کور / علمي / ما “اتک” میخواهیم و پاکستان “متک” اما…

ما “اتک” میخواهیم و پاکستان “متک” اما…

ما “اتک” میخواهیم و پاکستان “متک”


اما طالبان چه میخواهند؟ 



برخی از هموطنان ما همینکه نام خط دیورند ومشکلات ناشی از آن با پاکستان برزبان آورده شود ، بدون


کانديد اکادميسين محمد اعظم سيستانی


 تأمل از روی غرورخشک افغانی در رابطه به خط دیورند سخنان آتشین برزبان میرانند، و با تاکید میگویند که: نباید به پاکستان، این مولود استعمار انگلیس ، حق داد که بر سرزمین های آنسوی خط  دیورند که از لحاظ تاریخی به ما تعلق داشته، تسلط داشته باشد.این هموطنان ما استدلال میکنند که مردم افغانستان در برابر ابر قـدرت روس جنگید و آنرا مجبور کرد، تا از کشور ما خارج شود، پس پاکستان چیست که ما از عهدۀ او برنیائیم و خاک های از دست رفته را ازآن کشور بازپس نگیریم؟ اینها مدعی اند که سرحد افغانستان در جنوب شرق خط دیورند نه، بلکه “پل اتک”( آخرین محل سکونت پشتونها در خاک پاکستان) است و باید پاکستان را وادارکنیم تا آنرا به حیث مرز دایمی با افغانستان برسمیت بشناسد. مگر این وطنداران ما نمیدانند و یا نمیخواهند بدانند که چنین ادعایی را درشرایط فقدان توانائی نظامی وسیاسی واقتصادی وچه بسا عدم حمایت باشندگان آن طرف خط دیورند، نمیتوان تحقق بخشید. چنین ادعاهایی فقط ازاحساسات  خود بزرگ بینی نشأت میکند که نتیجه ای جزایجاد تشنج از آن چیزی به دست نمی آید.



باری در کنفرانس تجلیل از۲۶۰ مین سال تاسیس افغانستان در شهر کلن آلمان، در ختم سخنرانیها از سوی یکی از جوانان وبگمان غالب عبدالله احسان، مسئول ویب سایت(لر اوبر افغانستان) این سوال مطرح شد که :”به نظر شما  راه حل بحران موجوده افغانستان کدام است؟” و از سخنرانان محفل خواهش نمود پاسخ سوال او را دریک جمله جواب بدهند. هریک  ازسخنرانان محفل نظری ابراز کردند، و من بنوبۀ خود جواب دادم : “تازمانی که افغانستان اختلافات خود را با پاکستان حل نکند، از بحران نجات نخواهد یافت.” درلحظاتی که تفریح اعلام شده بود، یکی از هموطنان ما که اسمش را نمیدانم ولی معلوم بود که از جوابم سخت عصبانی است ، بمن نزدیک شده به پشتوگفت: سیستانی صاحب، آیا ستاسومقصد ددی جواب نه، د ډيورنډ د کرښې په رسمیت پیژندل دی؟( آیا مقصود شما ازاین جواب برسمیت شناختن خط  دیورند است ؟) گفتم نه تنها حل اختلاف خط دیورند، بلکه اختلافات دیگری هم هست که باید با پاکستان حل شود. وافزودم  خط دیورند را چه ما برسمیت بشناسیم وچه نشناسیم، ۱۹۰ کشور جهان که درسازمان ملل متحد نشسته اند آن را به حیث مرز میان پاکستان افغانستان برسمیت میشناسند و پاکستان هم با ۹۰ هزار نیروی نظامی مجهز با بم اتوم خود از آن محافظت میکند. وعلاوه نمودم که خبرداری که پاکستان  حتی با به برسمیت شناختن  خط دیورند هم یخن ما را رها نمیکند، بلکه آنکشور میخواهد در  راستای عمق استرتیژیک خود “پل متک” را سرحد خود با افغانستان قراربدهد. با گفتن این سخن آخری آن هموطن کمی دکه خورد و بعد خود را کنار کشید ومنهم به جای خود برگشتم. واینک این مطلب را به همان ارتباط مینویسم تا آن هموطنم آنرا را بدقت بخواند و در بارۀ خطراتی که تمامیت ارضی وحاکمیت ملی ما را تهدید میکند،بیندیشد.


اگر به تاریخ کشور نظراندازیم، درمی یابیم که استعمارانگليس قبل ازایجاد پاکستان افغانستان را خنجر زده، آنهم نه یکبار ونه دوبار، بلکه چندین بار در مقاطع مختلف بخشهای قابل توجهی از پیکر کشور را بریده یا به هند برتانوی  یا ایران ویا به روسها بخشیده است. مثلاً: در سال ۱۸۰۰ براثر تفتین انگلیس بود که خراسان بدون کدام جنگ از طرف زمانشاه به دولت قاجاری فارس واگذاشته شد و پس از آن هرگز اعاده نگردید. درسال ۱۸۳۲ به تشویق انگلیس بود که رنجیت سینگ برپشاور حمله کرد و آنرا از چنگ سردار سلطان محمدخان طلایی، برادر امیر دوست محمد خان متصرف شد و بعد تلاش ها وجانفشانی های امیردوست محمدخان برای اعاده آن جایی را نگرفت وسرانجام انگلیسها آنرا در ۱۸۴۳ خود اشغال کردند. تنها پشاور وسند نبودند که تا سال ۱۸۴۵ به تصرف انگلیس درآمدند، بلکه درسال۱۸۵۴ بلوچستان را اشغال نمود و درسالهای ۱۸۶۸و ۱۸۷۲ بخشهایی از بلوچستان و سیستان به وساطت انگلیس به ایران تعلق گرفت وهفت سال بعد از ماجرای تقسیم سیستان یعنی در سال ۱۸۷۹ انگلیسها با تحمیل قرارداد گندمک بر امیرمحمدیعقوب خان، بخشهای دیگری شامل شال ، فوشنج وکوژک ولندی کوتل سيبى ، پشين ، کُرم ، از بدنۀ اصلی کشور جدا گردید و در دست انگليس باقى ماند و در قرارداد نوامبر ١٨٩٣ دیورند با امير عبدالرحمن خان ولایات: سوات ، باجوړ، چترال ، باشگل ، وزيرستان ، داور و چاگى ، به شمول کويته و چمن به انگلیس داده شد وبرآن جدائى مهر قانونى زده شد. اشغال پامیر در سال ۱۸۷۶ وجدائی پنجده در۱۸۸۵ به نفع روسها داستانهای دیگری از این بریدنها وبخشیدنها است.


پاکستان نیز از بخش های بریده گی افغانستان وهند به مثابه کمربند دوم حمایتی هند در برابر پیشروی اتحادشوروی در۱۹۴۷ به میان آمد وسپس  به حیث  میراث خوار استعمار انگلیس، تا امروزتلاش کرده تا باتربیت وتسلیح شبکه های تروریستی واجرای عملیات تخریبکارانه  برکشمیر تسلط یابد و یا با اعزام تندروان اسلامی درافغانستان  ثبات را برهم بزند و از طریق استقرار یک حکومت دست نشانده از نوع حکومت طالبان، به عمق استراتیژیک خود دست یابد. تبدیل این کشور به حیث عمق استراتیژیک بیشتر کاپی سیاست« فارورد پالیسی» بریتانیا در سده نزدهم است. سیاست بریتانیا بر این  بنیاد استوار بود  که در افغانستان یک رژیم تحت الحمایه بر سرکار آید که  قادر باشد مخالفین را با زور اسلحه و پول تحت کنترول خود داشته باشد. افزون بر آن این رژیم تضمین کند که نیرو های دشمن  عمدتاً روسیه و نیزایران نتوانند در آن جای پای داشته باشند. پاکستان نیز از رویکرد های سابق بریتانیا استفاده میکند: استفاده از افراطیون افغان برای ایجاد دولت دست نشانده در افغانستان چندین اهداف را در خود دارد: یکی اینکه جای پای برای هندوستان دراین کشور باقی نگذارد ودیگر اینکه از معتقدات اسلامی افغانها بر علیه هندوستان سکولار عند اللزوم بهره برداری کند و سوم ناسیونالیست های پشتون و رهبران قبایل دو طرف خط دیورند را تحت نظر خود داشته آنهار از داعیه  جدائی  پشتونستان  به دور داشته باشد.


پاکستان در طول سه دهه جنگ ونا امنی در افغانستان و مهاجرت اجباری تخمین سه میلیون افغان به آنکشور، در میان مهاجرین وبه خصوص در میان تنظیم های هفت گانه جهادی فراوان  سرمایه گذاری کرده وبر بنیاد همین سرمایه گذاری ها بود که موفق شد ابتدا ابرقدرت شوروی را از افغانستان با قربانی کردن خود افغانها اخراج نماید وثانیاً رژیم حزب دموکراتیک خلق را که یک اردوی مجرب و نیرومند دراختیار داشت ،با سقوط مواجه کند. و اردوی ملی افغانستان را چنان نابود نماید، که اینک مدت شش سال است که امریکا وناتو تلاش دارند تا آن اردو را در سطح ۷۰ هزار نفر احیاء کنند، مگر تاهنوز این اردو به آن حدی نرسیده که توانائی مقابله با طالبان را در هیچ ولایتی داشته باشند.


افزون براین ،پاکستان با استفاده از پول وامکانات مالی واقتصادی کشورهای غربی وعربی به جهاد افغانستان، خود را آنقدر تقویت نمود که بالاخره  صاحب زرادخانۀ اتومی شد و اکنون نخستین کشور اسلامی دارای سلاح اتومی است که با کشور هند شانه به شانه میزند. همین پاکستان بود که وقتی دید جمعیت اسلامی وشورای نظار در تبانی بابخش پرچم حزب دموکراتیک وحمایت فدراتیف روسیه  قدرت را درکابل در انحصار خود گرفته و او نتوانسته حکومت دلخواه خود(گلبدین حکمتیار) را درکابل مستقر سازد، بناءً جنگ را در کابل وسراسر افغانستان تا آن حد ادامه داد که صدها هزار خانواده از باشندگان کابل دوباره مجبور به ترک خانه وکاشانه خود شدند و بیش از شصت هزار از باشندگان کابل در اثر جنگ های قدرت طلبی میان گلبدین حکمتیار واحمدشاه مسعود سربه نیست وشهید شدند و کابل پایتخت افغانستان به خاک تودۀ موحشی مبدل  گردد.


پس از آنکه در کابل خشتی بر روی خشتی باقی نگذاشتند، ومردم بی دفاع از هرچه مجاهد وتنظیمهای جهادی بود متنفر شدند، پاکستان با روکردن قطعه جدید به نام “طالبان” به عنوان یک نیروی بنیادگرای رزمی به افغانستان نه تنها حکومت مجاهدین را درهم شکست ، بلکه طالبان ظرف پنج سال ۹۰ ٪ خاک افغانستان را به زیر سلطه خود  درآوردند.


پس از حادثه ۱۱ سپتمبر، امریکا با ائتلافی از ۳۷ کشور جهان رژیم طالبان را در افغانستان ساقط ساخت و به مبارزه علیه تروریستان القاعده وبن لادن در مناطق جنوب وشرق افغانستان ادامه داد.


امریکا که میدانست پاکستان حامی بزرگ طالبان است، آقای ریچاردآرمیتاژ سابق معاون وزیر خارجۀ امریکا را به پاکستان فرستاد تا به مشرف بگوید که” اگر پاکستان در نابودی گروه های تروریستی با امریکا همکاری نکند، امریکا آنکشور را به دوره حجرخواهد فرستاد.” پس از این هوشدار امریکا بود که پاکستان به طور کجدار ومریز،به اجرای یک نقش دوجانبه پرداخت.یعنی یک طرف تن به همکاری با ائتلاف ضد تروریسم به رهبری امریکا داد واز سوی دیگرطالبان را در یک سطح پائین تر زیرچتر حمایت سازمان استخبارات نظامی خود(ISI) قرارداد تا عند اللزوم ازآنها برای بی ثبات ساختن افغانستان استفاده کند. افغانستان که از همان آغاز به این هدف پاکستان پی برده بود، بارها حقیقت رابه مقامات امریکائی گوشزد کرد ، اما مقامات امریکائی به سرنای افغانستان گوش نمیداد یا اینکه تجاهل عارفانه مینمود.


اینکه طالبان با حمایت مستقیم پاکستان با امریکا و ناتوکه پنجاه هزار نیروی رزمی مجهزبا مدرن ترین جنگ افزارهای جنگی در اختیار دارند، می جنگند و با آنکه تناسب قوا میان نیروهای ائتلاف به رهبری امریکا با طالبان از هیچ نقطه نظری قابل مقایسه نیست، مگر با تغییر در شیوه های مبارزه ومقابله خود (به خصوص حملات انتحاری) ،واز این طریق ضربه زدن به نیروهای ناتو بالاخره  ناتو و امریکا و انگلیس را به این امر وادار ساخته اند تا طالبان را دست کم نگیرند و به دولت کرزی مشورت بدهند که با طالبان وارد مذاکره شود.


اخیراً وزارت دفاع انگلیس به پارلمان آنکشورنیزگزارش داد که بحران افغانستان را نمیتوان  از طریق نظامی حل کرد و باید به طالبان حق مشارکت در قدرت داده شود. بگزارش(bbc)، سازمان ملل متحد روز ۲۳ سپتمبراعلام آمادگی کرد تا در مذاکرات میان دولت و گروه طالبان از طریق نمایندگی های سیاسی خود در افغانستان و با همکاری بزرگان قومی، میانجیگری کند.


آقای تام کونیکس، فرستاده خاص سازمان ملل متحد در امور افغانستان،قبل از ورود به افغانستان در نیویارک گفت که مذاکره با طالبان از این جهت مهم است که وضعیت کنونی در افغانستان، تنها از راه های نظامی حل نمی شود. نمایندگی سیاسی سازمان ملل متحد در کابل با تاکید بر این موضوع که باید از راه های سیاسی و مسالمت آمیز بحران جاری در افغانستان را حل کرد، عملاً به جمع نهادهایی پیوسته است که برای نخستین بار، در تلاش فراهم کردن زمینه برای آغاز مذاکرات میان طالبان و دولت افغانستان هستند. “


تامکونیکس پس از ورود به کابل طی یک مصاحبه اظهار داشت که پاکستان از طالبان حمایت میکند وتا این حمایت دوام داشته باشد،دامن  جنگ از افغانستان برچیده نخواهدشد. بدون تردید کلید حل مشکل افغانستان در جیب پاکستان است و این پاکستان است که به طالبان دستور میدهد چه بکنند وچه نکنند؟


بدون شک طالبان، که نه از سیاست بوئی می برند ونه دارای شخصیتهای میباشند که خیر وطن را برخیرپاکستان ترجیح دهند،در صورتی حاضر به مذاکره با دولت خواهند شد که پاکستان به آنها اجازه چنین مذاکراتی را بدهد، زیرا طراح اصلی مذاکره و شرایط مذاکرات طالبان با دولت افغانستان، سازمان استخبارات نظامی پاکستان است و این سازمان تا به اهداف استراتیژیک خود در افغانستان نرسیده باشد، هرگز از توطئه علیه افغانستان دست نخواهد گرفت.


به گزارش تلویزیون آریانا از کابل(۱۵اکتوبر) اکنون طالبان واگذاری ده ولایت در جنوب کشور را با رهائی تمام زندانیان طالبان وتعیین جدول زمانی خروج نیروهای خارجی از افغانستان ظرف شش ماه ازشرایط مذاکره با دولت وانمودکرده اند. تقاضای واگذاری ده ولایت جنوب افغانستان به طالبان، نخستین گام به سوی تجزیه افغانستان  وپیوستن مناطق پشتون نشین جنوب وشرق به پاکستان است. این همان سیاست انگلیسی “فاروردپالیسی” در قرن ۱۹ در منطقه است. وبرای رسیدن به این هدف عملیات انتحاری طالبان بیش از هر وقت دیگر اکنون در کابل وولایات جنوبی افغانستان چنان  شدت گرفته که داد و ویلای شورای ملی ومردم کابل را به اسمان بلند کرده است.


پس وقتی امریکا با ائتلافی از ۳۷کشور جهان پیشرفته در مدت شش سال مبارزه بی امان برضد طالبان تاهنوز نتوانسته در برابر دسایس وتوطئه های پاکستان، کدام موفقیتی را نصیب بشود، چگونه افغانستان بی ثبات با دست خالی وبدون حمایت قبایل عقب خط دیورند خواهد توانست پاکستان را تا آنسوی پل اتک عقب براند و او را مجبور نماید که مرز افغانستان را پل اتک بشناسد؟


شکی نیست که مردم افغانستان مردمان دلیر و آزادی دوستی اند و همانگونه که در برابر شورویها باهم متحد شدند و چون مشت کوبنده در دهـن شورویها کوبیدند، و دشمن را از کشور بیرون انداختند، اگر بازهم متحد شوند توانائی آنرا دارند که بر دهـن پاکستان نیز بکوبند و آنرا از مرکب بلند پروازیهایش به زیر بکشند، اما متاسفانه که پاکستان در میان گروه های جهادی وطالبان افغانستان در مدت اقامت شان در آن کشور چنان نوکران حلقه به گوشی برای خود خریده وتربیت کرده است، که هـرطور دل پاکستان بخواهـد ، بدون آنکه یکنفـر سربازپنجابی را در مقابله با افغانها بفـرستد، توسط همان نوکران زرخرید میتواند نیات شوم خود را بر ما تحمیل کند.


طالبان به رهـبری ملاعمر و حزب اسلامی به رهبری حکمتیار ومولوی حقانی قوماندان پرنفوذ جهادی افغان در آنسوی  خط دیورند در تبانی با سایر گروه های جهادی و تنظیمی افغان که هنوزهم  سر در آخور I.S.I. دارند ، برگ برنده را در دست پاکستان داده است، که میتواند افغانان را به جای اتحاد با همدیگر، به هم اندازد تا بر سرهمدیگر خود بکوبند وکانون جنگ را درکشور ما گرم نگهدارند. هم اکنون پاکستان از جهالت و فقر ونادانی وبی خبری  طالبان به عنوان نیروهای رزمی سوء استفاده میکند و مانع بزرگ استقـرار وثبات  و امنیت در کشور میگردد. دو تجربۀ موفـقانۀ پاکستان در سرنگونی دولت های افغانستان توسط خود افغانها، گواه این امر است که با وجود کمک و مداخلهً مستقـیم ابر قـدرت امریکا در ائتلاف با ۳۷کشور دیگر، به شمول ناتو، در ظرف شش سال پس از سقـوط طالبان، هـنوز امنیت به افغانستان برنگشته است و نهاد های بین المللی از عـدم ثبات و امکان باز گشت طالبان به قـدرت  توسط  پاکستان، ابراز نگرانی میکنند.


طرح اعمار دیوار حایل و یا ماین گذاری بر قـسمت هایی از سرحد میان دو کشوراز سوی پاکستان به  این منظور است  تاهم از جامعه جهانی برای تحقق این پروژه پول بگیرد(چنانکه برای تحقق این طرح مبلغ ۷۰۰ میلیون دالر از امریکا دریافت کرد) وهم افغانستان را به قـبول خط دیورند وادار سازد و چنانچه ما حاضر به قـبول آن نشویم، پاکستان بازهم با اعـزام ملیشه های طالبان به داخل افغانستان وضع را بحرانی تر بکند و گناه عدم همکاری خود را با ایتلاف بین المللی به گردن افغانستان اندازد.


پاکستان با استقرار ۹۰ هـزار سرباز خود در نوارخط  دیورند ، در برخی موارد در داخل ساحۀ افغانستان به جلو آمده و پوسته های سرحدی ساخته است، زيرا ميداند که افغانستان دچار بحران بی امنيتی و بی ثباتی داخلی از دست  حملات طالبان و جنگ سالاران ائتلاف شمال و قاچاق چیان مواد مخدر است و در شرایط  فعلی توانايی مقابله با پاکستان را ندارد.


آیا این به سود ماست که بگذاریم پاکستان در خاک ما پوستۀ امنیتی بسازد وده وقریه و کاریز ومزرعه افغانی را در حیطه قلمرو خود در آورد و ما به این حرف دل خوش کنیم که : هر چه پاکستان میکنند پروا ندارد، ما خط دیورند را برسمیت نمی شناسیم؟(سخنی که وزیر دفاع افغانستان به جواب پرسش خبرنگار تلویزیون آریانا گفت.)


همانگونه که پیش بینی میشد در جرگۀ امن ، یکی از سخنرانان پاکستانی مسئله برسمیت شناختن خط دیورند را مطرح کرد، اما این موضوع از جانب افغانها مورد تبصره یی قرارنگرفت ودر قطعنامۀ جرگه نیز بدان اشاره ای نشد.اما پس از ختم جرگۀ امن،در ۱۸ ماه اگست مولانا فضل الرحمن ، رهبر جمعیت العلمای پاکستان که آشکارا از طالبان حمایت میکند،وتاثیر عظیمی برطالبان دارد وجرگه امن کابل را تحریم نموده بود، طی سخن رانی درپاکستان به ارتباط خط دیورند گفت:” افغانستان اگر آرزوی امنیت را دارد، باید خط دیورند را به رسمیت بشناسد! “


این اظهارنظرمولانا فضل الرحمن، رهبرمذهبی ائتلاف ششگانه (متحده مجلس عمل) که اداره بلوچستان و صوبه سرحد را نیز به عهده دارد ، باید مورد توجه جدی مقامات افغانی قراربگیرد، زیرا این سخنی است که به جای دولت پاکستان از سوی یک رهبرایالتی پرنفوذ و دوست بسیار نزدیک پرویز مشرف ابراز شده ونباید آن را یک اظهار نظرساده وسطحی تلقی کرد. ولسی جرگه افغانستان براین اظهارات مولانا فضل الرحمن روز ۲۵ اگست در جلسه رسمی خود( به شکل فورمولیتی گواینکه زیرعریضه یی هدایتی داده و امضاءکرده باشد)  آنرا دخالت در امورافغانستان وانمود کرد.مگر برعواقب اظهار نظر مولانا فضل الرحمن، که بیانگرنیات اصلی پاکستان است،  تماسی نگرفت و در جهت خنثی کردن ترفندهای جدید پاکستان، دستورالعملی  به مقامات مسئول افغان صادر ننمود.


تعجبب آور اینست كه چرا تمامي مقامات عالی رتبه كشورهاي آمريكا و اروپا كه براي حل اختلافات ميان افغانستان و پاكستان به منطقه مي آيند، اول سری به افغانستان میزنند، ولی همینکه به پاکستان رفتند وبا مقامات آن کشور به مذاکره پرداختند، مغلوب سياست هاي پاكستانی شده دوباره ناکام به کشورهای خود برمیگردند وهیچ کاری برای رفع این اختلافات نمیکنند؟


بتکرار میگویم که من از پاکستان و حتی از نام ناپاک آن نفـرت دارم ، ولی بايد پذيرفـت که پاکستان امروز به يک قـدرت اتمی تبديل شده است و يگانه ابرقـدرت جهان، امريکا برای تحقـق نقـشه های ستراتيژيکی خود به پاکستان بيش از افغانستان اهميت قايل است. (در وضع کنونی پاکستان تنها دهلیز انتقالات مواد خوراکه وسوخت  برای نیروهای رزمی امریکا در افغانستان است ودر آینده اگر علیه ایران اقدامی بکند، بازهم یگانه پایگاه اکمالاتی امریکا خواهد بود.) پاکستان اگر نخواهـد نه امنيت راه های ما از دست چريکهای طالبان مصئون خواهـد بود و نه مال التجاره افغانی صحيح و سالم وارد افغانستان خواهـد شد، نه وسايل بازسازی کشور تامين خواهـد شد و نه ما افغانها ازجنگ دست خواهيم گرفـت. پاکستان دشمن قـوی پنجه ايست و با اين دشمن دست و پنجه نرم کردن به ضرر تمامیت ارضی کشور است.


آیا افغانستان راتجزیه  تهدید میکند؟


ادامه دارد…