جنگ ‘اقتدار’ بر علیه ‘اراده’ بر سر مقایسه هرات با…
جنگ ‘اقتدار’ بر علیه ‘اراده’ بر سر مقایسه هرات با فلسطين
چندی قبل در سایت پیمان ملی مطلبی را دیدم که در تحت عنوان “اراده ناپاک – اراده ” بقلم نویسنده بنام تابش تخته چناری برشته تحریر در آمده بود که بیانگر عکس العمل روزنامه مشارکت ملی ارگان حزب وحدت – در مقابل سرمقاله روزنامه اراده منتشره 26 سنبله سال جاری بود که روزنامه مذکور در سرمقاله خویش اوضاع و آینده هرات را تحت عنوان ” آینده هرات را در شیشه مشابه فلسطین باید دید” مورد بحث و تحلیل قرار داده بود .
سرمقاله مذکور که در واقع بیانگر دید ها و نگرش هزاران در هزار باشنده این سرزمین میباشد باعث طغیان خشم کسانی شده که نمی خواستند از این بحث مهم که با منافع استراتیژیک باداران شان گره خورده است پرده برداشته شود تا مبادا در نتیجه توجه افکار عمومی روند پیشرفت این پروژه استراتیژیک به کندی مواجه شده و از سرعت آن کاسته شود.
مسئولین نشریه مشارکت بخاطر سرکوب هر چه بیشتر نویسنده سرمقاله اراده به انتشار نوشته تابش تخته چناری از طریق سایت های انترنتی نیز پرداختنند و بدین ترتیب کسانی هم که به روزنامه اراده دسترسی و از سر مقاله آن اطلاعی نداشتنند در جریان ابراز نظر “اراده” و عکس العمل “مشارکت” قرار گرفتند و به تعقیب آن مسئولین مشارکت در یک حرکت هماهنگ خواستند با ارسال نامه غلابی بنام اوستا پیروز هروی و نوشته آقای نبی زاده نه تنها روزنامه اراده بلکه ملیت سربلند و پر غرور پشتون کشور ما را مورد هتاکی و سرزنش بیشتر قرار دهند.
تخته چناری د رنوشته خود با سخنان رکیک و سخیفی در برابر ملیت نجیب پشتون که اکثریت نفوس جامعه ما را تشکیل میدهند – فکر میکرد که با ارائه تصویر مظلومانه و حق بجانبی از ملیت هزاره و ترسیم مردمی ظالم و غاصب از ملیت پشتون میتواند با احساسات مردم ما بازی نموده و اذهان عمومی را در باره حقایق تاریخی کشور ما مغشوش نماید. اما این کار زمینه را برای نوشته ناگفته های که بر اساس مصلحت های سیاسی و اجتماعی کشور ما به بیان آن پرداخته نمیشد مساعد ساخت و باعث شد تا ضمن نقد نوشته ایشان به روشن ساختن گوشه های دیگری ازین معضله نیز پرداخته شود.
البته لازم به توضیح میدانم تا گفته شود که هر سه عکس العمل ناشیانه ای که در مقابل روزنامه اراده بنام های تخته چناری – آقای نبی زاده و اوستا فیروز هروی انتشار یافته است – یا ضد حمله مشترکی بوده که مسئولین مشارکت با مشوره همدیگر به آن پرداخته اند و یااینکه یک نویسنده با سه نام – روز نامه اراده را مورد حمله قرار داده است چون نوشته تابش تخته چناری و عوض نبی زاده با تفاوت اندکی در جملاتش منتشر گردیده و اگر شخص به اصطلاح اوستا فیروز هم هراتی میبود نامه خود را با تاریخ میلادی به پایان نمیبرد چون هراتیان همیشه در نامه های خود از تاریخ هجری شمسی استفاده مینمایند. وجه مشترک این سه نوشته – یهودی و غاصب خواندن پشتون ها – ارائه چهره مظلومانه از جامعه هزاره و سخنان نفاق افگنانه دیگری بوده است تا اسباب نفرت مردم شریف هرات را نسبت به برادران پشتون شان فراهم آورد . بهتراست اولا به نقد یکی از این سه نوشته که محتوای واحدی دارند پرداخته شود و بعدا به بر رسی علل و عوامل این مظالم و یا مظلومیت ها به پردازیم.
قبل از رفتن به نقد یکی ازین نامه ها سوالی به ذهن من خطور میکند که آیا بهتر نبود همکاران روزنامه مشارکت به عوض هر سه نوشته منتشر شده – با چاپ دو دانه میخ بیست انچ همراه با یک چکش در کنار جمجمه یک انسان به جواب سرمقاله روزنامه اراده می پرداختند و بدینگونه این غائله را بدون مشاجره بپایان میرسانیدند چون بدین ترتیب در آینده کسی این جرئت را بخود نمیداد که از اسرار و اهداف استراتیژیک اقوام و کشور های خاصی پرده بردارد و یا روی چنان نکات حساسی انگشت بگذارد.
قسمت های از نوشته تابش تخته چناری در مشارکت ملی تحت عنوان ” اراده ناپاک اراده”:
“گرچه سرمقاله اراده – آن قدر ضعيف و تهي از منطق است که نشستن و جواب نوشتن به آن نيز چندان منطقي به نظر نمي رسد؛ اما آنچه که اين قلم را در برابر آن وادار به نوشتن کرد – تبارز روحيه اي است که از پشت کلمات به ظاهر مزخرف و تهي از منطق آن خود نمايي مي کند………………………. تمام نويسندگان آزاد انديش و ستم ستيز وظيفه دارند که شيرازه تفکر برتري طلبانه و نا انساني فاشيزم قومي را در زير تيزاب تند نقد از هم بگسلانند.
1 – نويسنده سرمقاله اراده – هزاره ها را به يهود و هرات را به فلسطين تشبيه کرده است. اين تشبيه گرچه قياس مع الفارق است؛ زيرا هزاره ها به حکم قانون اساسي در گوشه اي از وطن خويش متوطن مي شوند؛ نه در کشور ثاني – يا ثالث. ……………..شکي وجود ندارد که شالوده اصلي يهود – بر مبناي نژادپرستي برتري جويانه استوار است……………. از همين جهت – نفي ديگران – يا حداقل فرودستي ديگران – در ذهن و ضمير يهود – يک اصل پذيرفته شده است. حال – همانگونه که اشاره شد – اگر در افغانستان چنين تفکري را رد يابي کنيم – جلوه هاي آن را در وجود هزاره مي يابيم يا در وجود کساني که هنوز هم هزاره را به جرم تعلق قوميت شان مستحق سکني گزيني در کشور شان نمي پندارند ؟………….. پيداست که تفکر نفي انديشانه دوم – تفکر يهودي است………………….نزديک به سه قرن – هزاره در اين کشور فاقد حق زندگي بود. زمين هاي وسيع و حاصل خيز اجرستان و گزاب – چوره و… با دشنه خون ريز عبدالرحمان – از هزاره گرفته شد و به جاي شان پشتون جا به جا گرديد…………………………. کله منارهاي عبدالرحمان هنوز – هزاره ها را دچار کابوس مي ساخت که ملاي يک چشمي از جنوب سربرآورد……………………….افغانستان نيز خانه مشترک همه اقوام اين سرزمين است؛ سرزميني که نه مهر مادر آن قوم است و نه ميراث پدراين قوم………………….. “هر افغان حق دارد به هر نقطه کشور سفر نمايد و مسکن اختيار کند – مگر در مناطقي که قانون ممنوع قرار داده است.” (ماده سي و نهم قانون اساسي)………………………… 2 – روزنامه اراده جابجايي هزاره ها را در هرات – تهديدي براي امنيت تلقي کرده است – بنا بر ان سؤال اساسي دوم اين است که اگر بنا باشد – از منظر يک داور با وجدان و بي طرف – گراف جنگ و جنايت – انتحار و انفجار – مکتب سوزي و انديشه ستيزي و بالاخره ظرفيت پذيرش دموکراسي و عدالت را – در سطح افغانستان بررسي کنيم – کدام مردم بيشتر مخل امنيت است……………………اگر در يک نگاه کوتاه مهاجرين بازگشته از ايران را که اکثراً هزاره اند – با مهاجرين افغاني پاکستان – مقايسه کنيم چه تفاوت هايي را مي توانيم انگشت نما سازيم؟ مهاجرين افغاني بازگشته از ايران – حد اقل به زندگي مي انديشند. ………………….ولي آيا مهاجرين پاکستان نيز چنين فکر مي کنند؟ گرچه در پاکستان نيز بسيارند………………اما در عين حال – کم نيستند کساني که به جاي زندگي – به مرگ خود و هموطن خود فکر مي کنند. فرهنگ انتحار در مدارس پاکستان به مهاجرين آموزش داده مي شود. …………………و اين همه را نمي توان جدا از روحيات خود مهاجرين به بررسي گرفت…………………… 3 – روزنامه اراده به طور تلويحي اشاره دارد که رئيس جمهور بايد در راستاي جلوگيري از بازگشت مهاجرين هزاره از ايران و کوچاندن اجباري آنها از هرات – اقدام نمايد و در اين راستا – هرات و هراتيان با ايشان است”
از هر کلمه و جمله نوشته تابش تخته چناری تبعیض و تعصب موج میزند و چنان تصویری از نویسنده را ارائه میکند که شخصی با خنجری خونین و چشمانی از حدقه بر آمده در حال حمله به کسانی است که یکی از بزرگترین پلان های استراتیژیک او و همفکران داخلی و خارجی وی را نقش بر آب کرده باشند و یا یکی از پروژه های مهم او را به ناکامی مواجه ساخته باشند – در غیر آن موجه به نظر نمیرسد که بخاطر حرف های نویسنده یک سرمقاله بر آبرو – عزت و افتخارات یک ملت بزرگی چون پشتون ها تاخت و تاز صورت گیرد و از آنها بعنوان یهودی- غاصب- سفاک- انتحار کننده- مخل امنیت و …. نام برده شود – مردمی( پشتونها) که به احفاد چنگیز ویرانگر در سرزمین خود همه حقوق را قایل شده اند اما آنها در طول تاریخ به این سرزمین و مردم آن وفادار نبوده و در هر زمانی خیال خیانت را در سر پرورانیده اند.
اگر بقول تخته چناری سرمقاله اراده بقدری ضعیف و بی منطق بوده که جواب نوشتن آن نیز چندان منطقی نبوده پس ایشان چرا با این همه بی منطقی به آن پاسخ داده اند؟ و اگر نوشته مذکور از اهمیت خاصی برخوردار نبوده پس چرا این قدر حساسیت ایشان را بر انگیخته است و ایشان را عصبانی نموده است ؟ پس معلوم میشود که اراده به چنان نکته مهمی اشاره کرده است که هرگز مایل نبوده اند از آن پرده برداشته شود.
تخته چناری از نویسندگان دیگر خواسته تا به اصطلاح شيرازه تفکر برتري طلبانه و نا انساني فاشيزم قومي را در زير تيزاب تند نقد از هم بگسلانند که منظور او پشتون های این کشور هستند و بدین ترتیب از ایشان بعنوان برتری طلب – نا انسان و فاشیست نام برده است که بینهایت ظالمانه است و پرده ازموجودیت آثارژنیتیکی قساوت چنگیزی در مغز و روان نویسنده بر میدارد.
او درین نوشته از مظلومیت سیصد ساله هزاره سخن میراند – از غصب اموال و زمین های حاصل خیز هزاره ها به وسیله امیر عبدالرحمن خان حرف بمیان می آورد و میگوید که کله منارهاي عبدالرحمان هنوز هزاره ها را دچار کابوس مي ساخت که ملاي يک چشمي از جنوب سربرآورد و …. ود ر جای دیگری اسکان هزاره ها در هرات را بر اساس ماده سی و نهم قانون اساسی حق مردم هزاره میداند.
وقتی از مظلومیت سیصد ساله هزاره سخنی بمیان می آید باید علل و عوامل این مظلومیت ها نیز مورد بر رسی قرار گیرد. چرا در طی این سیصد سال با اقوام دیگر ساکن افغانستان از ترکمن و ازبک و تاجک و بلوچ و پشه ئی گرفته حتی تا به یهودی ها و سیکهای که در این سرزمین زندگی میکرده اند چنان خشونتی صورت نگرفت؟ و امیر عبدالرحمن مستبد جفای را که در حق مردم هزاره روا داشت در مقابل اقوام دیگر این سرزمین از خود نشان نداد.
طوریکه در تاریخ میخوانیم اگر امیر عبدالرحمن خشونتی هم با اقوام هزاره نشان داده بر اساس هزاره ستیزی اش نبوده است ورنه ملا فیض محمد کاتب هزاره در دوران امیر عبدالرحمن خان به عنوان سرمنشی حضور و معتمد ترین شخص نزدیک به این امیر به اصطلاح مستبد برگزیده نمیشد که حتی با وجود همه نزدیکی ها و اعتماد امیر به اساس اسناد معتبر تاریخی به امیر خیانت نمود و همه رمز و راز های حکومتی را به عنوان جاسوس به طور مستمر در اختیار سفارت ایران در کابل میگذاشت که سید مهدی فرخ سفیر وقت ایران در کتاب کرسی نشینان کابل از آن پرده بر داشته است که نوشته او را در تحت عنوان “آقای ملا فیض محمد خان هزاره در برگی از کتاب کرسی نشینان کابل به نقل از نوشته سید مهدی فرخ” در پایان همین نوشته به نشر خواهیم سپرد.
طوریکه از اعتماد امیر عبدالرحمن خان به کاتب هزاره – محمد حسین خان هزاره و دوستان دیگر هزاره اش معلوم میشود دیده میشود که جنگ او بر علیه هزاره ها بر اساس خصومت و دشمنی شخصی استوار نبوده بلکه با افراد سرکش و جنایتکارانی از این قوم که به بغاوت – قتل – غارت – چور و چپاول می پرداختند و از حکومت مرکزی اطاعت نمی نمودند مبارزه میکرده است که تفصیل بیشتر آن نیز تحت عنوان ” جنگ باطایفه هزاره از کتاب تاج التواریخ تالیف امیر عبدالرحمن خان” در ختم همین نوشته تقدیم خواهد شد.
از مطالعه مطلب مذکور (جنگ باطایفه هزاره ) در تاج التواریخ معلوم میشود که با وجود تحمل و گذشت های مکررامیر عبدالرحمن خان نسبت به هزاره ها و امتیازاتی که وی به ایشان داده است هزاره ها بمراتب متعدد به اغتشاش و شورش و حمله به کاروان ها و مراکز حکومتی دست زده اند و حتی محمد اعظم خان هزاره که برایش رتبه سرداری مساوی به خانواده خود امیر عبدالرحمن خان داده شده و به حکمرانی مناطق هزاره مقرر گردیده است نیز به بغاوت کنندگان پیوسته است.
ما در حالیکه بدفاع از اعمال امیر عبدالرحمن خان بر نمی خیزیم و اگر به پذیریم که واقعا بدون مبالغه این همه جفا بر ملیت هزاره روا داشته شده باشد یعنی زمین های هزاره ها غصب – مردمش قتل عام – دارائی شان چپاول و مورد تبعیض قرار گرفته باشند – بقول آقای احمدی نژاد که گفته بود ” اگر واقعا هولوکاست یهودیان در آلمان حقیقت داشته باشد حالا چرا مردم فلسطین بهای آنرا به پردازند؟ ” ما هم از این عالیجنابان می پرسیم که اگر بر ملت هزاره در زمان امیر عبدالرحمن خان در ارزگان جفای روا داشته شده باشد چرا حالا مردم هرات بهای آنرا به پردازند؟.
آیا جفای وارده در صد سال گذشته بر هزاره ها چگونه میتواند دلیل و توجیهی برای انتقال و اسکان دسته های چندین هزار نفری هزاره ها در جریان هر ماه به هرات گردد؟ آیا این ظالمانه نیست که آقای حسین انوری والی هزاره هرات با استفاده سوء از قدرت بطور مستقیم و غیر مستقیم به انتقال دسته جمعی هزاره ها به هرات می پردازد و هزاره ها با دالر های باد آورده از آن سوی مرز به خرید و غصب زمین و جایداد هراتیان می پردازند؟ آیا منصفانه خواهد بود که هراتیان قربانی به اصطلاح هولوکاست صد سال قبل ارزگان شوند ؟
اگر هزاره ها بر اساس حقوقی که قانون اساسی برای شان داده است حق سکونت در هرات را برای خود محفوظ میدانند چرا بر اساس همین ماده قانون در ولایات دیگر افغانستان از جمله قندهار – جلال آباد – پکتیا و ….. سکونت اختیار نمی نمایند؟ آیا قندهار و جلال آباد و ولایات جنوبی شامل نقشه افغانستان و یا شامل این ماده قانون اساسی نمیشود؟ . جواب مشخص است زیرا در آن ولایات چنین پشت جبهه اکمالاتی (ایران) مثلیکه در هرات وجود دارد برای شان موجود نیست در غیر آن بخاطر سکونت در قندهار و جلال آباد و پکتیا هم سر و دست میشکستند.
در قسمت دیگری از نوشته آقای تخته چناری دیده میشود که مهاجران افغان در ایران و پاکستان را بمقایسه گرفته است و میگوید مهاجرین افغان در ایران که اکثر ایشان هزاره بوده اند بعد از اینکه به کشور بر گشته اند به زندگی فکر میکنند و مهاجرین افغانی که در پاکستان بوده اند و بوطن برگشته اند به مرگ خود و هموطن خود فکر میکنند و فرهنگ انتحار را جدا از روحیه مهاجرین افغان در پاکستان نمی داند – نمیدانم چه بگویم چون این یک ادعای احمقانه بیش نیست. زیرا اولاً مهاجرین افغان در ایران را تنها هزاره ها تشکیل نمیداده اند و ثانیا مهاجرین افغان در پاکستان هم تنها پشتونها نبوده اند و از همه اقوام افغان در طی بیش از دودهه گذشته در آنجا پذیرائی شد ه است . من نمیدانم که هزاره های تحصیل کرده که بقول تخته چناری از ایران برگشته باشند به غیر از حوزه علمیه قم در کجا تحصیل کرده اند در حالیکه برای مهاجرین افغان در پاکستان همه امکانات مهیا بوده و میتوانستند در هر رشته که بخواهند در هر گوشه از آن کشور به تحصیل به پردازند – در هر شهری که بخواهند بروند و به هر کسب و کاری که بخواهند مشغول شوند در حالیکه عده بیشماری از مهاجرین افغان در اردوگاه ها و کوره های خشت پزی ایران جان دادند و هر روز و هر لحظه مورد تحقیر و اهانت قرار گرفتند. چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است.
اما در مورد این که تخته چناری از اشاره تلویحی روزنامه اراده خبر میدهد که رئیس جمهور باید در اخراج مهاجرین هزاره از هرات اقدام نماید و درین راستا هرات و هراتیان با ایشان است – هیچ شکی وجود ندارد و شاید روزی هم مردم این سرزمین قبل از اقدام رئیس جمهور به این اقدام دست بزنند. در هراتیکه آقای کرزی بیشتر از هشتاد فیصد اعتبار خود و اعتماد مردم را از دست داده است اگر قبل از انتخابات آینده ریاست جمهوری به خارج ساختن هزاره های که بر اساس نقشه های خارجی و داخلی درین منطقه جا بجا شده اند اقدام نماید باید به پذیریم که بیشتر از نود ونه فیصد رای مردم را از آن خود خواهد کرد.
از آنجائیکه حرف ها و درد ها بسیار است – ایجاب نمیکند تا ازین بیشتر وقت خود را به تحلیل نامه تخته چناری اختصاص دهیم و حرف های هم که گفته شد به خاطر معلومات ایشان و همفکران ایشان بود ورنه مردم – هم از ما بیشتر میدانند و هم درد های بیشتری دارند – بناءً بهتر است به توضیح علل و اهداف جابجائی هزاره ها در هرات به پردازیم.
علل و اهداف جابجائی هزاره ها در هرات:
قبل ازینکه به تحلیل علل و اهداف جا بجائی هزاره ها در هرات به پردازیم بهتر است اشاره مختصری در مورد گذشته تاریخی هزاره ها داشته باشیم.
افغانستان کنونی یک از مناطقی بوده است که در زمان حملات چنگیزی مورد هجوم قرارگرفته و خون صد ها هزار تن از باشندگان این سر زمین توسط لشکر سفاک او ریخته شده است و به تعقیب او احفاد وی چون تیمور – راه او را ادامه داده و به ساختن کله منار ها پرداخته اند.
چنگیز تشکیلات عسکری خود را به شکل “دهه” – “صده” – “هزاره” و “تومان” تنظیم کرده بود که به ترتیب شامل – 10 – 100 – 1000و 10000 جنگجو می گردید. او در هنگام عملیات های جنگی همانطوریکه دسته های جنگی را در خطوط مقدم جنگ گسیل میکرد – دسته های دیگری را نیز در عقب جبهه اش بشکل احتیاطی مستقر میساخت. به باور عده از مورخین و نویسندگان – هزاره های امروزی در افغانستان بقایای همان دسته های هزار نفری لشکریان چنگیز اند که بنام هزاره یاد میشده که در عقب جبهه او مستقر گردیده و بعدا مورد استفاده قرار نگرفته اند که در نتیجه در مناطق مرکزی افغانستان امروزی اقامت اختیار نموده اند. این مردم که آهسته آهسته به دین مقدس اسلام مشرف شده اند و مذهب تشیع را برگزیده اند همواره مورد توجه و نظر ایران بوده اند تا از آنها بعنوان وسیله در جهت تحقق خواست ها و آرمانهای ایران در افغانستان بهره برداری صورت گیرد.
بر همین اساس در حدود یکصد سال گذشته مستقر ساختن و اسکان هزاره ها در هرات – بادغیس و از آنطریق متصل ساختن سلسله این سکنی گزینی تا مناطق مرکزی افغانستان در محراق سیاست های ایران قرار داشته است تا بدینوسیله بتواند به تسلطی از مناطق مرزی خود در هرات تا به مناطق مرکزی افغانستان دست یابد و بدین ترتیب مسیر امنی برای اکمالات هواداران خود در مرکز کشور را در کنترول داشته باشد تا از آنجا به گسترش نفوذ خود در مناطق دیگر از جمله پایتخت افغانستان به پردازد که نوشته سید مهدی فرخ سفیر وقت ایران از این نیت ایرانی ها یعنی مستقر ساختن هزاره ها در مناطق مرزی ایران که از آن بنام خراسان یاد شده است بخوبی پرده بر میدارد.
ایرانی ها در جهت رسیدن به این هدف استراتیژیک خود یعنی تقویت طرفداران شان – حتی در دوران جنگ های کابل – مستقیما در کنار گروپ های از حزب آقای مزاری بر علیه دولت وقت افغانستان وارد نبرد شده اند که مرد م کابل در جریان این جنگ ها شاهد دستگیری اعضای سپاه پاسداران ایران از مکتب سوریا در کارته چهار کابل میباشند. در زمان این جنگ ها که دربین هزاره ها و دولت وقت افغانستان جریان داشته اسناد معتبری هنگام فرار هزاره ها از مرکز پولی تخنیک کابل توسط انور دنگر بدست دولت افغانستان افتاده که از جزئیات پروژه جابجائی امروز هزاره ها در هرات – در آن زمان پرده بر میداشته که شاید تا اکنون هم در آرشیف وزارت خارجه و یا امنیت ملی افغانستان موجود باشد. درین اسناد که بین سران حزب وحدت و مقامات بلند پایه ایرانی به امضا رسیده بوده – جانب حزب وحدت وظیفه داشته تا به انتقال و جا بجائی هزاره ها در مناطق هرات و بادغیس پرداخته و جانب ایرانی به تامین مکمل مصارف مالی این جا بجائی ها از قبیل مصارف انتقال – خرید زمین و خرید اماکن مسکونی برای ناقلین جدید در آن مناطق به پردازد.
بدین ترتیب ایران که در طول تاریخ با حملات خونینش نتوانسته است هرات را به تصرف خود در آورد کوشش داشته است تا با تغیر پالیسی که اکنون در حال عملی شدن است به اشغال غیر مستقیم هرات به پردازد. در طول مدت هر کسی که در افغانستان بقدرت رسیده است با این سیاست مخالفت نموده – به اندازه که مخالفت با مداخلات و دست درازی ایرانی ها در مناطق غربی افغانستان منجر به انتقال اقوام پشتون و استقرار آنها در مرز های ایران گردیده است تا بیاری مردم محل در مقابل توسعه طلبی های ایران به پردازند.
در حالیکه تحقق خواسته های بیگانگان و عوامل داخلی ایشان در حدود صد سال گذشته حتی در دوره طالبان که سیستم و اردوی منظمی نیز وجود نداشته به یک رویا مبدل شده بوده – اما اکنون آهسته آهسته این رویا جای خود را به یک واقعیت عوض مینماید و ایرانی ها به آرزو های دیرینه خود میرسند که فقدان یک رهبر دلسوز و مردمی در افغانستان از عوامل اساسی آن است که این احساس دلسوزی و بیگانه ستیزی در وجود آقای کرزی تا کنون بمشاهده نرسیده است.
امروز هزاره ها در هرات در عین زمانیکه بشکل دسته های چندین هزار نفری مستقر ساخته میشوند بصورت پنهانی تا حدودی نیز مسلح ساخته میشوند تا در صورت اعتراض مردم بومی منطقه از موقعیت بهتری برخوردار باشند.
هزاره های که امروز طبق یک پلان منظم با سوء استفاده از ماده سی و نهم قانون اساسی در هرات مستقر ساخته میشوند و سفر و سکنی گزینی اتباع افغانستان در هر گوشه از این کشور راحق مسلم خود و مردم آن میدانند – دیدیم که در مسئله رفتن کوچی ها به بهسود چه بلوا و غایله را که براه نیانداختند. آنها میخواستند دروازه سازمان حقوق بشر را که آنهم توسط سیما سمر عضو شورای مرکزی حزب وحدت اداره میشود بشکنانند – چه شده است که امروز اگر کوچی ها به گوشه های از این سرزمین سفر و سکونت اختیار نمایند غاصب و اشغالگر تلقی میشوند – اما هزاره بنا به ماده 39 قانون اساسی از حق سکونت در هرات برخوردار است.