان مجاهدان برپا نمود، تا آنجا که به شکست دشمن انجامید. در این جنگ نام غازی ادی درمیان تمام مبارزان برسرزبانها افتاد. قبل از این تنها مبارزان کتواز وپکتیا غازی ادی را می شناختند، ولی اکنون همه غازیان از دلیری وشهامت غازی ادی میگفتند و او را حرمت میگذاشتند.

میگویند وقتی جنرال محمدجان خان وردگ شجاعت ودلاوری غازی ادی را دید، او را نزد خود خواست و یک رأس اسپ به او بخشش نمود و برایش گفت:ادی! تو باپای پیاده جهاد میکنی واز پیوار تا اینجا تمام منزل ها را پیاده طی کرده ای ! این اسپ از توباشد تا قدری آسوده شوی، کاه وجو اسپ از کمند من داده خواهد شد. غازی ادی از این اقدام محمدجان خان اظهار خوشنودی نمود، ولی اسپ را نگرفت وگفت:« من با کدام روی بسوی شوهر وفرزند خود خواهم رفت؟ آنها خواهند گفت تو تا نزد ما پیاده آمده نمیتوانستی که بر اسپ آمده ای؟ من طعنه و پیغور آنها را قبول کرده نمیتوانم.»

مرحوم رشاد می افزاید که وقتی قوای محمدجان خان به واصل آباد رسید نیروهای محمدعثمان خان صافی تگابی به کوه آسمایی بالا شدند تا قلعه شیرپور را زیر آتش بگیرند. غازی محمدجان خان نیروی های خود را بدو بخش تقسیم کرد: قسمتی را برای تسخیر کوه تخت شاه موظف ساخت و قسمت دیگر رابرای اشغال کوه آسمایی وظیفه داد.غازی ادې هم در جمله همین سپاه دوم برکوه آسمایی بالاخزید. وبا صدای الله اکبر غازیان افغان را تشجیع میکرد.

کپتان قیام الدین خان تره کی روایت میکرد که گروه ما بسوی قلعه آسمائی یورش بردند، غازی ادی پیش تر ازما در صفوف مقدم قرار داشت. سیصد قدم به قلعه مانده بود که غازی ادی هدف فیر دشمن قرار گرفت ونقش زمین شد. وقتی ما نزدیک غازی ادی رسیدیم دیدیم که او افتاده و از سینه ودهن او خون جاری بود. و درهمین هنگام نیز الله اکبر گفت و با همین صدا جان به جانان سپرد. نامبرده علاوه میکند که وقتی ما بر قلعه فرازآمدیم سعی کردیم بسوی قلعه نظامی شیرپور پیش روی کنیم ودیگر ندانستیم که نعش غازی ادی را کی برداشت و درکدام جای بخاک سپردند.(رک: دکارنامو میرمنی، چاپ ١٣٨٤، ص١١)

مرحوم رشاد میگوید: قبر غازی ادی فعلاً نا معلوم است مگر نام او تا که یک افغان زنده باشد فراموش نخواهد شد. باید یادآورشوم که در دهۀ چهل درسال ۱۳۴۶ و۴۷خورشیدی که من در لیسه نادریه کابل معلم بودم، درخارج دیوار جنوبی آن لیسه درګوشأ جنوب شرقی درکنار سرک کابل – پروان دوم، قبری وجود داشت که مردم آن را به غازی ادی نسبت میدادند و در اغلب شبهای جمعه بر آن شمع روشن میکردند و ياد اورا گرامى میداشتند .(سیستانی:سیمای زن افغان درحماسه وتاریخُ ص ۱۴۴ ببعد)
پایان ۲۵/ ۴/ ۲۰۱۹