کور / سياسي / سوابق مداخله ایران درافغانستان

سوابق مداخله ایران درافغانستان

                                                          


                                تلاش در جهت دست يابی به غنايم


سياسی جنگ ضد شوروی


                         ( قسمت اول )


 


ایران برخلاف قوانین بین المللی حافظ حق ترانزیت کشور های محاط به خشکه و خلاف تعهدات متقابل دو کشور همسایه هزاران وسیله نقلیه دارای محموله تجارتی افغانستان را در خاک خود متوقف ساخته است . جنګ امریکا و ایران در افغانستان ملیون ها افغان بی بضاعت را به کاسه ګدایی نشانیده است . برای ردیابی ریشه های سرمایه ګذاری ایران در حفظ بحران در افغانستان نظری به ګذشته نزدیک می اندازیم :


 


 


مطبوعات افغانی مهاجرت در رابطه به ابعاد مداخله پاکستان در سمت دهی حوادث نظامی – سیاسی افغانستان با صراحت لهجه، موشگافی، نگرانی و گلایه مطالب مستند و ارزنده بدست نشر سپرده است. اما در بر خورد با مداخله دولت ایران در بدست گرفتن کنترول اوضاع داخل افغانستان کمتر صحبت و در مواردی حتی قضیه با سکوت بدرقه شده است.این سکوت طی دهه هشتاد زمینه نفوذ آرام علمبرداران صدور انقلاب اسلامی ایران را در داخل افغانستان فراهم نموده است. با آنهم عوامل مختلفی دست اندر کار ایجاد مانع و بالنتیجه کمبود امکانات مداخله ایران در افغانستان گردید. این امر توجه حلقه های داخلی و خارجی مطبوعات را بیشتر متمرکز به ارزیابی حجم مداخله پاکستان ساخت و ا ز عطف توجه آنها به تلاش های ایران در زمینه کاست.


در دهه هشتاد مداخله ایران در تدارک زمینه سازی برای صدور انقلاب اسلامی در افغانستان عمدتاً با مانع مصروفیت قریب یک دهه جنگ با عراق  و قرار داشتن گروب های سیاسی، مذهبی مورد حمایت ایران در اقلیت، در جامعه سنی مذهب افغانی مواجه شد. مزید بران موضع سر سختانه و جدی عربستان سعودی در دفع نفوذ سیاسی – مذهبی ایران از طریق حمایت گروپ های وهابی مذهب و سنی مذهب افغانی بمثابه وزنه مقابل نفوذ ایران در افغانستان عمل کرد. موقف مخالف و در برخی موارد خصمانه برخی تنظیم های جهادی علیه گروپ های اهل تشیع مورد حمایت ایران عامل باز دارند، مزید در گسترش نفوذ ایران در افغانستان شد. درین مخالفت و خصومت تنظیم های افغانی مورد بحث از جانب حزب جماعت اسلامی پاکستان برهبری قاضی حسین احمد، تشویق و حمایت شدند.


ازآن جائیکه این حزب قسماً منبع الهام سیاسی در رابطه به قضیه افغانستان برای نظامیان و سازمان استخبارات نظامی پاکستان بوده است، بناً ممثل موضع مخالف غیر رسمی مقامات دولتی پاکستان در رابطه به اعمال نفوذ سیاسی – مذهبی ایران در افغانستان بحساب می آید.


در دوران جهاد و مقاومت ضد شوروی در افغانستان ، دول امریکا و پاکستان در جلوگیری از نفوذ انقلاب اسلامی ایران در کشور های منطقه دارای مواضع مشترک بودند :


پاکستان از نفوذ اهل تشیع و ظهور یک ایران نیرومند با مدعیات توسعه جویی انقلاب اهل تشیع در کشور های همسایه نگران بود . امریکا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و مشی آمیخته با خصومت آن با امریکا از هر امکانی به قصد لگام زدن به تمایلات توسعه جویی مقامات ایرانی استفاده نمود .


برخورد مقامات ایرانی با گروپ های اهل تشیع افغانی همیشه از موضع سیاسی حکومت کابل در رابطه به اقلیت های قومی و مذهبی و نحوه مناسبات ایران و شوروی متأثر شده است :


مشاورین سیاسی روسی حکومت کمونیست کابل به موافقت این حکومت و از طریق آن برای جلب حمایت اقلیت های شیعه مذهب افغانستان از جمله اقوام هزاره، اقدامات وسیع سیاسی، سازمانی و مذهبی را روی دست گرفت :


– سیاسی به این مفهوم که سعی بعمل آمد تا با اعطای امتیازات بلند دولتی و حزبی به اشخاصی چون سلطان علی کشتمند و عبدالواحد سُرابی (با اعطای پست دولتی به اخیر الذکر) از آنها شخصیت های قومی و سیاسی ساخته شود و وسیله نفوذ حکومت کمونست کابل و شوروی در میان اقوام هزاره قرار بگیرند. کشتمند با استفاده ازین موقعیت با ارسال پول و اسلحه، دشمنی برخی گروپ های اهل تشیع را با حکومت کمونست کابل به مخالفت تبدیل کرد و حتی بعضی از آنها را در صف دفاع از دولت کمونست قرار داد. میگویند در زمان استقرار قشون روس در افغانستان به مساعدت کشتمند و شرکأ ، مناطق مرکزی کشور کمتر معروض به تهاجم زمینی و هوایی اردوی متجاوز گردید . درین ساحات آهنگ زندگی به روال عادی ادامه داشت. نویسنده حین خروج از زندان و با قصد بیرون شدن از کشور از بیراهه ها ، از بخشی ازین مناطق گذشت و زندگی را در سماوار ها ، مسافر خانه ها و کشتزار ها کاملآ عادی یافت .


– سازمانی به این معنی که باری نجیب رئیس حکومت کابل برای ارضای خاطر مقامات ایرانی و احیاناً گروپ های مورد حمایت ایران در همکاری با دولت ، از اعطای خود مختاری داخلی به مناطق مرکزی افغانستان یاد کرد.


– حکومت کمونیست در ادای مناسک مذهبی ولو دارای تظاهرات سیاسی ، حتی در شرایظ حالت اضطرار، بگروهای اهل تشیع، آزادی کامل اعظا کرد. اهل تشیع کابل و چار کروهی با استفاده ازین مساعدت، هر سال روز عاشورا را با تشریفات بی سابقه (قلنگ و مظاهره شهری) برگذار کردند. این شیوه بعدآ تعقیب شد .


ابراز حسن نیت حکومت کمونست کابل در برابر ایران نتایج مطلوبی در ساحه مناسبات ذات البینی دو کشور بدست داد :  بعد از سال ١٩٨٥ مقامات بلند پایه سفارت ایران ( دران حدیکه روابط دیپلوماتیک حفظ شده بود) در دعوت های رسمی حکومت کابل اشتراک میکردند. بالمقابل مامورین عالی رتبه حکومت کابل اشتراک در مهمانی های رسمی سفارت ایران مقیم کابل را غنیمت بزرگ سیاسی برای اظهار وجود می دانستند.


در ١٩٨٠م در گرما گرم جنگ ایران و عراق ، دفاع  از ایران در برابر کشور اسلامی عراق بیشتر از دفاع از افغانستان در برابر تجاوز الحاد و کمونیزم شوروی، رهبران انقلاب اسلامی ایران را تشویق به سربازگیری از میان آوارگان نیازمند ا فغانی ساخت. تعداد این سربازان که خدمت در صفوف سپاهیان انقلاب ایران را دارای اجر بیشتر اخروی و دنیوی نسبت به جهاد در افغانستان می دانستند و بعضاً داوطلبانه به صفوف اردوی ایران می پیوستند، صرفاً در سال ١٩٨٠ به ٥٠٠٠ نفر می رسید. ازین تعداد صرفاً ٢٠٠٠ نفر که معلولین نیز در آن شامل بودند از جبهات جنگ زنده سر بر گشتند.


بهره برداری از اوضاع افغانستان مقامات ایرانی را واداشت تا در کدر تشکیل رهبری مذهبی و وزارت خارجه اشخاصی مؤظف به اعطای مشوره به رهبران ایرانی در رابطه به استفاده به موقع از اوضاع شود. حجت الاسلام   « ابراهیمی » سِمَت نماینده مقام رهبری در امور افغانستان را احراز کرد. مهندس « حسن محی الدین نجفی »  بحیث مشاور عالی وزیر خارجه و مسئول امور افغانستان مقرر شد. هر دو شخص از پیروان « خط امام »  و از مدافعین سر سخت صدور انقلاب بودند.


مصاحبه « علی اکبر ولایتی » وزیر خارجه وقت ایران در اواسط سال ١٩٩٠ در رابطه به قضیه افغانستان بهترین ممثل مقاصد رهبران سیاسی – مذهبی ایران برای دستیابی به بهانه یی برای مداخله در امور داخلی افغانستان تلقی میگردد.


ولایتی اظهار کرد: «ایران برای تأمین امنیت خود به انکشاف اوضاع در افغانستان بدون علاقه مانده نمی تواند». زمامداران شوروی و از جمله برژنف لشکر کشی خود را با عبارات مشابه توجیه می نمودند.


درسال ١٩٨٩ م  در مورد سهم گیری گروپ های سیاسی مورد حمایت ایران در شورای مشورتی راولپندی و در سال  ١٩٩١  م  در رابطه به تثبیت تعداد چوکی گروهای اهل تشیع هواخواه انقلاب ایران در کمسیون ٢٨ عضوی پشاور، مکلف به تدوین یک طرح مشترک صلح، اختلاف ظهور کرد. گروهای سیاسی افغانی مقیم ایران با ادعای اینکه اهل تشیع بیش از سی فیصد نفوس را در افغانستان تشکیل می نمایند، خواستار احراز همین اندازه کرسی در شورای مشورتی شدند. در حالیکه گروپ های مقابل آنها، نفوس اهل تشیع را در ترکیب جامعه افغانی بیش از ده فیصد نمیدانستند.


در سال ١٩٩٠  م  تلاش های دامنه داری از جانب مقامات ایرانی برای تأمین وحدت سیاسی بین هشت گروه مجاهد مقیم ایران (معروف به ائتلاف هشت گانه)، آغاز شد. گرچه تمایل به وحدت در سطح نازلی در میان رهبران گرو های متذکره نیز بمشاهده می رسید، اما مقامات ایرانی آنرا وسیله تثبیت مؤثریت سیاسی گروهای پراگنده در برخورد و مذاکره با حلقه های تنظیمی پشاور (مشهور به اتحاد هفتگانه) و بالنتیجه بدست آوردن کسب امتیاز بیشتر در مذاکرات مربوط میدانستند. از جانب مقامات ایرانی ، در جهت سازماندهی اتحاد با اکثر رهبران گروپ های مجاهد افغانی در ایران تماس صورت گرفت. این تشبثات نتیجه دلخواه بدست داد. به این معنی که برخی عناصر ائتلاف هشت گانه حاضر شدند، بعد ازین تحت قیادت « حجت الاسلام والمسلمین رحمت اله مرتضوی» در یک حزب واحد سیاسی گرد هم آیند.اما در تثبیت نقش سیاسی آینده این حزب در کنترول اوضاع سیاسی آینده افغانستان، موفقیت چندانی بدست نیامد. این امر مقامات دولت ایران را متوجه سرمایه گذاری های بیشتر سیاسی در جلب رضائیت سائر گروپ های تنظیمی افغانی (اهل سنت و جماعت) مقیم ایران و یا گروهای دارای دفاتر نمایندگی در آن کشور ساخت. مقامات ایرانی به تصور اینکه جاذبه لسانی و فرهنگی محک خوبی برای ایجاد پیوند های مطمئن سیاسی در آینده خواهد بود، مثلاً جمعیت اسلامی را به مقایسه حزب اسلامی بیشتر مشمول حمایت خود ساختند. آنگاه از عطف توجه به سائر تنظیم های « نیازمند » که تا حدی در « حاشیه خط امام» و قسماً «بیرون مرز های لسانی» (مثلاً حرکت انقلاب اسلامی مولوی نصر الله منصور، جبهه نجات ملی و اسلامی صبعت الله مجددی و محاذ ملی سید احمد گیلانی) قرار داشتند، بمثابه پرزه های ایجاد تعادل قواء در برابر تنظیم های مخالف که در بخش عمده در پشاور مستقر اند،  دریغ نگردید. تنظیم های متذکره ممثل آرمان های انقلاب ایران در «جبهه پشاور» بحساب آمدند و همیشه از موضع دولت ایران در مسیر حوادث افغانستان حمایت کردند.


رویهم رفته در تعیین شیوه بر خورد ملایم مقامات ایرانی با حکومت وقت کابل سه عامل عمده دخیل بوده است :


            گذشت، حوصله مندی و حتی مجامله حکومت کابل در برابر گروپ های مورد حمایت ایران (بخصوص اهل تشیع) در افغانستان.


      آرزوی داشتن مناسبات حسنه با اتحاد شوروی بعنوان «همسایه بزرگ شمال !» و منحیث رقیب سیاسی امریکا در آینده نزد مقامات ابرانی . این روابط حسنه دارای چنان ارزش بود که می شود کشور و مردم همسایه را به پیشواز آن بقربانی گرفت.


            ترس از مداخلات انتقام جویانه اتحاد شوروی در حواشی سرحدات ایران.


عوامل بالا موجب شد که دولت ایران برای تضعیف مجاهدین افغانی، در حاشیه سرحدات ایران با افغانستان در مبارزه علیه تجاوز روس و حکومت کمونست کابل دست به اقدامات ازین قبیل بزند :


یک منع ایجاد پست های تعرضی ضد شوروی مجاهدین افغانی در حاشیه سرحدات ایران با افغانستان. علی الرغم این امتناع گروپ های ملیشیای مجاهدین دور از نظر مقامات امنیتی سرحدی ایران از فاصله های دور از سرحد مشترک افغانستان ایران ، مخفیانه در داخل قلمرو افغانستان رخنه میکردند و اهداف خود را مورد ضربه قرار میدادند. این امر در سالیان ١٩٨٢ و ١٩٨٣ موجب شد که چندین بار قوای هوایی شوروی، مواضع مجاهدین را در داخل قلمرو ایران، مورد حمله قرار بدهند. مقامات امنیتی دولت ایران وقتی مشاهده کردند که علی الرغم موجود نبودن پست های تعرضی مجاهدین در طول سرحدات مشترک، روس ها برای انتقام جوئی از مجاهدین، سرحدات بین المللی را بی باکانه عبور می نمایند، تأسیس پست های مجاهدین را در طول سرحدات افغانستان ایران، اجازه دادند. درین جبهه مقدم بهترین قوماندانان و مردان جنگی افغانی مؤظف به حفظ سرحدات ایران بعوض قوای سرحدی آنکشور شدند.از آن جائیکه مجاهدین وسایل کافی مدافع هوایی در اختیار نداشتند، طی بمباردمان های شدید هوایی مقامات روسی و افغانی متحمل تلفات بزرگی گردیدند. بالنتیجه گرو های مقاومت افغانی در یک اقدام غیر مسئولانه مقامات حکومت ایران در برابر جهاد افغانستان بهترین فرزندان و ورزیده ترین قوماندان خود را از دست دادند.


دو مقامات ایرانی جلو کلیه اقداماتی را که منجر به تحکیم مواضع نظامی چنان تنظیم های ذینفوذ در داخل افغانستان گردد که از محدوده کنترول حلقه های سیاسی و قوای امنیتی ایران بدور باشند میگرفتند. دولت ایران صرفاً در صدد تجهیز و تسلیح گروهایی بود که با دادن تعهد وفاداری به «خط امام» وارد عرصه جهاد افغانستان میشدند.  تلاش زیاد بعمل آمد تا توزیع سلاح ناشی از کمک خارجی یا غنیمت جنگی از طرف مقامات ایرانی به مجاهدین صورت بگیرد تا درین میان گروهای اهل تشیع مشمول توجه بیشتر گردد . این تلاش به جائی نرسید و تنظیم های مقیم پشاور به پخش اسلحه در داخل افغانستان از چینل نمایندگی های خود در ایران، ادامه دادند.


در سال ١٩٨٧ از جانب قوای امنیتی ایران بدفاتر نمایندگی تنظیم های افغانی مقیم ایران هدایت داده شد، تا لیست اسلحه ایرا که به مجاهدین مربوط توزیع می نمایند به ملاحظه مقامات ایرانی برسانند. درین لیست باید مارک ، نوعیت اسلحه، تعداد، نام و قوم شخص مرسل الیه، وابستگی تنظیمی مرسله الیه، جبهه مربوط مرسل الیه و غیره شامل باشد. برخی تنظیم های اهل سنت هدایت مقامات ایرانی را تجاوز بر حریم تنظیمی تلقی کردند و یکی دو تنظیم بر سبیل احتجاج، نمایندگی های خود را در ایران بستند. آنگاه مقامات ایرانی دست به ضبط بخش عمده سلاح مورد نیاز مجاهدین زدند که از طریق پاکستان و کشور های خلیج داخل قلمرو ایران میگردید. پر سرو صدا ترین مظهر این اقدام ضبط راکت های ستنگر مجاهدین حزب مولوی خالص در ١٩٨٨ است که از طریق بلوچستان پاکستان داخل قلمرو ایران و از آنجا بجنوب افغانستان گسیل می شد. این اقدام نوعی اخطار غیر مستقیم و در عین حال غیر ارادی به امریکا در جهت احتیاط در توزیع «بی ملاحظه و سخاوتمندانه» سلاح پیشرفته ضد هوایی به مجاهدین بود که موجبات خوشنودی روس ها را فراهم ساخت.


سه مقامات ایران اجنت های ساخته شده خاد را در داخل قلمرو خود تعقیب و مجازات نمیکردند و بگروهای سیاسی افغانی اجازه توقیف و مواخذه آنها را نمیدادند.


مخالفت دولت ایران در برابر برخی گروهای مجاهدین بالتدریج به نوعی احساس بدبینی و نفرت در مقابل بخش عمده مهاجرین افغانی مقیم ایران تبدیل گردید. این بدبینی مظاهر گوناگون بخود گرفت و موجب بازگشت بسیاری مهاجرین بداخل افغانستان شد. حکومت کابل از باز گشت این مهاجرین برای مقاصد تبلیغاتی و تحکیم موقف سیاسی خود استفاده سرشار نمود. عمده ترین اقدام مقامات دولتی ایران به قصد محدود ساختن امکانات ادامه زندگی در ایران برای مهاجرین افغانی عبارت بود از:


– دولت ایران هیچگاه موضع رسمی خود را در قبول کمک های ملل متحد برای مهاجرین افغانی اعلام نکرد. علت این امر شاید آن باشد تا هیچگونه انگیزه تشویق آمیز برای مهاجرت افغانان در داخل ایران وجود نداشته و مقامات ایران از جنجال های ناشی از اقامت مهاجرین افغانی در داخل ایران راحت باشند. اما از قراین بر  میآمد که دولت ایران کمک های بزرگی از سازمان ملل متحد بنام توزیع به مهاجرین افغانی دریافت می نمودند. آنگاه در شرایط قحطی و قیمتی سالیان ادامه جنگ با عراق ، بخش عمده معاونت ملل متحد به اتباع ایران توزیع میگردید.در توزیع مقدار نا چیز این کمک ها به مهاجرین افغانی بر خورد آمیخته با تبعیض سیاسی موزعین ایرانی کاملاً مشهود بود.


– حصول پاسپورت و ویزه دخول و خروج از ایران از جانب مهاجرین افغانی توأم با رعایت شکلیات پیچیده اداری بود که بعضاً ایجاب صرف وقت چندین ماه را میکرد .


علاوتاً افغانهای مهاجر برای مسافرت از یک ولایت به ولایت دیگر باید « گذرنامه » و تجویز مقامات امنیتی را به مراجع کنترول ارائه میکردند .


– در سال ١٩٨٩ مقامات دولتی ایران تصمیم گرفتند تا کلیه افغانها را از داخل شهر ها جمع آوری کرده و در کمپ های اختصاصی بیرون شهر و آبادی محصور نمایند. این پلان بدلیل ایجاد سر و صدا در بیرون ایران زمینه تطبیق نیافت.


تأمین مناسبات دوستانه با اتحاد شوروی و استقرار روابط نه چندان خصمانه با حکومت کابل از یک طرف و جلب رضائیت تنظیم های «ناراضی» مقیم پشاور در قبول دولت ایران بمثابه طرف مدعی برداشتن سهم از غنایم جنگ افغانستان از جانب دیگر، موضع دولت ایران را در  بر خورد با قضیه افغانستان معروض به تناقضات غیر قابل حل ساخت.


دولت ایران در صدد شد تا این «گره سیاسی» را با استفاده از دیپلوماسی منطقوی بدست دولت پاکستان بکشاید. آنهم  در شرایطی که جدال بین گروهای سیاسی افغانی مقیم ایران با تنظیم های افغانی مقیم پشاور بر سر تقسیم کرسی های آینده اداره افغانستان به نتیجه دلخواه ایران نرسیده بود . چنین احساس میشد که دولت پاکستان بعنوان افزارخوب اِعمال نفوذ بالای برخی تنظیم های افغانی مقیم پشاور بکار گرفته شده می تواند.


دولت ایران برای تأمین چنین مامولی با سراسیمگی ابتکار تدویر کانفرانس مثلث (پاکستان، ایران، مجاهدین) را بدست گرفت. این کانفرانس به تاریخ ٢٩ و ٣٠ جولای ۱۹۹۱در اسلام آباد دائر شد.


  ما در صحبت آینده  روی خطوط اساسی این کانفرانس به صحبت خود ادامه  خواهیم داد.


                                                                                                  فرانسه . 9 جنوری 2011