جانم بگو
کی چشمان ما روشن می شود از نور برق
بسکه دیده های ما مانده در انتظار او هلق
وعده ها ی امروز و فرداء وزیر اب وبرق
قصه های مفت سر بازار گشته و سر به فلق
ای بیخبر!
برق از وحشت و هیبت یکان کس ترسیده و فرار کرد گی
دوپا داشتت و دو پای دیگر قرض وازاین ملک گریختگی
یادت رفت که سرو صورتش میده وروده هایش کشیتگی
بر سر بازار کباری به مفت ، یک دو کلدار فروختگی
جانم بگو
کی چشمان ما روشن می شود از نور برق
بسکه دیده های ما مانده در انتظار او هلق
وعده ها ی امروز و فرداء وزیر اب وبرق
قصه های مفت سر بازار گشته و سر به فلق
او گنس
برق یک زمانی در ملک ما بسیار قدر و عزت داشتگی
با تغیرات در ماشین دولت،عفت و عزت برق هم بر باد رفتگی
حال همان برق دزدان و برق کشُان صاحبان و ازاد گشتگی
برق بیچاره از ترس حضور همین اقایان ، پا گرفته و نیامده گی
جانم بگو
کی چشمان ما روشن می شود از نور برق
بسکه دیده های ما مانده در انتظار او هلق
وعده ها ی امروز و فرداء وزیر اب وبرق
قصه های مفت سر بازار گشته و سر به فلق
او هفته فام
گپها ی مقامات نه ز کلهء شان بلکه زمعده های شان پریده گی
جنابان در قصهء خود غرق و بما امروز وفردا وعده داده گی
کی شود برق کابل 24ساعته این را جزخدا ، کس ندانستگی
باچراغ تیلی خیشی کن که برق یک رقم قهر است و بی وفا گشتگی
هلق یعنی شتافتن
فلق یعنی بلا و سختی
14 نوامبر 2008 میلادی