احصائیه ی نفوس سیاسی؟!
Aziz Rahman Hazim
مصطفی «عمرزی»
تنوع چرندیات دشمنان ما، محدود به تحریف تاریخ، ترویج فرهنگ ابتذال و یا هتاکی نیست. در کاسه ی این شوربای بدطعم، چیزی های دیگری نیز خورده می شود که گاه در اندازه ی مواد به کار رفته در این تغذی، ارقام و اعدادی نیز به ظهور می رسند.
از امر الله صالح آورده اند که گویا در جایی گفته است «پشتون ها، اقلیت اند!» این رسم الخط کج، ادبیات نوی نیست که این شخص- اگر گفته باشد- به ظهور می رسد. تاریخچه ی کراهت ستمی، اشباع برداشت هایی ست که چند عقده مند در خلوت های روستایی افغانستان به هم بافته بودند تا در آزادی هایی خوش دوران سلطنت، به کار ادعای کذایی شان آید. پس از هفت ثور، هشت ثور و بالاخره هرج و مرجی که بیشتر شبیه جمعه بازار شده است، ادبیات موهن در جو سیاست زده گی های بازاری، به انواعی می رسد که اگر چنین بماند، تا سال های دیگر کسانی در رسانه ها ظاهر خواهند شد که در ادامه ی آن چه از صالح آورده اند، باعث می شوند جامعه ی اهل سواد، همچنان در منجلابی بماند که عرصه ی سیاسی افغانستان می نامند.
این که طرز تلقی ما با چرندیات آورده شده از قسم ادبیات صالح، چه گونه باشد، به این اهم توجه می دهم که اگر خود را می شناسیم، نیازی نیست در پرتو بقایای تنظیمی، سایه وار بمانیم. من گفته ام و بسیاری می دانند که در قضاوت بر زمینه های تاریخی، اجتماعی، سیاسی، ادبی، فرهنگی و ظرفیت های بشری خویش، نیاز به قرطاسیه ای نداریم که در کشوری متاثر از نقش پُر رنگ تباری ما، چهل سال پس از مصیبت هفت ثور، هرچه می کشند، اما این کشور در مسیری می رود که قوم بزرگ و تاریخ ساز افغانستان (پشتون ها) در محور آن می آیند. این حقیقت، در حالی که دربرگیری بشری را در تمام ولایات افغانستان نشان می دهد، زیر نام واقعیت های جهانی (افغان و افغانستان) بیانگر این حقیقت نیز است که ریشه های این جغرافیای سیاسی، تا زمانی که مبدعان آن با حساسیت بالای درک مسایل کشوری تلاش می کنند، ناممکن است در حد معانی ای نزول کنند که پیروان منحراف تنظیمی و دل باخته گان جهل سقاوی، بخواهند مردم ما را در حد خودشان، اقلیت کنند.
در واقع فرهنگ سازی از قسم این ادبیات (منسوب به صالح) عجز دیگری ست که دشمنان ما پس از کهولت یک نسل ستیزه گر برای فرزندان ناخلف خویش باقی گذاشته اند تا با عدم بصیرت بر پیرامون خویش، در شرایطی که فشار های بیرونی درگیر کننده اند، آلوده گی های فکری در التهاب اجتماعی، کسانی را کمک کند تا در سایه ی فشار مضاعف آن، مسوولانی را مرعوب کنند که در دسته ی تحصیل کرده گان، به ویژه در تجربه ی حکومت کرزی، در حلقه ی موتلفان غیر قومی، تصور کرده بودند اجتماع این سیاهی لشکر، مجموعه ای از اقلیت هایی ست که برای ما نیز سجل می کنند.
میز گردی از محمد امین فرهنگ، نظری پریانی و … را به یاد دارم که فرزند تاریخ نویس دور افتاده از حقیقت (صدیق فرهنگ) زور می زد چون اجازه ی احصائیه ندادند، بنابراین همه اقلیت اند. پاسخ به این حماقت در سخافت همان ادعا نهفته است. اگر نقش احصائیه تا این حد در تایید موضع آنان مهم است، حقیقت این که بدون این احصائیه نیز هیچ مجوزی برای کمی و زیادی درست نخواهد بود، ما را با مردمی مواجه می سازد که به اصطلاح متوجه نیستند چه می گویند.
چنان چه آوردم، چهل سال پس از مصایب هفت ثور، تمام کوشش ها برای تغییر طبیعت افغانستان، به بُن بستی رسیده اند که «پشتون ها» می شناسیم. رفقای پرچمی- ستمی خیلی زود در شهادت المناک محمد داوود، رفقای پشتون را ستودند، اما آرمان آن ها تا زمان تجاوز شوروی (نیروی خارجی) برای انحصار قدرت به جایی نرسید. حضور نحس شوروی، هرچند سیطره ی دشمنان ما را تا نود درصد در نظام تسجیل می کند، اما گسترده گی جبهات خونین، تسلیم ناپذیر و مدام در حال تنازع پشتون ها، بزرگ ترین محرومیت سیاسی اتحاد شوروی را در پی می آورد. صحنه سازی و اجرای نمایش در دور کردن عوامل مهم قدرت که با هویت تباری پشتون می توانستند جلو فاجعه ی حاکمیت ربانی را بگیرند، با آغاز به اصطلاح کودتای شهنواز تنی، منجر به اولین تصفیه هایی شد تا با نمایش دروغین نافرمانی جنرال مومن بغلانی، دومین کوشش بزرگ برای تغییر طبیعت افغانستان به ثمر نشیند.
سرخورده گی ها، زبونیت و بی چاره گی های حکومت مسعود- ربانی، نه فقط تداوم نمایش سیاه سقاوی در افغانستان بود، بل این حاکمیت که تنها در سهم جمعیت- شورای نظار، بیش از 50 درصد تجهیزات نظامی افغانستان را به دست آورده بود، به دایره ی خبیثه ای مبدل می شود که با 5 درصد حاکمیت در افغانستان، حالا وقتی به غرب کابل می روم، خنده ام می گیرد که ربانی در زمان ریاست در ارگ، حتی قادر نبود با قهرمان به اصطلاح چند مرتبه یی ضد شوروی، چند بلست (وجب) به مناطق حزب وحدت، پیشروی کند.
حکومت آشفته در ملوک الطوایفی تنظیمی، با حقیقت دیگری به زودی افغانستان را در مساله ی اقلیت و اکثریت به طبیعت اش بُرد که اگر در امواج ایدیالوژی و اسلام سیاسی و افراطیت مذهبی افراط نمی شد (طالبان)، نیازی نبود در ریا و دروغ های مدنی کنونی، به چند تن وقیح و اهل ناحق، فرصت دهیم ادبیات انتقاد بسازند.
حکومت افغانستان در جغرافیایی که بسته به ترحم دوستان بین المللی، گاه کمتر از 50 درصد حاکمیت است، در حالی که زیر شدت فشار تبار بزرگ این کشور، فشرده می شود تا در برابر حقوق او پاسخ دهد، تسلط مخالفان مسلح این تبار، دربرگیرنده ی واقعیت های «اکثریتی» دیگری ست که نشان می دهد یاوه سرایی و ادبیات چرند، به بیماری کسانی منجر می شوند که در احاطه ی هزاران تُن سمنت، از ترس حقایق دو سوی این کشور (داخل و خارج ارگ) بقایای ناخلف می فرستند تا ندانم کاری ها و گاف هایی که از اثر تقصیر تکنوکراتان، به تریبون های زشت پخش انتقاد سخیف و گنده دهنی می مانند، کسانی را خرسند کنند که اگر ما را در سطح خودشان «اقلیت» ساختند، واقعیتی رنگ می گیرد که چهل سال پس از فشار بیرونی، هر بار اما با فشار بیشتر برمی گردد و نام اش «پشتون» است.
قضاوت ما در زمینه ی اجتماعی، سیاسی، تاریخی و فرهنگی، نه فقط به گذشته ای استوار است که بیشتر از هر کسی از مزایا و شرف آن می دانیم، بل با حضور گسترده در همه جای این جغرافیه، احصائیه ی سیاسی آن همیشه به واقعیت های «بزرگ» می رسد. امیدوارم روز های دیر نیایند که مهتران سیاسی ما، اگر از شان توفیق الهی بهره یافتند، با اعاده ی حقوق بر حق قومی، وحدتی را نیرو بخشند که اگر بار دیگر به کلیت های قبل از هفت ثور رسید (اتحاد چپ و راست)، از این یک دسته گی، مشت محکم ما برای مبارزه و مواجهه، بیشتر از همه افغانستان و افغانان را حفظ خواهند کرد. به امید آن مستقبل، امین!
یادآوری:
منابع مختلف بین المللی وجود دارند که تنها در نت با درج جمله ی «نقشه های جغرافیای قومی افغانستان»، می توان به ده ها منبع معتبر در تبیین واقعیت های قومی افغانستان، دست یافت.