انتقاد نمودن را بیاموزیم

د لراوبر اداره | جنوري 16th, 2012


انتقاد، نقد ګرفتن پول، جداکردن پول خوب از بد، سره ګرفتن، سره کردن، ، آشکار کردن عیب شعر، بحث کردن در باره مقاله یا کتاب بطوریکه خوبیها و بدیهایش اشکار شود. (فرهنګ عمید) معلمین و استادان، در مکتب و کلانها در خانه به ما می آموختند که هدف از انتقاد باید اصلاح باشد نه حمله و توهین. متاسفانه ما نصیحتهای استادان و کلانهای خود را به کلی فراموش نموده و از قلم های خود کار شمشیر میګیریم. شاید زیاد ملامت هم نباشیم. زیرا در وطن ما بیش از سي سال است که جنګ است و اګر ما از سایه منحوس جنګ در کشور مان بدور بمانیم معنی بیګانګي از وطن را خواهد داد.


چندي پیش، جرأت نموده، مقاله ایرا، در باره قوم اوغانیانیکه باراول در تاریخ آل مظفر، تالیف محمد کُتبي، ذکر آن رفته و قوم بت پرست مغول معرفي ګردیده اند، به رشته تحریر دراوردم. مطلب اصلی این مضمون همان اوغانیان هستند که در قرون چهارده و پانزده میلادي در کرمان و اطراف آن زندګي مینمودند و تقریبا در تمام کتب تواریخیکه بعد از تاریخ آل مظفر تالیف شده اند این اوغانیان، مغولان، بت پرستان و کافر معرفی شده اند.در ضمن کتبیکه من به حیث مآخذ ازان استفاده نموده بودم یکی ملحقه شاهنامه فردوسی است. مطلب بنده باز هم مسله اوغان و افغان است که شاعر ملحقات شهنامه فردوسي هر دورا استعمال نموده و حتی مسکن افغانهارا کوهای برز معرفی نموده اند، که افغانها شاید درآن کوه ها هیچ وقت زندګي نکرده باشند . اینکه شاید در متن ملحقه شاهنامه ګُرد را کُرد خوانده باشم و به غلط رفته باشم به مضمون تحقیقی من اصلا نقصي نمیرساند و متاسفانه یګانه نسخه شاهنامه، که در کتابخانه من موجود است، چاپ بمبیی سال ۱۸۶۵ است ودر آن نسخه هیچ حرف ګ وجود ندارد و در همه جا ک درج شده است. باز هم، عاجزانه، به عرض باید رساند که این مسله به تحقیق من ربط بسیار ناچیزی دارد. ولی این مسله جناب ولی احمد نوري را چنان عصبی ساخته که یک مضمون توهین آمیز را نګاشته و بنده را بیسواد قلمداد نموده اند. البته من هیچ وقت و در هیچ مکاني ادعادی سواد را نه نموده، ودر مقابل اشخاص بزرګ و دانشمنداني چون نوري صاحب هیچ وقت این ادعای بی اساس و پوچ را نخواهم کرد.


نوري صاحب مینګارند که آقای جهاني از برداشت ناقص خود جهت وارد کردن اتهام بدامان فردوسی استفاده کرده و میخواهد تقصیر کوتاهي و عدم درک دقیق خودرا به ګردن فردوسي بیندازد و این ګناهیست نابخشودني!!!


در جواب جناب نوري صاحب باید بګویم که من، استغفرالله، هرګز به دامان فردوسي اتهام وارد ننموده ام. اولاً شاید نوري صاحب، معاذالله، نفهمیده اند که من از متن شاهنامه نه، بلکه از ملحقات شاهنامه کار ګرفته و ازان برای مضمون تحقیقی خود استفاده نموده ام. اګر اتهامی، خدا ناخواسته، به دامان پاک فردوسي وارد شده باشد، تقصیررا از همان شاعر ګستاخ باید شمرد که بعد از وفات فردوسي، تقریبا سه صد سال بعد، بدون اجازه آن جناب، اشعار خودرا به این شهکار ادبیات دري پیوند داده است، و این ګناه نابخشودني!!! را مرتکب شده است. این مسله، خدای ناخواسته، بر بیخبری فاضل محترم نوري صاحب دلالت میکند. شاید او هنوز نفهمیده باشند که ملحقات شهنامه از کلام خود فردوسي جدا است، و آدم به تبصره، و یا فرضا تبصره غلط، نمودن بر آن مرتکب ګناه کبیره نمیشود.


افسانه های شهنامه فردوسي با شکست لشکر ساسانیان و کشته شدن، قهرمان شهنامه، رستم زال، بدست سعد بن ابی وقاص و بعد ازان کشته شدن یزدګرد، آخرین پادشاه ساساني، بدست آسیابان، و بالاخره، کشته شدن یکی از حکمرانان ناجوانمرد یزدګرد، ماهوي سوري، که محرک قتل یزدګرد میباشد، به پایان میرسد . در ملحقات شهنامه به قلم شاعر مجهول الهویه، افسانه جمشید و ضحاک از سر ګرفته میشود و تقریبا تمام منقدین و مورخین آنرا ملحقات شهنامه فردوسي قلمداد نموده اند . به هر صورت من به دامان جناب فردوسي، که باعث خشم و غضب نوري صاحب ګردیده، خدای ناخواسته، اتهامی نه بسته ام و بګفته خودشان به سخنور بزرګ توس هیچ توهین نه نموده ام. جناب نوري صاحب در مقاله انتقادي خود مینویسند که “ قابل ذکر است که در داستان نبرد کک کهزاد با رستم، خود کک کهزاد افغان با رستم طرف است، اما آقای جهانی بهزاد افغان را رقیب و طرف مقابله رستم علم میفرماید!!! که غلط است”. ازین معلوم میشود که محترم نوري صاحب هر ګز به خود تکلیف مطالعه شهنامه را نداده اند و در باره آن از کلانهای دانشمند خود یکی دو داستان شنیده اند. توجه جناب نوري صاحب را، به عجز تمام، به این نکته جلب مینمایم که کک کهزاد و بهزاد شاید دو پهلوان جداګانه بوده باشند. بعد ازآنکه بهزا د افغان به جنګ رستم میرود و به دست رستم ګرفتار میآید، کک کهزاد آماده جنګ با رستم میګردد و او هم ، مانند بهزاد، در مقابل قهرمان شهنامه به زانو در میآید. به این چند بیت، که به فهم نوري صاحب از خامه سخنور توس تراوش نموده اند!!! توجه شما را جلب مینمایم.


چو بشنید بهزاد برجست زود کک بد ګهر را فراوان ستود


چو بهزاد آراست تن را بساز بدو ګفت کک کای یل رزمساز


بخندید بهزاد از ګفت کک که زینسان مرا بر شماري سبک


در جنګ رستم و بهزاد


نشست از برش در زمان شیرمست دو بازوی بهزاد را محکم ببست


بمیلاد بسپرد بهزاد را فروبست بازوی بیداد را


چو زو دیدبان دید این فرّهي بکک در رسانید ازو آګهي


که بګرفت بهزاد را کودکی که پیدا نباشد ز خور اندکی


نتابید با او به میدان جنګ سرو نام او ماند در زیر ننګ


درمیان ګفتګو مابین دیدبان و کک کهزاد، رستم صدا میکند


دراین ګفتګو بود با کوهزاد که آمد خروشي که ای بد نژاد


چه در دژ ګزیدی بدین سان درنګ که آمد همه نام اوغان به ننګ


اګر باز هم جناب نوري صاحب استدلال میکند که بهزاد افغان با رستم رقیب و طرف مقابل نیست، و با رستم نجنګیده و یا کهزاد و بهزاد یک تن دارای دو اسم است!! این حقیر چیزی برای ګفتن ندارم. در این صورتباید بګویم ، در مسله بهزاد افغان، من به غلط نه، بلکه نوري صاحب به غلط رفته است.


ضمنا باید یاد اور شوم که مسله افغانستاني و افغانستاني ها، که من، منحیث یک افغان وطنخواه، جداً مخالف استعمال آن هستم، به مضمون تحقیقی بنده هیچ نوع ربطي ندارد، و اګر محترم نوري صاحب به زور بالای ما میقبولانند ما عاجزانه تسلیم هستیم.


جناب نوري صاحب در آخر مضمون خود مینګارند که متاسفانه آقای جهاني نام کتب مشهور( که باید نامهای کتب مشهور مینوشتند) مورد استفاده خودرا نیز غلط ثبت میکند؛ چنانکه روضته الصفا را روضتته الصفا می آورد …


باید یاد آور شد که روضته الصفا در کتابخانه من موجود است. و حد اقل میتوانستم به صورت صحیح آنرا کاپی نمایم. جناب نوري صاحب، به بزرګواري خود، آنرا اشتباه ټایپي پذیرفته بر ممنونیت این حقیر بیافزایند. در ضمن زبدت التواریخ، که باید به تای مقصوره مینوشتم، ګناه از من نه، بلکه از کیبور‌ډ کمپیوټرمن است که اصلا تای مقصوره ندارد. ګناه بنده نیست. سعادت نامه را، که من یقین دارم جناب شان وقت مطالعه آنرا نیافته اند، در چاپ کهن و چاپ جدید به عین شکل ثبت شده است. تاریخ نامه هرات، چاپ ۱۹۴۳ کلکته، آفسیټ سال ۱۹۷۳ در کتابخانه حقیر موجود است و به همین شکل چاپ شده است. بنده تغیر آوردن در انشاء را از صلاحیت خود خیلی ها بلند دانسته و عین امانت را نګهداري نموده ام. امید است در زمینه معا‌ذیر این حقیر را بپذیرید!!


جناب نوري صاحب در مضمون خود مینګارند که هیچ مطمین( همزه بسته در کیبورډ من نیست) نیستم ( ګویا من این مضمون را صرف برای اطمینان خاطر ایشان نګاشته ام!!) آقای جهاني ازمنابع متعدد دیګر استفادهء درست و دقیق کرده باشد!!!!!


اقای نوري من به اطمینان ګفته میتوانم که شما اکثر مأخذ یاد شده مرا نه دیده و نه مطالعه فرموده اید. چطور به خود حق چنین قضاوت را میدهید که من ګویا از سایر مآخذ خود استفاده غلط نموده ام . باییست شما بر مضمون، به اصطلاح، انتقادي خود وقت زیادتر مصرف میکردید و آثاريرا که من ازآن استفاده نموده ام، در صورت لزوم خوب و د قیق مطالعه میفرمودید، خلا های بیشتر و بیشتر مضمون مرا می یافتید و بدین وسیله برای توهین نمودن طرف مقابل تان دلایل بهتری بدست میآوردید.


در خاتمه باید بګویم که چه خوب میشد اګر شما آقای نوري! از فکررسا، قلم توانا و علمیت سرشارتان، که نصیب هر بنده نشده است، حُسن استفاده نموده و مردم و نویسنده ها را تشجیع مینمودید تادر باره چاره اندیشیدن وضع نا بسامان کشور مان، که به کمک قلمبدستان و منورینی مانند شما بی نهایت نیازمند است، بنویسند. از اهانت نمودن به یک هموطن تان چه بدست تان میاید؟ آقای نوري اګر در جواب من هزار بار بنویسید خاموش خواهم ماند.


یار زنده صحبت ختم!

Copyright Larawbar 2007-2024