استدراک برمقالۀ خاندان لویناب شیردلخان بارکزائی 2

د لراوبر اداره | نوومبر 2nd, 2007


کانديد اکادميسين محمد اعظم سيستانیبخش 2    


 لویناب جنرال شيردلخان


به ادامه بخش 1: «مضمون رقعه بندگان عالی: عاليجاه عزت نشان صداقت بنيان ايشک آقاسی خوشدلخان بديدن رقعه خوشدل باشند و يقين بدانندکه آمدن بندگان عالی به اين حدود بقصد تصرف کردن قلعه می باشد، بايد و شايد که به توکل خداوند بازنگردم تازمانی که قلعه راتصرف دارم ، لاکن سزاواربزرگی اطلاع دهی بود، به شمااطلاع دادم که هم قوم پادشاه و هم خدمتگارصادق می باشيد و امروز ايشک آقاسی کلان حضورسرکارامير شيرعلی خان ميباشيد، نمی گويم که فوراً به حضوربندگان عالی آمده سلام کنيد، امراست که جنگ با تدبيرکنيد و مقدمه را پيش گيريد وخود را از بدنامی بری ساخته ثانی قلعه را واگذاريد و رقعه بندگان عالی را دست آويزعزت خاندان خود نگهداريد که سراسراحسان و نوازش و مرحمت خواهدبود و هرگاه چنين نکنيد به ياری خداوند به دوساعت قلعه را باخاکدان دهر برابر خواهم کرد، بعد از آن اسباب دوستی ثمرنخواهدبخشيد. والسلام.»(۷) چون نامه سردار عبدالرحمن خان بدست لويناب خوشدلخان رسيد، جوابی به قلم ميرزا يعقوب عليخان خافی بدين مضمون نوشت و فرستاد:«فدايت گردم، فرمان عالی متعالی را ديدم و بوسيدم و برتارک گذاشتم ، امروزما خاندان نمک پرورده حضورسرکار اميرشيرعلی خان ميباشيم و سرکاروالاتبار به فضل خداوندقهار حاضرو درحدود ششگاو بالشکرهای فراوان قرين صحت ميباشند، سزاوارخدمتگارعريضه فرستاده بودقبل ازاين روزگذشته عريضه فرستادم، هرگاه تا فردا نمازپيشين جواب آمد، فهوالمراد و الا فرمان عالی را فرمانبردارم، زياده حد ادب است.»(۸)

 وقتی اين جواب را سردار عبدالرحمن خان مطالعه کرد، با خشم رقعه ای ديگر بدين مضمون به لويناب خوشدلخان فرستاد: « مضمون رقعه ثانی بندگان عالی: عاليجاه ايشک آقاسی خوشدلخان را واضح باد! عريضه شما که سراسرفريب بودازنظرگزارش يافت و ازمکر و فريب شما دانسته بندگان عالی گرديد.مهلت يک ساعت ممکن نيست يا از در صلح سخن سازيد يا از درجنگ پيش آئيد. فقط.» (۹) و لويناب خوشدلخان بجواب سردار عبدالرحمن خان اينطورنوشت : « مضمون عريضه : صاحب من ! سرشت ما خاندان راستی ميباشد، نه غدر و فريب، اما غلام خوشدل نام دارم و پسر شيردل مينامند و پدرم شيردل نام دارد و شيردل اند، نخواهد که از پسر شيردل روباه صفتی پيش آيد، هرگاه عريضه غلام فريب باشد وقبول خاطرخطير بندگان عالی نشود، مختارند، سرغلام و کنگره قلعه سزاواراست.والسلام.»(۱۰) خلاصه چون امور قلعه به صلح انجام نيافت و نوبت به شمشيرتيز و تفنگ خون ريز رسيد، سردار عبدالرحمن خان که شخص غيور و شجاعی بود،حکم نمود که دود از دمار قلعه گيان برآرند، حسب الامر توپچيان چابک دست چنان گلوله ريزی کردند که گوئی تگرگ از آسمان فرو ميريخت، مدت دوساعت دود از نهاد قلعه برآورده در و ديوارقلعه را باخاک يکسان کردند ودوپخسه از در و ديوار قلعه باقی ماند، لاکن لشکر درون قلعه در مقابل خروش لشکر بيرون، داد مردانگی دادند و با تفنگ جان سوز جواب ميگفتندو به غيرت ميکوشيدند تا آنکه دوساعت از شب گذشت و در وديوار يک طرف قلعه باقی نماند. بعد ازين کار نبرد به جنگ تن بتن کشيد و هردو طرف مانند ببر بيان و شيرغران در ميدان نبرد پيش رفتند و با کاردو خنجر و شمشيربهم درآويختند و در جان فشانی سرموئی دريغ نکردند، تقريباً يک ساعت کامل باهم در زد و خورد بودند و از طرفين تعداد بيشماری درخاک و خون غلطيدند و سر انجام نيروهای سردار عبدالرحمن خان شکست خوردند و از ديوار قلعه به عقب نشستند و در منزل جاه خود که تپه مامونی بود رفتند، سردار عبدالرحمن خان که اصلاً شکست خود را تصور نمی کرد، سخت مکدر و خشمگين شد و يک بار ديگر نامه ای برای لويناب خوشدلخان فرستاد و ضمن تعريف از او با وعده و عيد بيشمار از او خواست تا قلعه را تسليم کند، و بيشتر سبب مرگ لشکر دوطرف نگردد، زيرا که نيت دارد تا بار ديگر بر قلعه يورش ببرد و درآنصورت او دچار محنت و پشيمانی خواهدشد.(۱۱)

 لويناب درجواب سردار عبدالرحمن خان نوشت :« مضمون عريضه ايشک اقاسی خوشدالخان : فدايت شوم ، فرمان بندگان عالی که سراسرخوف و بيم و ترس بود، رسيد، معراج سپاه و رسم سپاهی گری مرگ است وبه رکاب بادار مرگ فخر خدمتگار است ، زهی سعادت خدمتگاری که به حضورپادشاه جان خود رافداسازد و يک قطره خونيکه دارد به رکاب ولينعمت خويش ريزد و نام نيک حاصل دارد و تا قيامت به نيکی ياد شود و در جريده ها ثبت گردد، امروزکه پدر و اجداد غلام که همه کوه نشين بودند و شهرستان نديده بودند به دولت سرکار اميرکبير و بعد ازآن به ميراث حضور سرکار عدالت پرورمجلس نشين شده ، رگ وريشه غلامان از نمک سرکارامير شيرعليخان پرگشته و نام بلند و مقام و مرتبه ارجمند يافته ايم و از حضور شهريار عزت تمام حاصل کرده ايم ، تا جان در تن و رمق دربدن داريم به خدمت حضور بندگان اقدس اشرف همايون ميکوشيم و می خروشيم و خود را فدای حضورش ميسازيم و آن چيزی که از روز ازل به سرنوشت غلام رفته باشداز نصيبه ازلی ميدانيم خواه فتح حاصل شود، خواه شکست و ما النصر الامن عندالله چنانچه فرموده :


چون رفته به تقــدير دگرگون نشود
يک ذره از آنچه هست افزون نشود



 باقی جناب قبله ام در هر خصوص مختارند.» (۱۲) يک بار ديگر لشکر سردار عبدالرحمن خان بر قلعه مخروبه زنه خان يورش آورد و برای تسخير آن از خود جان فشانی نشان داد، ولی نيروهای داخل قلعه به سرکردگی ايشک آقاسی خوشدلخان نيز به دفاع برخاستند و از زندگی و شرف خود و قلعه گيان دليران دفاع نمودند و دشمن راباشکست مواجه ساختند. (۱۳) ميرزا يعقوب علی خان خافی مينويسدکه « اين کمينه بی بضاعت که تحرير کننده اين گزارشات و محرر اين کتاب (پادشاهان متاخر افغانستان) ميباشم به درون قلعه به خدمت ايشک آقاسی خوشدل خان حاضر بودم و به رکاب جناب شان جان فشانی داشتم و همين سوال و جواب را که از طرفين می شداز جانب ايشک آقاسی مذکور چقدر که عريضه فرستاده شد، بدست خط تحريرکننده کتاب بود» (۱۴)

 دراواخرعهدامير شيرعليخان، شاغاسی خوشدلخان والی مزارشريف وتمام ترکستان بود(جولای ۱۸۷۸- فبروری ۱۸۷۹م) و پس از مرگ اميرشيرعليخان و هرج و مرج در مزارشريف او(با برادرش کرنيل محمدعمرخان) مدتی زندانی گرديد و بعد از نجات خود را به هرات نزد سردارمحمد ايوبخان رسانيدند وقوت وتدبيرخود را دراختيار سردارمحمدايوبخان گذاشتند.(۱۵)
لويناب خوشدلخان درجنگ ميوند به حیث قوماندان یک قطعه ۱۴۰۰ نفری سواره نظام  متشکل از زبده ترین جنگجویان داوطلب هراتی، در پهلوی سردارایوب خان شمشیرزده وافتخار فتح میوند را یکجا با سردار ایوب خان و دیگر رزمندگان افغان کمائی کرده است .
اما جناب هوتک صاحب در رابطه به شرکت خوشدلخان در جنگ میوندمیگوید:منابع افغانی ،از جمله حبیبی وغبارومیرزا یعقوب علیخان خافی، نام خوشدل خان را در زمره سران جنگ میوند نمی برند ، مگر مهدی فرخ در تاریخ سیاسی خود( ص ۳۱۱) وادمک در کتاب ” درافغانستان که کیست؟”(ص۱۸۰) از اشتراک خوشدلخان در جنگ میوند یاد اورشده اند. وآدمک علاوه میکند که خوشدلخان در جنگ میوند  قوماندان بخشی از نیروهای رزمی  بوده است. مگر از آنجا که منابع افغانی روایت ادمک وفرخ را تائید نکرده اند،بنابراین من(هوتک) اشتراک خوشدلخان را درجنگ میوند مسکوت گذاشته ام. البته همراهی وهمدلی  خوشدلخان با سردار ایوب خان  در تحریک ضدانگلیسی از مسلمات است.(از یاد داشت هوتک صاحب عنوانی من)
از نظراین قلم بعید است که شخصیتی نامدار ومجرب وپر حرارتی  چون خوشدلخان در جهاد علیه انگلیسها در جنگ میوند اشتراک نکرده باشد، زیراکه تصمیم وعزم برای جنگ با انگلیسها واخراج دشمن از کشور ، کار ساده وکم اهمیتی نبود که سردار ایوب خان وهمدلان وی،خود را ازتدبیر وشمشیر یک مردگرم وسرد دیده روزگار چون خوشدلخان محروم کنند.از جانبی خود لویناب خوشدلخان نیز کسی نبود که خود را ازجهاد علیه انگلیسها کنار بکشد واز افتخارفتح یا شهادت در راه ناموس وطن محروم سازد.
داکتر علی احمد جلالی، درمقاله ای زیرعنوان(دمیوند دجګری پوځی څېړنه= بررسی نظامی جنگ میوند ) مینویسد: سردار ایوب خان درآغاز ماه جون به قصد جهاد با انگلیسها از هرات به سوی قندهار حرکت کرد. وی از میان داوطلبان هراتی ۱۴۰۰ سوار را انتخاب نمود ودر دهم جون تحت قیادت لویناب خوشدلخان  به حیث مقدمه (پیشدار)لشکر بسوی فراه حرکت داد. پنج روز بعد خودسردار ایوب خان با بقیه سپاه از هرات حرکت نمود….” (۱۶)
محقق افغانی حبیب الله رفیع برویت “روزنامچه وقایع هرات”مینویسدکه در هنگام جنگ ميوند، سردارعبدالوهاب فرزند میرافضل خان[ ابن سردار پردلخان قندهاری] بحیث والى هرات اجرای وظیفه میکرد. درهمان وقت ایرانیان تلاش داشتند تاعبدالوهاب خان را توسط پدرش میرافضل خان اغوا کنند که درصورت شکست ایوب خان در جنگ میوند، از ورود وی به شهر هرات جلوگیری کند،البته پس ازآن ایرانیان خود او را به حیث والی هرات خواهندگماشت. (۱۷)
پژوهشگر روسی، خانم”ت.ن.زاگارودنیکووا”درکتاب “په منځني آسیاکی لویه لوبه” (که مجموعۀ  اسناد جاسوسی آرشیف های نظامی روسیه است) مینویسد که خوشدلخان در جنگ میوند اشتراک داشته است (۱۸)
بنابرین با دقت در کتاب تاج التواریخ وتحقیقات محققان افغانی، منجمله (هرات،پشتانه او ستره لوبه)تالیف باری جهانی،ومقالات محققانه داکتر جلالی ومحترم حبیب الله رفیع، وتاریخ سیاسی افغانستان، از مهدی فرخ، وکتاب مستند “په منخنی آسیاکی لویه لوبه”وغیره میتوان استنباط کرد که  لويناب خوشدلخان درجنگ ميوند به حیث قوماندان یک قطعه از جنگجویان داوطلب هراتی، در پهلوی سردارایوب خان شمشیرزده وافتخار فتح میوند را یکجا با سردار ایوب خان ودیگر رزمندگان افغان کمائی کرده است . البته بعد از۴۰ تا۴۵ روزمحاصره قندهاروشکست نیروهای سردار ایوب خان در اول سپتامبردر اطراف رود ارغنداب از دست قشون جنرال رابرتس انگلیس،خوشدلخان باسایرروسای افغانی وسردار ایوب به هرات برگشت. سردار ایوب خان برای جبران این شکست دوباره در هرات  به تدارک لشکر پرداخت و در اپریل ۱۸۸۱ در رأس یک سپاه ۱۲ هزار نفری جانب قندهار حرکت نمود. به روایت تاج التواریخ سردار ایوب خان۱۲ هزارسرباز تحت حکم صاحب منصاب ذیل با خود داشت:”حسین علیخان سپهسالار، نایب حفیظ الله خان، نایب سالارجنرال محمدخان والد ارسلان خان غلجائی، سردار محمدحسن خان، سردارعبدالله خان پسر سردارسلطان جان(نواسۀ دختری امیر دوست محمدخان) سردار احمدعلی خان پسر سردارمحمدعلیخان، نورخان، سردار عبدالسلام خان قندهاری،قاضی عبدالسلام خان پسر قاضی محمدسعید(علومی) ، [سردار]محمدایوب خان،موسی جان پسر محمدیعقوب خان رابا خوشدلخان لوی ناب وچندهزار سرباز درهرات گذاشته بود.”(۱۹) تاج التواریخ علاوه میکند که “دراواخر رجب سال۱۲۹۸هق(جون۱۸۸۱م) در جنگی که میان طرفین در حوالی گرشک رخ داد،نبرد به نفع امیرعبدالرحمن خان تمام شد. زیرا سواره نظام سردار ایوب خان شکست خورده تماماً پراکنده شدند.و فقط ۸۰ نفر از سران وسرداران لشکر او با دسته قلیلی از همراهان سردار درمیدان جنگ مانده بودند.این افراد با خود فیصله کردند که بجای فرار بهتراست در میدان جنگ کشته شوند وبنابرین بطور دسته جمعی خود رابه قلب سپاه امیر زدند ومستقیماً بطرف سپهسالار غلام حیدرخان توخی وقاضی سعدالدین خان حمله نمودند.سپهسالاروقاضی  از ترس جان پا به فرارجانب قندهار نهادند.با فراراین دوسرلشکرشکست در لشکر امیر افتاد و جنگ به نفع سردار ایوب خان تمام شد .بگفته امیر عبدالرحمن خان، دراین حمله سردار عبدالله جان وچند تن دیگراز صاحب منصابان سردارایوب خان کشته شدند.سردارایوب خان با بقیه قوتهای  خود بدون کدام مانعی برشهر قندهار دست یافت(جولای ۱۸۸۱م).(۲۰)
مگروقتی امیر عبدالرحمن خان از نتیجه این جنگ باخبرشد، در رأس۱۲ هزار سپاه عازم قندهارگردید ودر آواخر ماه رمضان ۱۲۹۸هق(اواخر اگست ۱۸۸۱م) در جنگی که در محل سرپوزه نزدیک شهر کهنه قندهار صورت گرفت، سردار ایوب خان از امیرعبدالرحمن خان شکست خورد وبه هرات عقب نشست،(۲۱)
 اما هرات قبلاً توسط قوتهای سردارعبدالقدوسخان که از میمنه عازم هرات شده بودند سقوط کرده بود ، زیراخوشدلخان نیروی کافی دراختیار نداشت و از جانبی هم قوتهای اندکی  را که برای  دفاع از شهر فرستاده بود بجای مقابله ومقاومت  به سردارعبدالقدوس خان پیوسته بودند. بنابرین خوشدلخان نیزبه سردار ایوب خان پیوست و با بيش از هشتاد تن ازخوانين دیگر افغانی به ايران پناه برد. مدتی بعد شاه قاجاری ايران ناصرالدين شاه، برای خوش خدمتی به انگليسها سردار ايوب خان و تمام رؤساي افغانی را بدولت انگليس تسليم داد. وآنها در هند برتانوی به عنوان يک تهديد ونيروی فشاربرامير عبدالرحمن خان نگهداشته ميشدند تا اينکه امير عبدالرحمن خان درگذشت و برخی از اين رجال بشمول خاندان مصاحب ، درعهد امير حبيب الله خان بوطن بازگشتند(۱۹۰۴م) و شامل کارشدند.
درسال ۱۹۰۴بکوشش علياحضرت سراج الخواتين، لويناب خوشدلخان با پسرش علی احمد خان و خانواده و برادرش محمدعمرخان نيزبه افغانستان بازگشتند. لويناب خوشدلخان درهمان سال بحيث والی کابل و علی احمد خان به سمت ايشک آقاسی (به اصطلاح مردم شاغاسی) ملکی (۲۲) و محمدعمرخان نيز به صفت ياور علياحضرت تعيين شدند.
  لويناب خوشدلخان در هنگام جنگ سوم افغان و انگليس والی قندهار بود. وبنابه گفتۀ غبار:”بعد از سقوط قلعه جدید سرحدی(درسپین بولدک) غند مشر غلام نبی خان امر سفربری صادرکرد، ولی لویناب خوشدلخان در داخل اختیاراتی که داشت رسماً قوماندان قندهار را از سوقیات منع کرد. واما اعتماد الدوله(سردار عدالقدوسخان) که از طریق غزنه به قندهار حرکت میکرد،وجهاد با انگلیس را شعار میداد، بمجرد ورود به قندهارخوشدلخان لوی ناب را از حکومت معزول واخراج کرد وخود بنام جهاد کفن پوشید وهزاران نفراز مردم با اسلحه وآذوقه شخصی در زیربیرق اوجمع شدند.”(۲۳)
از این تذکرمرحوم غبارچنین استنباط میشود که لویناب خوشدلخان گویا مخالف جنگ  با انگلیس بوده است، اما بنابراظهارات  پژوهشگردقیق النظر کندهاری  محمدمعصوم هوتک،لویناب خوشدل خان به هیچ وجه طرفدار انگلیسها نبود، ومرحوم غبارهم ازسوابق اختلافات  میان لویناب خوشدلخان وسردار عبدالقدوسخان  اطلاع دقیقی نداشته است. هوتک صاحب به ارتباط  نوشته فوق الذکر غبار،می گوید:”لویناب خوشدلخان، والی کندهار دارای تجارب کافی نظامی بود، وقتی که خبر سقوط سپین بولدک به کندهاررسید وغند مشر غلام نبی خان ناصرامر سفربری داد،خوشدلخان این را میدانست که قوای انگلیسی تمام نقاط استرتیژیکی اطراف سپین بولدک را اشغال کرده اند و قطعات موجود در کندهار  توان مقابله با قوای انگلیسی را ندارند،بنابرین وی براساس  یک ضرورت نظامی بهتردانست که تا رسیدن قوت های تحت فرمان سردار عبدالقدوسخان به کندهارانتظار بکشد. (سردار عبدالقدوس خان در غزنی رسیده بود که خبر سقوط سپین بولدک به وی رسید.). نکتۀ دیگر این بودکه خوشدلخان نمیخواست به همان سرنوشتی روبروشود که سپه سالارصالح محمدخان با یک اقدام عجولانه در جبهه شرق با آن روبروشده بود.پس مخالفت خوشدل خان ازامرسفربری واقدام عجولانه علیه قوت های انگلیسی باید به دوراندیشی  ودلسوزی  وی تعبیر شود، نه به معنی هواداری او ازانگلیسها.
جناب هوتک صاحب در رابطه با سوابق اختلافات میان سردارعبدالقدوسخان وخوشدلخان می گوید:مناسبات لویناب خوشدل خان با سردارعبدالقدوس خان از آن زمان خراب شده بود که وقتی غازي ايوب خان درنزدیک شهرکهنه کندهاراز اميرعبدالرحمن خان شکست خورد(اواخر اگست ۱۸۸۱) جانب هرات عقب نشست ، هنوز به هرات نرسیده بودکه  سردارعبدالقدوس خان از ميمنه بر هرات حمله کرد و خوشدلخان که دراین وقت والی هرات بود،ار دفاع شهرعاجزآمد[ زیرا عمده نیروهای رزمی هرات با سردار ایوب خان به جنگ میوند رفته بودند ودر هرات سپاهی باقی نمانده بود] وهرات به تصرف سردار عبدالقدوسخان درآمد.[بنابرین خوشدلخان از آن زمان مخالف سردار عبدالقدوس خان شده بود و ازوی در دل نفرت داشت ] واکنون هم اشتراک او در جنگ استقلال در تحت امریک رقیب سیاسی ونظامی، از لحاظ روانی برایش بسیارسخت تمام میشد.ازطرفی خوشدلخان قیادت جبهه کندهار را حق خود میدانست وچون  دید امان الله خان  قیادت جبهه کندهار را به رقیب او داده است ، برایش بسیارناگوار بود. قضاوتها در مورد خوشدلخان بیشتر متاثر از تاریخ مهدی فرخ است.مهدی فرخ در زمان جنگ استقلال، در مسئله شهید کوچک، دستان مولوی عبدالواسع آخندزاده وخوشدلخان را دخیل میداند که یک اتهام کاملاً بی اساس است.برداشت ازنوشته های مهدی فرخ باید با احتیاط صورت گیرد.”(*)
با اظهار سپاس از توضیحات محترم هوتک صاحب، باید گفت که از این مرد نامی متاسفانه کدام تصویری دردست نیست، ولی اینقدر معلوم است که اورالویناب بروت میگفتند. گویا که سبیلهای بلند و تابدار میگذاشته است. بنابروایت کتاب” په منخنی آسیاکی لویه لوبه” خوشدل خان، هنگامی که پدرش والی ترکستان زمین در مزار شریف بود، به عنوان معاون او اجرای وظیفه میکرد وزمانی که هئیت روسی به سرکردگی جنرال استولیتوف از طریق رودخانه آمووارد افغانستان شد، او در غیاب پدر که بربستر مریضی افتاده بود، ازهیئت در مزارشریف پذیرائی کرد. وبعد از مرگ پدرش بحیث والی مزارشریف وتمام ترکستان مقررشد(جولای ۱۸۷۸- فبروری ۱۸۷۹م) وی در آخر عمر مدتی عضویت شورای ملی را داشت ومرگ او را اواخر ۱۹۱۹ میلادی قید نموده است.(۲۴)
 لویناب خوشدلخان در هنگام ماموريتش در قندهار کارهای عمرانی بسیاری انجام داد و ازجمله به مرمت گنبدمرقد احمدشاه بابا پرداخت و دروازۀ خرقه مبارکه را طلاکاری نمود. یادش گرامی وروحش شادباد!


مآخذ اين گفتار:
۱- محمدمعصوم هوتک، کندهاری ورونه، شکلا مجله، شماره مسلسل۲۹ ، ص ۱۱
۲- ميرزا يعقوب علی خان خافی، پادشاهان متأخر افغانستان، چاپ پشاور، ص ۳۸۳-۳۸۴
۳- همان اثر، صص ۴۵۸، ۴۶۵، ۴۸۱- ۴۸۳


۴- همان اثر،ص ۴۹۷
۵- په منحنی آسیا کی لویه لوبه،تالیف، زاگارودنیکووا، ترجمه پشتو ازمحمدطاهرکانی، چاپ ۲۰۰۶، ص ۱۰۱
۶- همان اثر، ص ۱۴۶
۷-  پادشاهان متأخر افغانستان ، ص ۳۸۹
۸-همان،ص ۳۸۹
۹- همان ، ص۳۹۰
۱۰- همان ، ص ۳۹۰
۱۱ – همان ،ص ۳۹۱
۱۲-همان،ص ۳۹۳
-۱۳همان ،ص۳۹۴
۱۴همان ،ص ۳۹۴  
۱۵- همان ، ص ۴۹۰،۴۹۲، ۵۰۰
۱۶-میوند دافغانستان دتاریخ څلی، ص ۱۶۱
۱۷-میوند دافغانستان دتاریخ څلی، ص ۱۲۴- ۱۲۵
۱۸-په منځنی آسیاکی لویه لوبه،طاهر کانی ترجمه، ص۳۷۰
۱۹- تارج التواریخ، ص ۲۱۲
۲۰- همان منبع،ص ۲۱۳
۲۱- تاج التواریخ ، صص۲۱۴- ۲۱۵
۲۲- په منخنی آسیا کی لویه لوبه، ص ۳۷۰
۲۳- غبار، افغانستان درمسیرتاریخ،ج۱، ص۷۶۱
*-  من این مقاله را غرض مطالعه و اصلاح برای آقای معصوم هوتک فرستادم، یکروز بعد وی این نامه را عنوانی من ایمیل کردند که حاوی نکات جالبی بود که ترجمه فارسی آن درمتن مقاله واصل نامه ذیلاًانعکاس داده میشود:








جناب محترم سيستاني صاحب ، سلامونه مي ومنئ .
خوشحاله سوم چي دشاغاسي شيردلخان دکورنۍ په باره کي مي ستاسي محققانه ليکنه ولوستله . ماهم په پښتوژبه په دې برخه کي ځيني مطالب دهغه کتاب له پاره کښلي دي ، چي (کندهاري وروڼه) نوميږي او اوس په ښکلامجله کي په پرله پسې توګه خپرېږي . ښايي په نزدې راتلونکي کي داکتاب په مستقل ډول هم چاپ کړم .
ستاسي ليکنه ډېره مغتنمه ده اوزماله څېړني سره يې ډېري برخي مشترکي دي . دايوڅوټکي زما په نظردليکني په ګټه تماميږي .
داچي مرحوم غباروايي ( ولی لويناب خوشدلخان درداخل اختياراتی که داشت رسماٌ قواندان قندهار راازسوقيات منع کرد) زماپه نظربايدداسي توجيه سي چي : لويناب خوشدلخان په نظامي برخه کي د کافي تجربې څښتن و. کله چي دسپين بولدک دسقوط خبرکندهارته ورسېداوغونډ مشرغلام نبي خان ناصردسفربرۍ امر ورکړ، خوشدلخان په دې پوهېدئ چي انګرېزي قواوودسپين بولدک شاوخواټولي ستراتژيکي سيمي نيولي دي اوپه کندهارکي موجودقطعات له هغوسره دمقابلې توان نه لري . ده د نظامي ضرورت له مخي داغوره وبلله چي دسردارعبدالقدوس خان قوتونوته انتظاروباسي . (سردار عبدالقدوس خان غزني ته رارسېدلی و، چي دسپين بولدک دسقوط خبرورورسېد) . بله خبره داوه چي خوشدلخان نه غوښتل په هغه سرنوشت اخته سي چي دشرق په جبهه کي سپه سالارصالح محمدخان دخپل عجولانه اقدام له امله ورسره مخامخ سو. دده مخالفت بايدله انګرېزي قوتونوسره دخواخوږۍ په معنا تعبيرنه سي .
له سردارعبدالقدوس خان سره دخوشدلخان مناسبات هغه وخت وران سول چي غازي ايوب خان دکندهار زاړه ښارته نزدې داميرعبدالرحمن خان له لاسه ماته وخوړه (اپريل ١٨٨١ع) اوهرات ته پرشاسو. موږته معلومه ده چي غازي ايوب خان لا هرات ته رسيدلی نه و، چي سردارعبدالقدوس خان له ميمنې څخه پر هرات بريدوکړ او خوشدلخان چي په دغه وخت کي دهرات والي و، دښارپه محافظت کي پاته راغی اوهرات يې له ګوتوووت . ددغسي يوه سياسي اونظامي رقيب ترامرلاندي يې داستقلال په غزاکي ګډون ورته په رواني لحاظ هم سخت تماميدی اوطبيعي ده لکه دمخه چي هم موږاوتاسي په المان کي په دې باب وږغېدو، ده دکندهاردجبهې له پاره دلښکروقيادت دځان حق باله . اوکله چي امان الله خان داقيادت دده سياسي اونظامي حريف ، سردارعبدالقدوس خان ته ورکړ، دده له پاره مشکلات توليدسول .
دخوشدل خان په باب قضاوتونه زياتره دمهدی فرخ له تاريخ څخه متاثر دي . مهدی فرخ داستقلال د غزا په وخت کي په کندهارکي دکوچني شهيد په مسئله کي هم دمولوي عبدالواسع اوخوشدلخان لاس دخيل ګڼي ، چي يوه کاملاٌ بې اساسه خبره ده . دمهدی فرخ په ليکنوباندي بايدپه ډېراحتياط استنادوسي .
تاسي ته دافغاني مفاخروپه ژوندي کولوکي دزيات توفيق هيله کوم . خدای موتل سرلوړی لره .


م.هوتک ، اکتوبر٢٠٠٧ع، اوکويل ـ کاناډا



۲۴- په منځنی آسیا کی لویه لوبه ،ص ۳۷۰

Copyright Larawbar 2007-2024