از ائتلاف جهادی ببرک کارمل تا ائتلاف کارملی جهاديان

د لراوبر اداره | اپریل 8th, 2012



ائتلافها در جوامع متمدن بشری غرض حل مشکلات و نجات کشور از بحران ، بین احزاب که دارائی اهداف و برنامه های مختلف میباشند ایجاد، تا بتوانند که مادر وطن را ازبحران نجات دهند ، صورت میگیرند.


اما بدبختانه که در کشور جنگ زدۀ افغانها این ائتلاف ها برای اولین بار بعد از خروج قوای اشغالگر شوروی ، ذریعه شبکه جاسوسی اشغالگران ،÷ بین اجنتها معلوم الحال شان غرض پنهان کردن شکست ننگین شان ، و گویا بینی خمیری را برای تبرئیه اشغال ،بین گروپهای مختلف شبکه اجنتوری، بدون داشتن اهداف مشترک ستراتیژیک میهنی ، غرض حفظ منافع اشغالگران در وجود جاه طلبان،ایجاد ومعمول گشت.


اولین تلاش شبکه اجنتوری اشغالگران شوروی برای به میان اوردن ائتلاف بین یک بخش خلقی ها و محمد حسن شرق و یک بخش از مجاهدین صورت گرفت، که تفصیل آن در کرباس پوشهای برهنه پا ی حسن شرق در صفحه 395 چنین است که:


: «… رئیس جمهور [نجیب الله] به پندار غلطی سردرگم شده بودند که گویا نویسنده با تعدادی از رفقای ۲۶ سرطان مانند گلابزوی و غیره که از همکاری با رئیس جمهور پشیمان شده بودند، کودتا میکنیم» .


همچنین محترم فقیر محمد ودان در رساله مشهور شان بنام شتر دزد درین مورد چنین مینویسند که:


“واقعیتی که در عقب انکار دوکتور حسن وجود داشت و صحت آن را کانالهای اطلاعاتی جمهوری افغانستان تائید و رئیس جمهور از آن مطلع بود، اینست که سیاسیون محافظه کار شوروی که از پایگاه نیرومندی در میان نظامیان و در ک .گ. ب برخوردار بودند میخواستند برای حفظ منافع شوروی که با حرکت مستقل دوکتور نجیب الله مبتنی بر سیاست مصالحۀ ملی به خطر مواجه گردیده بود، عمل نمایند. پلان آنها این بود که همزمان با خروج قطعات نظامی اتحاد شوروی از افغانستان، کودتای نظامی را علیه دوکتور نجیب الله براه انداخته و دوکتور محمد حسن شرق را در حالی پیش بکشند که در عقب او شبکۀ گستردۀ از وابستگان افغانی اتحاد شوروی متشکل از : « سازمان انقلابی قوای مسلح افغانستان»، عده یی از رهبران سیاسی ح. د. خ. ا، عده یی از رهبران منسوب به گروه های «ستم ملی»، عده یی از قومندانان «پروتوکولی» مجاهدین و بطور شاخص احمد شاه مسعود قرار داشته باشند. آنها میخواشتند به این طریق به جهانیان وانمود سازند که اینک مطابق انتظار شما رژیم دوکتور نجیب الله نتوانست بعد از خروج قطعات نظامی اتحاد شوروی بقا نماید و سقوط نمود؛ رژیم جدید محصول حرکت مستقل افغانی در شرایط عدم موجودیت نظامیان شوروی است و به این طریق «حقانیت» او را در اذهان جهانیان تسجیل نمایند. آنها میخواستند با این کار از یک طـرف افکار عـامه جهان را بـه بازی بگیرند، از جانب دیگر از «شر» دوکتور نجیب الله رهایی یابند و در عوض مطمین ترین مهره های اپراتیفی خود را با رنگ های به ظاهر مختلف، بنام حکومت با پایه های وسیع جا بزنند و پروسۀ بعدی انکشاف اوضاع در افغانستان را که اینک توسط دوکتور نجیب الله ـ که چون زمان صدارت محمد موسی شفیق در رژیم سلطنتی و زمان رئیس جمهور محمد داوود ـ داشت از کنترول آنها خارج می گردید، یک بار دیگر تحت کنترول خویش قرار دهند. “


ولی این ائتلاف به هدف نرسید زیراکه توطیۀ بود علیه پلان معتبر صلح ملل متحد و با کشف آن این پلان در نطفه خنثی گردید.


دومین پلان باز هم تحت رهبری شبکه استخبارات شوروی ، ائتلاف بین همان بخش از خلقیها تحت رهبری عدۀ از موسسان حزب دموکراتیک خلق افغا نستان هر یک غلام دستگیر پنجشیری و صالح محمد زیری تحت قومانده شهنواز تنی که باتوافق و همکاری ببرک کارمل و یک بخش از مجاهدینی حزب اسلامی بود ، که منجر به کودتای 16 حوت 1370 شد .


درین مورد محترم میر صاحب کاروال در کتاب “وزین” شان بنام درسهای تلخ و عبرت انګیز افغانستان در صفحه ۱۹۲ چنین مینګارد که:


“بعد از پیروزی در جبهات جلال آباد و لوی ولسوالی خوست و تآمین تشریک مساعی و تفاهم و حدت عمل میان خلقی ها و طرفداران ببرک کارمل در داخل حزب و قوای مسلح در جمهوری افغانستان، داکتر نجیب الله در تشویش افتید که ګویا توافق برای بر کناری نجیب الله میان آنها صورت ګرفته است و مانع جدید در تطبیق پلانهای قبلی میګردند.”


مگر در عمل هرگز چنین توافقی طی 14 سال قدرت و طی 30 سال از ایجاد حزب تا همان موقع حساس و حیاتی در بین خلقی ها و پرچمیها به میان نه امده بود،زیراکه هردو جناح خلقی و پرچمی سرسخترین دشمنان مصالحه بودند . و این تشریک مساعی و تفاهم خاص برای نابودی پلان صلح ملل متحد بود و بس، واین مطلب در تاریخ خونین کشور به ثبوت رسیده است.


سومین ائتلاف باز هم ذریعه همان شبکه استخبارات شوروی یکجا با شبکه جهنمی جاسوسی ایران بین باند ببرک کارمل ، جمعیت اسلامی ،وحدت اسلامی ، آزاد بیگ و دیگر قومندانان وابسته به شبکه اجنتوری شوروی غرض حفظ قدرت در دست اجنتهای شبکه استخباراتی شوروی و حفظ منافع شوروی ، بعد از تطبیق پلان صلح ملل متحد.


دردومین ائتلاف که در آن خلقیها نقش تعین کننده داشت ، بنام دفاع از انقلاب خلقی و مقابله با پلان مصالحۀ ملی بوده ،که به نظر آنها مصالحۀ ملی تسلیمی انقلاب ثور به دشمنان آن یعنی اشرار بی فرهنگ بوده و خلقی ها باید آنرا نجات میداد ،که هدف شان مقابله با پلان صلح ملل متحد بوده، ولی در عمل بعد از شکست کودتای 24 ساعته بعوض فداکردن جان های شیرین شان از انقلاب ثور ، فرار را بر قرار ترجیح دادند و به اشرار بی فرهنگ و دوستان جدید در پنجاب سر تعظیم فرورد اوردند و مهمانان ” با حرمت” شبکه استخبارات پاکستان شدند. و بعد از شکست مبتذل شان ، حزب(د سولی ملی غورځنګ) به فرمایش پنجاب را بنیان گذاشت ، که اصلآ نه رهبران شان به صلح عقیده داشت و نه هم کودتای شان برای تامین صلح بوده.


سومین ائتلاف که تحت رهبری ببرک کارمل و احمد شاه مسعود غرض وارد کردن آخرین ضربه بر پلان صلح ملل متحد بود، زیراکه دو ضربه قبلی نتوانست که رژیم مصالحه ملی را از پا دراورد.


این پلان در حالی مورد قبول شبکه استخبارات ماسکو و تهران واقع شد که هیچ امکان دیگری غرض نابودی پلان صلح ملل متحد وجود نداشت ،زیراکه هیچ گروپ ویا تنظیم به شکل انفرادی توان نابودی رژیم که مصالحه ملی هدف اصلی و عمده سیاست شان بود،ازبین برده نمی توانست.


رهبری عملی این ائتلاف در ماسکو ابتدا از هیئت مجاهدین به ماسکو دعوت بعمل اورد که با سپاس بیکران یکجا با شکران جهادیان مواجه شد و بعد از سفر هیئت عالیرتبه مجاهدین به ماسکو موضوع ائتلاف پرچمی – جهادی از شکل پنهانی آن بیرون برامد و شکل عینی را بخودگرفت ؛ و در پایان سفر رهبران ماسکو اعلام نمود که به انتقال قدرت به عوض حکومت موقت بیطرف تحت نظر سازمان ملل متحد به حکومت موقت مجاهدین موافق میباشد .


محترم فضل الرحمان فاضل خواهر زادۀ برهان الدین ربانی و عضو هیئت مجاهدین در سفر تاریخی جهادیان مؤرخ20 ـ 24 عقرب 1370 به مسکو ،گزارش مستند و مفصلی را از جریان این سفر تحت عنوان « مجاهدین در مسکو ـ مذاکرات با روسها » نشر نموده است . در صفحات 19 و20 این گزارش میخوانیم که:


برهان الدين ربانی در مورد «برچيدن بساط… رژيم نجيب» تماس گرفته، روتسکوی را مخاطب ساخته ميگويد: «شما بايد درين مورد همکاری کنيد».


بعد از برهان الدين ربانی، «حجةالاسلام سيد رحمت الله مرتضوی سخنگوی حزب وحدت اسلامی»، که رئيس هيئت مجاهدين مقيم ايران در هيئت مجاهدين نيز بود، ضمن صحبت خويش، روتسکوی را مخاطب ساخته، در زمينه چنين ميگويد: «شماوقتی دل ملت ما را بدست می آوريد که رژيم کابل را که ملت ما آنرا نميخواهد، از ميان برداريد…»


به تعقيب او نوبت به «مولوی صاحب محمدنبی محمدی امير حرکت انقلاب اسلامی» ميرسد و او با تضرع و التماس، چنين ميگويد: «از روسيه در جهت از ميان برداشتن رژيم کابل، آرزومنديم و بايد نا اميد نشويم. بايد اينطور گفته نشود که ما در امور کابل مداخله نميکنيم،… اين کار مداخله گفته نمی شود.»


واقعآ روسها دل ملت افغان را بعد از نابودی پلان صلح ملل متحد را بدست اورد زیراکه رئیس دولت جهادی افغانستان مبلغ 800 میلیارد دالر غرامات جنگی را به دولت روسیه و دوست جدید معاف کرد؛ درحالیکه عفو این غرامات در روز خروج اخرین سرباز شوروی از افغانستان در ملاقات قومندان قوای اشغالگر و سفیر آنکشور که با محترم دوکتور نجیب الله رئیس جمهور افغانستان داشت و ضمن ملاقات مکتوب که در آن تقاضای عفو این غرامات صورت گرفته بود توسط دوکتور نجیب الله رد شد و گفته بود این موضوع مربوط به لویه جرگه مردم افغانستان میباشد و من یک فر افغان هستم.


سومین ائتلاف ذریعه شبکهای استخبارات شوروی ، اخوند های ایرانی و پاکستانی در حالی صورت گرفت که همۀ تلاشهای دشمنان افغانستان در عرصۀ جنگ ویران کننده ، ذریعه اردوی دشمن شکن افغان در سراسر کشور نقش بر اب شدند و اکثریت تنظیمهای جهادی از جنګ که هدف شان کسب قدرت بوده منصرف شده بودند،، که ذیلآ مثال میاوریم:


ـ صبغت الله مجددی دراولین روزهای به تخت نشستن خود درحضور چند نفر که جنرالان چهار ستاره«علومیها و عظمیها» نیز انجا تشریف داشتند ګفته بود که «ما درین اواخر مایوس شده بودیم٬ جهاد نتیجه نمیداد٬ من چند بار به برادران ګفتم که بیایید با نجیب ګفتګو نماییم ویا جای دیګر برویم ګپهای جهاد را بګذاریم که کدام فایده ندارد۰۰۰»۰


بخشی از اعترافات احمد شاه مسعود در ملاقات با یک هیئت عربی که جهت مصالحه میان او و گلبدین حکمتیار به کابل آمده بودند ، منتشره در هفته نامه معروف عربی المسلمون ، شماره 426 ، منتشره روز جمعه ، مؤرخ دوم اپریل 1993 .


بعد از آنکه روی شانه های « ستون پنجم» به کابل انتقال و بر اریکه قدرت تکیه زد ، طی ملاقاتی با یک هیئت عربی ، چنین اعتراف نمود:«… مسلمـانـان در روزهـای قبـل از سرنگونی رژیم سـابق به حالتی از نا امیدی رسیده بودند که بازتاب آن در اکثر جبهات ملاحظه میشد .در عین زمان دشمنان خدا دست به کار شدند تا نقشه های خود را عملی سازند و جای حکومت نجیب را به یک حکومت غیر اسلامی دیگر بدهند.همۀ شما در جریان بودید و اخبار تشکیل حکومت بیطرف را می شنیدید.از تحرکات نمایندۀ ملل متحد [بنین] سیوان میان کابل و پشاور آگاهی داشتید. هیچکس نمی توانست تصور کند که وضع به کجا می انجامد.همگی فاصله گرفتن از مجاهدین را آغاز کردند.حتی نزدیک ترین کسانیکه همراه ما در مدت 14 سال صبر و استقامت نشان دادند از جمود و بن بست در اوضاع نظامی به یاس رفته بودند و با در نظرداشت منافع ملت و دولت های شان پل های مصالحه با رژیم نجیب را ایجاد کرده بودند. خود تنظیم های جهادی به حالت بیم و ترس گرفتار شده بودند . همگی متوجه به طرح نماینده ملل متحد بنین سیوان بودند.به طرح تشکیل حکومت بیطرف اکثر تنظیم ها موافقت کردند.»


گلبدین حکمتیار ، « پټی توطیی بربنډی څیری » ، صفحه 60 چنین منیگارد که:


« ناکامی عملیات جلال آباد؛تداوم حکومت نجیب و آتش بس بعضی گروه ها با او؛ یکجا شدن برخی از قومندانان نامنهاد نفوذی با خاد ؛ بازگردیدن مجدد شاهراه کابل گردیز به وسیلۀ رژیم؛ گسترش کمربند امنیتی شهر کابل تا لوگر و میدانشهر؛ رفت و برگشت مصوون کاروانهای اکمالاتی رژیم در شاهراه سالنگ ؛ انحلال حکومت مؤقت مجاهدین؛ جنگ [احمد شاه ] مسعود در شمال علیه حزب اسلامی که به تدریج به محلات دیگر گسترش می یافت ؛ تبلیغات شدید خبر رسانی های غربی به نفع رژیم کابل و برخلاف مجاهدین؛ عدم اعتراف در مورد حکومت مؤقت مجاهدین از جانب پاکستان و… به چنین حالت خطر ناک و سرانجام به چنان رکودی منجر شد که برای شکستن آن به یک ابتکار جدی ضرورت بود.»


و این ابتکار جدی و جنون آمیز ذریعۀ ببرک کارمل این انتر ناسیو نالیست تاریخ زده و پشتون جعلی که راه خویشرا از انقلابی گیری دوآتشه به تسلیمی بزدلانه و زنانو زدن به یاران جهادی و ستمی در ائتلاف جهادی را زیرنام مقابله با فاشیزم پشتونها ولی در حقیقت مقابله را با پلان آشتی ملی ، را از حیرتان آغاز کرد.


زیراکه به تنهایی نه خلقیها توانست تا رژیم مصالحه ملی را به شکست مواجه بسازد و نه هم جهادیان توانست تا آنرا به زانو در اورد؛ درین مقطع حساس تاریخی که کشتی جنگ زده افغانها به ساحل نجات در حالت رسیدن بود ،این ائتلاف ضد میهنی پرچمیهای وطنفروش با جهادیان دین فروش در حالی با تسلیمی حاکمیت به دزدان حرفوی شروع شد که پلان صلح ملل متحد در استانه تطبیق آن بود.


محترم شهید نجيب الله رئيس جمــهور سابق افغانستان در جلسۀ مشترک ولسی جرگه و مجلس سنا (۹ عقرب ۱۳۶۷) گفته بود که:


ما که در جهت فراهم آوری زمينه های عودت قوای شوروی سعی و تلاش بعمل آورده ايم، کار نادرستی را انجام نداده ايم، زيرا ما بالای مردم و قوای مسلح خويش اتکا داريم واين غرور ملی ماست. حفظ غرور ملی و حيثيت مردم و ظيفۀ ماست.


جنگ های اول و دوم جهانی جمعاً ۸ سال به طول انجاميده ولی در افغانستان ادامه و دامنۀ جنگ برای غصب قدرت و ادامه آن،چه بر نیرو خود و چه به زور دوستان خارجی تحت نام انترناسیو نالیزم پرولتری ، چه به زور مذهب تحت نام مقدس جهاد و چه به تخنیک و تذویر ناسیو نالیزم تنگ نظر ستمی و چه به زور و تذویر مقابله با فاشیزم پشتونها و سر انجام به زور جهان سرمایه تحت نام مقابله با تروریزم جهانی ؛ درحالیکه عملآ مرکز تروریزم جهانی بنام پاکستان توسط همین نجاتگران ناتو و بخصوص امریکا تمویل ، تسلیح و همۀ جانبه اکمال میشود، صورت میگیرد.


زمانیکه صدای رسای صلح و قطع جنگ بلند میشود،به بسیار عجله نشست برلین با تجزیه طلبان ، جنایتکاران جنگی و خائنین ملی برپا میشود تا اگر بتوانند صدای دلنشین قطع جنگ و خونریزی به اسرع وقت خفه گردد و صدای بمباردمان طیارات مدرن و آتش توپخانه ثقیل باید برای حفظ منافع ازمندانه جنایتکاران تا کشتن اخرین افغان ادامه یابد.


در حالیکه رهبر مصالحه ملی سالها قبل چنین پیشبینی نمود بود:


شهید دوکتور نجیب الله در جلسه رهبران کشورهای جنبش عدم انسلاک در بلگراد، سال ۱۳۶۸) چنین مطرح کرده بودند :


« … برای تمام نیروهای سیاسی که در داخل با ما هستند و برای تمام افغانهای مسوول و نیروهای سیاسی که در خارج هستند پشنهاد میکنم : گامهای خود را باید چنان مسوولانه برداریم که خدا نا خواسته نشود که در کوچه ها و بازار ها ننگ وعزت و غیرت خواهران ما و مادران ما برباد رفته باشد ، حیات سیاسی را خو بگذار که دیگر اطفال و خواهران و مادران ما حق حیات و زندگی را در کشور خویش نداشته باشتد .چنان گامهای ناسنجیده شده نباید برداشته شود … هیچکس حق ندارد با تاریخ و سرنوشت ملیونها انسان هموطن خود بازی نماید و چنین خلایی را در قدرت ایجاد کند که آتش جنگ، خانه به خانه و کوچه به کوچه زبانه بکشد… این افراطیون اگر یک دفعه آمدند و پای شان به کرسی قدرت خورد، با این نهضت بنیادگرایی که در جهان وجود دارد و خطر بسیار بزرگ را بوجود آورده است، باز آنها را کسی پس کرده نمیتواند . یا این حالت است یا حالت دوم :


حالت دوم اینست که دیگر در کوچه و بازار جنگ است ، یک نسل از بین رفت باز نسل دیگری که از خود باقی میگذارند ،میماند . آنها با دیگربنیاد گرای که نو آمده باشد، میجنگند. یعنی بنیاد گراه ها بین خود به جنگ ادامه میدهند ودرین حالت افغانستان به خاکستر مبدل خواهد شد . درینصورت باز ولو که این بنیاد گرایی را ما بزدائیم ، درین حالت اگر دیگران تصمیم گرفته باشند که بخیر آهسته آهسته بیایند باز سر خاکستر افغانستان ، سرهدیرۀ افغانستان ، سر قبر ها و استخوان های مردم افغانستان پادشاهی و سلطنت و یا حکمروایی خواهند کرد ؟.»


درباره مهارت جنگی رهبر مصالحه ملی که با یک دست قران عظیم الشان را برای آشتی ملی و با دست دیگری مکلفیت دفاع از مادر وطن در مقابل متجاوزین را داشت ، ستر جنرال نبی عظیمی در صفحه 383 اردو وسیاست مینگارد که:


« … اکمالات مهمات طیاره وروغنیات آن بعد از مدت کوتاهی مشکلات ببار آورد. اما ماشین دولتی وجنګی دوکتور نجیب الله چنان فعال گردیده بود که بر تمام این مشکلات فایق میشد و همهء این پرابلمها را حل مینمود. دوکتور نجیب الله درچنان مواقعی همانند شطرنج باز ماهری، حرکت مهره ها را در خانه های سیاه و سفید آن بیشتر از هر کسی دیگر مشاهده میکرد و تمام تدابیر را میگرفت، تا حریف خود را مات نماید، »


با وجود اخطاریه ها و هوشدار های رهبر مصالحه ملی به جاه طلبان عصر عملیات نابودی مصالحه ملی در وجود باند وطنفروشان کارمل و دین فروشان جهادی از حیرتان آغاز گردید و با رسیدن تا کابل زیبا به جنگهای خونین یکجا شد که ویدوهای ذیل مشت نمونه خروار از جنا یات ، باند جنایتکارن پرچمی – جهادی میباشد.


ویدیو را میتوانید با کلیک بر لینکهای ذیل مشاهده نمائید:



 

این توطیۀ که موازی با پلان صلح ملل متحد بود از حیرتان آغاز شده بود و تا کابل زیبا بدون خونریزی با مارش “ظفرآفرین” با تسلیمی قطعات و جزوتامهای اردوی ملی به اشرار بی فرهنگ و دوستان جدید تنظیمی تا دروازه های کابل رسید، هر هموطن بی خبر فکر میکرد که البته همان پلان مصالحه ملی داکتر نجیب الله خواهد بود، مگر با رسیدن تابه دروازه های کابل و با پناه هنده شدن رهبر مصالحه ملی به دفتر ملل متحد و آغاز جنگ بی نظیر تاریخ که کابل زیبا هرگز چنین وحشتی را در سینه تاریخ تجربه نه کرده بود ، ، و مبدل شدن کابل به حمام خون ؛ و تجاوز بر ننگ و ناموس مردم بی دفاع کابل و تقسیم کابل بین تنظیمها و قومندانان مثل ملکیت شخصی رهبران ائتلاف و چور و چپاول همۀ هست و بود مردم مثل غنیمت که گویا کابل دارالحرب بوده و جهادیان آنرا فتح کرده و همه هست وبود حق مسلم غنیمت شان است،مردم را به ترک خانه و کاشانه شان مجبور کردند.


در نتیجه ابتکار ببرک کارمل این به اصطلاح رهبر کبیر، انتر ناسیو نالیست مشهورو مبتکر بزرګ و نجاتګر افغانستان این بار تنها در شهر کابل در جنګ بین تنظیمها بیش از۶۰ هزار مردم بی دفاع کشته شدند.خودش بخاطر رهبری کردن انقلاب راهی شبرغان شد تا با خاطر آرام انقلاب را تا سرحد نهایی پیروزی رهنمایی بکند .


درینمورد فقیرمحمدودان در صفحه 61 در کتاب وزین شان بنام حقایق پندارها و کردارها مینگارد که:


” سیاست مصالحه ملی سیاست سازش عاقلانه ، منطقی و متکی بر منافع ملی بوده. مدافعین این سیاست باور داشتند و دارند که حل عادلانه مشکلات افغانستان بدون سازش و کمپرومایز تمام جوانب در گیر داخلی ، منطقوی و جهانی در قضیه حل نشده ، صلح در کشور تامین و اعمار مجدد افغانستان آغاز و ممکن نمیگردد. به همین جهت و با اتکا بر همین اصل اساسی است که سیاست مصالحه ملی تا اکنون سیاست بر حقی است که بدیل ندار. اما در طرح “کارملیها” یعنی مصالحه از موضع قدرت صداقت در امر مصالحه و قطع خونریزی دیده نمی شد و اعتماد مردم را نمی توانست جلب نماید. روان و کرکتر افغانی، تحمیل “از موضع قدرت” با روان و کرکتر افغانها، بیگانه اند از تجارب متعدد تاریخی و تاریخ زنده کشور درس عبرت نگرفته اند. بنا بر درک همین کرکتر بود که کلمه “تسلیمی” از ادبیات رسمی آن وقت خطاب به قومندانان و مجاهدینی برداشته شد که با تنظیم های خویش قطع علاقه و به پروسه صلح و مشی مصالحه ملی می پیوستند. زیرا افغانها کلمه تسلیمی را حقارتبار سنگین میشمارند.


در نتیجه کارائی همین سیاست بود که سر انجام اکثریت رهبران مجاهدین (به استثنی مولوی یونس خالص و عبدالرب رسول سیاف) به پلان صلح ملل متحدتوافق نمودند.در چنین وضع مطابق به سنار یوی مسکوو تهران و در تبانی برهان الدین ربانی ،عبدالعلی مزاری و ببرک کارمل یکجا با عده از قومندانان “دولتی”و”جهادی”مرتبط با سازمانهای خارجی بغاوت شمال آغاز میشود .انکشاف ان باعث سقوط،ناکام ساختن پلان صلح ملل متحد گردید و انتقال قدرت به مجاهدین و سوق کشور به فاجعه های دورانی شیطانی میگردد که هنوز هم ثبات تامین نگردیده است.


با در نظر داشت چنین استراتیژی، بغاوت شمال آغاز گردید ؛ شهر مزار شریف سقوط و بغاوت بسوی پایتخت گشور گسترش داده شد که در نتیجه با تحقق کودتای نظامی ، حاکمیت دولتی به رهبری دوکتور نجیب الله در ۲۶ حمل ۱۳۷۱ ساقط و با گسترش اوضاع ، کودتا چیان قدرت دولتی غصب شده را به حکومت مؤقت مجاهدین تسلیم نمودند.”


 


درحالیکه یک شخصیت بیطرف ولی وطن پرست محترم اعظم سیتانی در کتاب پر محتوای شان بنام مقدمه بر کودتای ثور و پیامد های آن در در مورد نابودی پلان انسانی صلح ملل متحد درصفحه 178 چنین مینگارند که:



“بنا بر طرح صلح ملل متحد که میکانیزم آن در ژینو میان نماینده گان ذیصلاح تمام جوانب ذیربط در قضیه افغانستان طراحی شده بود ، قرار بودترکیب هئیت رهبری آینده افغانستان بیش از یک ثلث به” حزب وطن” سهم داده شود و حتی سهم متحدین حزب وطن نیز در رهبری آینده مدنظر گرفته شده بود و از بقیه نیم کرسی ها به اپوزیسیون و نیم دیگر آن به تکنوکراتها افغان مقیم غرب تعلق میگرفت. علاوتاً موافقه شده بود تا نجیب الله با عده ای از رهبران حزب وطن تحت حمایه ملل متحد در سویس و یا یکی از کشورهای منطقه انتقال داده شوند.


رهبری جدید تماماً به هند گرد آیند و پس از دیدار کوتا با نجیب الله سه نفر آنان مشتمل بر دوکتور محمد یوسف ، دوکتور صمد حامد و صبغت الله مجددی به کابل رفته قدرت را تسلیم شوندو سپس بقیه اعضای رهبری به کابل انتقال یابند.”


در میان مخالفین نجیب الله در سطح رهبری حزبی ، ببرک کارمل ، و برا درش محمود بریالی ، فرید احمد مزدک و برادرش یارمحمد ، نجم الدین کاویانی و وکیل وزیر امورخارجه و شهنوازتنی وزیر دفاع نام بردارتراند”


در صفحه 179 چنین ادامه میدهد که: ” افزون بر آنچه گفتیم قرار بود موضوع تجاوز شوروی بر افغانستان در محکمه بین المللی لاهه پیش گردد و شوروی به حیث یک کشور متجاوز محکوم به پرداخت 800 میلیارد دالر به افغانستان شود.و روسیه که به عنوان میراث خورشوروی شناخته میشد نمی توانست چنین غرامت عظیم پولی را همراه با بدنامی جهانی و تاریخی قبول کند ، لهذا در صدد سبوتاژ و تخریب طرح صلح ملل متحد و سرنگونی نجیب الله از قدرت برآمد.”


محترم محمد اسحاق توخی دستیار دوکتور نجیب الله در یادداشتهای شان مینگارد که به روز خروج اخرین سرباز شوروی قومندان قوای شوروی و سفیر انکشور به دیدار محترم دوکتور نجیب الله رفتند و طی ملاقات خواستار معافیت غرامات جنگی شدند که در جواب شان دوکتور نجیب الله فرمودند که من یک فرد افغان هستم و عفوه غرامات جنگی مربوط به فیصله لویه جرگه میباشد ، نه یک فرد افغان.


بعدآ ثابت گردید که مبلغ 800 میلیارد دالر غرامات جنگی توسط پروفیسر برهان الدین ربانی رئیس اداره مجاهدین به باداران شان در ماسکو از جیب خلیفه بخشش شد که این عمل شان خیانت ملی محسوب میشود، ولی به موصوف بعد از مرگ لقب افتخاری شهید صلح اعطا شد که این نیز خیانت به خون ملت کبیر افغان بوده، زیراکه موصوف یکجا با دیگر جاسوسان ماسکو – تهران در نابودی پلان صلح ملل متحد نقش اساسی داشتند که باید بحیث خائنین ملی مجازات میشدند.


یکی از هموطنان بنام کبیر کمال در سایت های طرفدار حزب وطن مطالب ذیل را بنشر رسانیده است که دلچسپ و خواندنی است:


ـ انهدام وانقراض تمام اساسات وجوانه های یک جامعهء مدنی که محصول کارومبارزه چندین نسل ازروشنفکران کشور بود٬ توام با ان خوار شمردن لشکر عظیم ازروشنفکران متخصص ومسلکی ۰


ـ چپاول داراییها وثروتهای تاریخی وفرهنګی بنام«غنایم جنګی»۰ دریک راپورموسسهء یونسکومربوط ملل متحد ارزش مجموعی اثار به غارت رفتهء موزیم ها به سی ودو ملیارد دالر تخمین زده میشود۰


ـ غارت سلاح٬ وسایط محاربوی ومهمات قوای مسلح کشور که تنها قیمت مجموعی پرزه جات فالتو درذخایر دولتی به بیش از پنج ملیارد دالر میرسید۰ توجه بفرمایید به این ارقام درمورد سلاح٬وسایط ومهمات که ازدولت نجیب الله به دولت تنظیمی ربانی باقی ماند:


۱ـ سلاح ثقیل وخفیف پیاده : یکمیلیون میل۰


۲ـ انواع توپها وهاوانها : بیش از ششصد هزار میل۰


۳ـ انواع تانکها: دوهزاروپنجصد چاین۰


۴ـ انواع زرهپوشها : سه هزار عراده۰


۵ـ وسایط ترانسپورتی مختلف : بیست ونو هزار عراده۰


۶ـ انواع طیارت شکاری٬ هیلوکوپتر وترانسپورتی چهارصدوپنجاه بال۰


۷ـ انواع وسایط ودستګاه های مخابره٬ استحکام٬ لوژستیک وغیره چهارهزاروهشتصد۰


۸ـ دستګاه راکتهای سکاد: هشت دستګاه۰


۹ـ راکتهای مختلفهء ریاکتیف: یکصد هزار فایر۰


۱۰ـمهمات ذخیره شده: بیش ازیکصد هزارتن۰


۱۱ـ راکتهای لونا٬ اورګان٬ استرلا ۱۰ ٬ فابریکه های ترمیم طیارات والبسه نظامی.


این بود ثمره ابتکار ببرک کارمل غرض سهمگیری در قدرت و انتقام از دوکتور نجیب الله که به انتقام از مردم رنجدیده و بلا کشیده کشور مبدل شد.درحالیه وی در جوانی بخاطر کسب شهرت مبارزه را در اتحادیه ازادی پشتونستان را آغاز کرده بود که هدف شان شهرت بوده ، نه ازادی پشتونستان. و سر انجام مبارزه شانرا غرض نابودی مادر وطن در تبانی با سرسخترین دشمنان میهن را تا استانه تجزیه آن ادامه داد.


جاه طلبان ائتلاف شمال تحت رهبری “خردمندانه” محترم ببرک کارمل که در حیرتان اقامت داشت و قطعات و جزوتامهای که تحت قوماندۀ شان بود عملآ با طالبان از کندهار تا دروازه های کابل و تا اشغال هرات باستانی و تسلیمی ” شریفانه” مزارشریف بخاطر سهم گیری در قدرت در شمال نقش تعین کننده داشت. و بعدآ به نسبت اختلافات بر سر تقسیم قدرت با طالبان و آغاز جنگ بین دوستان جدید ،جاه طلبان ائتلاف شمال بعد از خلع سلاح همۀ طالبان را که تسلیم شده بودند بر خلاف همه نورمهای انسانی ، اسلامی وافغانی در دشت لیلی ذریعه مجنون قدرت زنده به گور شدند.


در نتیجه فرار جهادیان ترسو از ۵ هزار طالب و چند صد پنجابی که ادعای نابودی و ویرانی دیوار برلین را دارد ، لیکن در عمل دیوار دیورند را نیز از دست داد، کشور نه تنها به لانه شیطانی تروریزم جهانی مبدل شد، بلکه در عمل مستعمره پنجاب شد.


این مستعمره راه را برای بنیاد گرایی افراطی مذهبی مساعد ساخت و کشور را به لانه تروریزم جهانی مبدل کرد؛و غرض نابودی این لانه تروریزم وسهم در قدرت بازهم در پیشاپیش ” نجاتگران سبز” از شمال به کابل هجوم اورد و یکبار دیگر کابل را با دوستان تنظیمی خود غارت کرد.


با این ابتکار ببرک کارمل روبنای غنی چند هزار ساله کشور ، کلتور بی مثل مردم غیور و میهن پرست ، اخلاق نیکو و همنوع دوستی و غیرت آتشین مردم مبنی بر دفاع از ننگ وناموس کشور، دفاع از استقلال و حاکمیت ملی و تمامیت اراضی کشور چنان ازبین رفت که طی صد سال دیگر همان افغانستان حماسه افرین نخواهیم دید که قبل از فاجعه کارمل بود.


این بود خلاصه ائتلافها از خروج قوای اشغالگر سرخ تا امروز ، و این ائتلافها فقط و فقط در استانه خروج قوای اشغالگر روی دست گرفته شد، که هدف شان تبرئیه اشغال بود وبس.


امروز نیز که موضوع خروج قوای اشغالگر و مذاکرات صلح با مخالفین دولت بر سر زبانها است باز هم ائتلافهای مختلف و جبهات مختلف بین جهادیان و پرچمیان مطرح است که باز هم همان هدف دیروز ؛ حفظ منافع تنظمی ، گروپی و سمتی میباشد، نه منافع ملی و میهنی. زیراکه ما در عمل مشاهده کردیم که نه پرچمیهای کارملی به منافع ملی باور داشت و نه هم دارند و نه هم جهادیان نه منافع ملی را میشناسند و نه هم به آن معتقد هستند.


اگر آنها بر منافع ملی معتقد میبودند؛ اگر آنها بر قول افغانی و وعده اسلامی عقیده میداشت، در آنصورت اولین پلان مصالحه ملی که تحت نظر سازمان ملل متحد در استانه تطبیق قرار داشت، نباید ذریعه باند ببرک کارمل و تنظیمهای جهادی که رهبران همۀ آنان درپای اسناد که ذریعه نمایندۀ خاص ملل متحد ، مبنی بر حکومت بی طرف و مورد قبول برای همه توافق صورت گرفته بود ، بر آن امضا گذاشته شده بود، نه باید که نقض میشد، و علیه آن توطیۀ باید صورت نمی گرفت.


امروز هم همین گروپای دیروز جهادی – کارملی یکی تحت رهبری دبل عبد الله ائتلاف ملی میسازد و دیگری تحت رهبری نادری ائتلاف نیروهای دموکرات و مترقی میسازد، مثلآ قومندان توطیه علیه پلان صلح ملل متحد بنام نورالحق علومی رهبر حزب واحد ملی با عبد الله که یکجا با برادر شان در توطیۀ علیه پلان صلح نقش اساسی داشتند ، یکجا میشود و گروپ دیگر همین باند کارمل تحت رهبری کشتمند و کاویانی و بزرگر با نادری که موصوف نیز از جمله جنایتکارن جنگی و توطیۀ گران ضد مصالحه ملی میباشد، در ائتلاف بنام سازمانهای دموکرات و مترقی شریک میشود، در حالیکه کارمل نه دموکرات و نه هم مترقی بود؛ زیراکه دموکرات در نتیجه انتخابات ازاد و دموکراتیک به بحیث رهبر تعین میشود ، نه ذریعه تانکهای قوای اشغالگر شوروی. ونه هم نادری از ترقی و یا هم دموکراسی چیزی میفهمد.هدف همۀ آنان حفظ منافع تنظیمی و گروپی بوده و این عمل شان قیام عیله منافع ملی و صلح میهنی میباشد وبس.


بعد از اشغال کشور ذریعه ارتش سرخ که ثمره آن حد اقل دو میلیون شهید و سه میلیون مها جر و حد اقل یک میلیون معلول ، یکنیم میلیون معتاد و 9 میلیون گشنه را بجا گذاشت ، میتوان ترقی کشور حساب کرد ویا هم متمدن شدن کشور؟


ویا هم امروز در عمل کُل کشور ذریعه مافیای جهادی غصب شده و حتی زمینهای که ملکیت شخصی اشخاص و افراد است نیز در جمله جایداد غنیمت شده ، محسوب میشود ، ایا میتوان این غصب نامردانه جهادیان را ترقی ویا هم دموکراسی تلقی کرد؟


وقتیکه رهبران ائتلاف شمال از کارمل – مسعود گرفته تا رهبران ائتلافها و جبهات امروزی که درراس آنان شاگردان شان قرار گرفته چگونه میتوان آنان را دموکرات و مترقی خطاب کرد و به کدام دلایل و به اساس کدام اعمال شان؟


ما وقتی میتوانیم معتقد شویم که آنها دموکرات و مترقی هستند که همۀ این سازمانها اعمال رهبران شان را تقبیح نماید و آنانرا خائن ملی و جنایتکار جنگی خطاب نماید ، در آنصورت میتوان باور کرد که راه شان با راه رهبران شان جدا بوده و قابل اعتبار میشود. درغیر آن هر دزد را رهبر و هر وطنفروش را دموکرات و هر قاچاقبر را مترقی خواندن یک عمل احمقانه بیش نیست.


ـ اقای سیدجعفرنادری سابق والی ولایت بغلان ویکی ازفعالان بغاوت علیه نجیب الله درسال۱۹۹۲ درسال ۲۰۰۰ عیسوی دردعوتی درمنزل شفیق الله توده یی درهالند درحضورداشت چند تن دیګر درمورد شهید نجیب الله ګفته بود که:« اګردرروز اخرت خداوند مارا ببخشد امادکتور نجیبالله مرحوم باهمه لطف ومرحمتی که برمانموده بود٬ نسبت نافرمانی ما شکایت کند وبعلت ظلمی که براو رواداشته ایم مارامورد عفو قرار ندهد٬ خداوند حکم بربخشایش ما عنایت نخواهد کرد۰ شما دعا کنید که ان مرد بزرګوار ازګناه ما درحق خویش بګذرد وماراببخشد تاموردعفو وبخشایش خداوند قراربګیریم۰»


لیکن امروز شاگردان ببرک کارمل به صغت مُریدان فامیل نادری با بوسیدن دستهای “پاک” نادری تابعیت شانرا به “پیر جمیع الکمالات” و تکمیل کننده ارزوهای که تا به حال براورده نشده است ، با یکجا شدن در ائتلاف دزدان حرفوی بنام ائتلاف نیروهای دموکرات و مترقی ، غرض اعمار افغانستان باهم یکی شدند تا اگر بتوانند همه آن هست وبد کشور که تا بحال نابود نشده درین ائتلافهای بقایای کارمل – مسعود باید نابود شود.


ویدوی ذیل از فامیل نادری است که چطور از بوسیدن دستهای شان که ذریعه مُریدان شان صورت میگیرد لذت میبرند و این هم شد رهبر اینده ، نهضت آینده ،نهضت فراگیر دموکراسی و ترقی و متباقی مواد فاضله باند جناتیکار کارمل.


Copyright Larawbar 2007-2024