سخنرانی مهم شاه امان الله درکراچی ۱۱دسمبر۱۹۲۷
Aziz Rahman Hazim
نوسنده: اعظم سیستانی
شاه امان الله در سفر اروپائی خود درسال ۱۹۲۷از راه قندهار وچمن داخل خاک هند برتانوی گردید(۹ دسمبر) وبسواری قطار به تاریخ ۱۱دسمبر۱۹۲۷(۱۹ قوس۱۳۰۶ شمسی) به شهرکراچی رسید و از طرف مردم وشهریان کراچی مورد استقبال گرم قرارگرفت. شاه در پاسخ به نطق خیرمقدم شاروال کراچی ونمایندگان پارسیان هندوستان بیانیه جذابی ایراد کرد که متن ومحتوایش برای هرافغان چیز فهم غرورآفرین است .
این بیانیه را داکتر سید عبدالله کاظم از روی ترجمه سید عزیز الله مرموز با تبصره خود در پورتال افغان جرمن به نشر رسانده اند که متفاوت تر از متنی است که در کتاب «سفرهای غازی امان الله شاه …» تالیف پوپلزائی آمده است. اینک آن سخنرانی:
سخنرانی شاه امان الله در کراچی:
«من از همه برادران هندوستانی نهایت شکرگزارم که آنها بسیار با خلوص و محبت تمام از من خیر مقدم بعمل آوردند. از وقتیکه به سرزمین هند قدم نهاده ام، تا همین لحظه ملت هند از حد زیاد اظهار لطف و محبت کرده اند، بخصوص از تمام هندوها و سیکها و فارسی ها که با احساسات پرشور و جذبات مفرط از من خیر مقدم انجام داده اند، از صمیم قلب اظهار تشکر و امتنان دارم.
حضرات! شما در متن سپاسنامه خویش متذکر شده اید که گویا من با رعایا پیش آمد و برخورد منصفانه و سلوک مربیانه انجام میدهم. من به ارتباط این مهم میخواهم اکیداً به شما گوشزد و تفهیم کنم که: من همواره وقتاً فوقتاً و بدون شک به آنها گوشزد و ذهن نشین کرده ام که بنده خدمتگذار رعایا هستم و این خدمتگذاری من کدام گفتۀ فریبنده تشریفاتی نه، بلکه یک حقیقت منطقی است، فی الواقع من خویشتن را خدمگار ملت می پندارم. (نعره های تحسین و مرحبا)
عزیزان من!
این حقیقت باید به شما روشن شود: در زندگی من مهمترین و ارزشمندترین مقصد و هدف صرف این است تا بتوانم رعایا را تا سرحد فوز و فلاح، اعتلا و ترقی و سعادت برسانم. سعی و تلاشم جریان دارد تا حتی الوسع منافع ملی شانرا در پرتو آزادی و استقلال تأمین کنم.
هرگاه اطمینان و اعتماد ملت در زمینه حاصل گردد و به آن منزل و هدف نهائی که نهضت و ترقی کامل است، قریب گردند، آنگاه من احساس آرامی روحی و مسرت قلبی خواهم کردو سپاس خداوندگار را بجا خواهم آورد.
واقعیت این است که تکلیف رعایا، تکلیف من و آرامی آنها، آرامی درونی و روانی مرا فراهم میدارد. این جزء کرکتر و سجایای من گردیده که آواز و صدا و احیاناً فریاد رعایا را با تعمق و توجه، باهوش و گوش سمع نموده با درنظر داشت توقعات و خواهشات مطلوب و منطقی ایشان میکوشم ترتیب اثر داده شود. هرگاه من کار و عمل مفید و مؤثری انجام میدهم که در آن رضا و رغبت رعایا نیز محسوس میشود، بدون شک برای من نیز خوشی و سرور زایدالوصف دست میدهد. باهمه احساس قلبی که همچو موهبت وجودم را فرا گرفته است، از درگاه خدای بی نیاز با عجز التماس می نمایم و مساعدت می طلبم که در راه خدمت صادقانه ملت توفیق عطا فرماید. (نعره های تحسین)
برادران من !
در حدود سلطنت من هر شخص، خواه مسلمان یا هندو و همچنان قوم و قبیله و تبار دیگر، همه رویهمرفته حقوق «مساویانه» دارند و خودم شخصاً از لحاظ وابستگی های گوناگون قومی و نژادی و لسانی اندک تفوق طلبی و ارجحیت و برتری را در جامعه نفی و جداً رد میکنم.
آن عصر و زمان سپری شده که کشورها در رنج و الم «استبداد» ناشی از تبعیض گرفتار بوده و فرمانروایان مملکت و امرا و خان و خوانین و ملک و رؤسای قبائل صاحب عزت و راحت بودن و غربا و مساکین و مردمان بی پناه و بی بضاعت، صرف برای فرمان بردن و اطاعت به مثابه محکومین بسر می بردند. ما شاهد تغییر و تحول زمان خود هستیم، این تغییرات سریع و چشمگیر بنا به حکم زمان حق و حقوق و عدالت و مساوات جوامع بشری را درساحات ملی و بین المللی نیز درقفا دارد، علی الرغم لجاجت ها و سرشخی ها، غلامی و بندگی و بردگی و به زنجیر کشیدن ها رنگ باخته و دارد تحویل انزوا و اضمحلال و به گونۀ رو بزوال میرود.
تمام اهل کشورما از نگاه مراتب اصولی و قانونی و حقوقی، حق مساوی دارند، احدی حق و امتیاز آنرا ندارد که هرنوع فضیلت و برتریت و اقتدار را بدون استحقاق در حیطه قدرت خود حفظ و طوری بنمایاند که گوئی همه را به ارث آورده و درآن ملکیت و تصاحب دارند. این در جهان به تجربه رسیده که زورگوئی ها با قانون فطرت و طبیعت درتضاد است، چه من باین امر باور و ایمان دارم که تمام انسانها دریک مقام مساوی قرار دارند و تنها فضیلت و تقوا ما را ازهم تفکیک میتواند. (نعره های تحسین)
عزیزان!
اگر احساسات بعضی ها جریحه دار نشود، یک سخن را باید وضاحت دهم: درعصر کنونی ملاهای متعصب دین و مذهب ما را درید خود بطوری آورده اند که به آن وضع اسفناک و تأثر آور بخشیده اند. ملاهای تنگ نظر و پرطمع و نفس پرست پیش چشمان همۀ ما مذاهب را بدنام و رسوا کرده، درضمن بندگان ساده دل خداوند«ج» را در گمراهی آماده میسازند و جوامع اسلامی را به خطر روبرو میکنند. منظور از اتخاذ دین و مذهب میان جوامع بشری بندگی و خداپرستی است، بندگان خالق متعال باین امر نیز مکلفیت دارند تا میان خود حسن سلوک و زیست باهمی داشته، تجاوز را گناه بشمارند و یکی از اهداف اسلام در جامعه انسانی نیز همین شیوه است و هر مسلمان وظیفه دارد تا به گونه ای مخلوق خدا به خداپرستی و تقوا رهنمود باشندو با درنظر داشت مذاهب مختلف سلوک و برخورد انسانی را اتخاذ و ترویج بدارند. چون پروردگار خالق عالمیان است و این واقعیت درنظر باشد و تفهیم گردد که درقبال این عالم فانی یک عالم باقی وجود دارد و کسانیکه با بندگان و مخلوقات خدا و خالق بی نیاز به نحوی از انحأ و رنگی از رنگها و نامی از نامها و عنوان ها جفا روا میدارند، گوئی با دین و آیین جفا روا میدارند.
برادران!
دراینصورت انسانهای که باجرس قافله جهان و حیات بشری روان اند، در سفری که پیش رو دارند باید ذخیره و توشه ای از حسنات داشته با خود حمل بدارند. باقبول این اصل مسلم به منظور تزکیه نفس، عبادت خداوند«ج» بهترین راه رستگاری تأکید شده و به ارتباط مسائل دنیوی، جهت فوز و فلاح معاملات درمیان آمده و دستورالعمل های مطرح و تدوین و ترویج و مرتب گردیده که یکی از مهمات آن اتخاذ شیوه جهان بینی وسیع و روابط نیک با کشورهای و اقوام عالم بوده ایجاب دوستی ها و محبت ها دارد که مطابق با دستورالعمل ها و میثاق ها صورت پذیرد.
محبت با انسانها و هموطنان از تعلیمات بزرگ دینی و مذهبی است و نمیشود درچوکات آشیانه و لانه خود منجمد بمانیم. لیکن جای بسیار تأسف و تأثر است که برخی از ملا های بی اطلاع از اصل مزایای دین و مذهب، پیرو نفس و خواهشات نفسانی خود گردیده از راه صفا و هموار دین انحراف و انصراف نموده مورد استعمال اغیار قرار میگیرند و ناگزیر میشوند دین را تحریف کنند که این اعمال آنها انجام خطرناک دارد.
قرون ماضیه که علمای حقیقی و حقیقت جو بسیار داشته حق پرستی و حق جوئی شعار شان بود، باذهن و ضمیر روشن و قلوب پاک عمل میکردند که راه منصفانه شان همواره روشن و تابناک مینماید. بنا به شهادت اسناد تاریخی آنها آنقدر به احکام الهی و شرعیت غرای محمدی(ص) پابند بودند که در پرتوفهم و دانش و تعالیم اسلامی از جاه طلبی و نفس پرستی جداً احتراز داشتند، چون پرهیزگار واقعی بودند و پروردگار در پاداش به آنها حرمت و عزت و شهرت جاودان عطا فرموده است.
درعصر موجود عده ای بنام و عنوان علمای دین، خصوصیات اصیل و ممتاز فضیلت دینی و مذهبی را رها کرده، ظاهرداری را به منظور نفس پرستی اختیار نموده اند و به همین لحاظ کسی به اعمال آنها به حیث رهنما ها وقعی نمی گذارند، درهرجا خوار و ذلیل شناخته میشوند، سخنان وسوسه کننده شان درنهایت مضار جامعه را فراهم و دولت های صالح و غمخوار جامعه را پریشان و ناآرام ساخته به آسیاب بیگانه آب میریزند.
قماش دیگری که بجای مفاد درجامعه، مضار شان محسوس است، پیرهای نامقدس و صوفی نماهای کاذب و شیخ های نفس پرست سرباری های جامعه ای غرق در جهل اند که اکثر این گداهای متکبر ازخارج بخصوص از هند برتانوی بخاک افغانستان نازل شده اند ولی ریشه و رشته به بیرون از سرحدات دارند و دروطن ما جال های از فریب و خدعه گسترانیده ، ریشه ها و رشته حساس وظریف اجتماعی ما را با دندان متأثر میسازند و مخلوق خدا را به گمراهی و خرافات میبرند.
به من واضح معلوم است که به همین منوال فقیرنماها از افغانستان به هندوستان داخل میشوند و عاطل و باطل و کاهل در مسیر راه ها میخزند و بعضاً با مهارت مردم را به هیجان می آورند. من با عبارت صاف و پوست کنده و بدون حاشیه روی میگویم که چنین پیران کاذب تشنه مریدان جاهل و امثال آنها مایه بدنامی و احیاناً بربادی وطن و مردم و ملک و مملکت اند، چون از خدا دور اند و همچنان اینها اند که برپیکر پاک و پاکیزه دین و مذهب مقدس لطمه و آسیب میرسانند، به تعلیمات مذهبی صدمه میزنند و انواع بدنامی ها را مهیا میکنند و درنهایت دین مقدس و عالیجاه و عالی مقام مسلمانان را درمحضر جهانیان منحط و خرافاتی جلوه میدهند. دراینصورت من به صراحت میگویم که چنین ملاها و صوفی نماها و پیران تجارت پیشه و طرزالعمل شان در جامعه منزجر هستم و حتی اظهار نفرت دارم (نعره های تحسین)
برعلما و مشایخ و پیران که خویشتن را رهنمایان دین قلمداد میکنند، هنوز موقع در دست دارند تا به اعمال خود تجدید نظر اصلاحی بعمل آورند و پیرامون آن خواسته های زشت خویش که در عصر امروز و فردا بازار گرم ندارد و چسپ و صدق آن در جامعه دشواریها بار می اورد، قهر و غضب خود را حفظ و سرکوب کنند و عکس آن اگر در راه سعادت جامعه سعی و تلاش نمی ورزند و یا نمی توانند، لااقل از سنگ اندازی های متواتر ونفس پرستی های افراطی و سیرنشدنی و مبالغه آمیز بکاهند و در برابر مردم ساده دل و بی بضاعت از فشارهای غیر مرئی و روانی کم کنند تا مبادا مقام و احترام شان درجامعه از ریشه و کن وبن ویراننگردد. از دین و مذهب سؤ استفاده بردن نزد خالق متعال گناه کبیره محسوب میشود.
اجازه بفرمائیدچند سخن مختصر در موضوع دیگری بعرض برسانم:
درسپاسنامه برادران پارسی سندی چنین جمله تذکر رفت:«افغانستان فرزند ایران است!»
من با این گپ وقوف و باور ندارم که افغانستان باستان و کهن که تاریخ درخشان چهار هزار ساله دارد، فرزند کشوری باشد، درحالیکه خودش از نگاه تاریخی در مقام پدر کهن قرار دارد.
بهرحال میخواهم باین اصل تأکید کنم که زمان و عصر ما حالا زیاد سر مسائلی که کی پدر و کدام فرزند است، فکر نمیکنند. بلی! ملت های روشن براصل محکم پیوندها و متحد شدن ها و تساوی حقوق برادری و برابری ها می اندیشند و اصل اسلام بنا به امر خداوند متعال مشوق و رهنمود برادری ها و برابری ها است. (نعره های تحسین)
من وقتی از کابل حرکت میکردم، متجاوز از سی هزار نفر برای وداع جمع شده و این ازدحام را مردمانی از مذاهب و اقشار و اقوام مختلف تشکیل داده بودند. من آنجا نیز به نحوی و گونه ای تفهیم و خاطرنشان کردم که از نگاه من همه مساوی المقام اند و همه را برادر خود میخوانم. من برای سنی ها و شیعه ها این نکته را گوشزد میکنم که من پابند قانون اسلام هستم و گاهی از اندیشه های احیاناً جداگانه شیعه ها و سنی ها متأثر نبوده و نیستم، چون من بلا استثنا خدمتگار تمام رعایا میباشم و من به اصل این گفته باور و ایمان دارم و سخت معتقد باین گفته جاودانه هستم:
بنی آدم اعضای یک دیگراند
که در آفرینش ز یک جوهر اند
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگـــر عضوها را نماند قــــرار
باتوجه باین اصل وقتی برای شخصی تکلیف عاید میگردد، من نیز احساس تکلیف و بیقراری میکنم. التماس دارم هرفرد باین حقیقت غور و تعمق کرده با بندگان خدا(ج) حسن سلوک را دریغ نکنند و در زمینه سخاوتمند باشید.
من به شما برداران نصیحت کنان میرسانم که با همدیگر و هموطن تا منصفانه معامله داشته به حق و حقوق مقابل تان احترام بگذارید و بیش ازین اختلافات بی مایه و بی پایه را دفن کرده بجای آن روابط بردارانه و دوستانه را در روح و ذهن و ضمیر تان پرورش بدهید و باخوشی و سرور زندگی بسررسانید.»( داکتر سیدعبدالله کاظم :یک بیانیه مهم تاریخی،افغان جرمن آنلاین،۲۴ دسمبر۲۰۱۲)
شاه امان الله از مخالفت وممانعت روحانیون ریاکار وابسته به استعمار در راه ریفورم های اجتماعی وفرهنگی خود دل پرخون داشت و تجربه شورش منگل را در مقابل ریفورمهای خود به تحریک روحانیون متنفذ داشت و میدانست که نا این فشر مفتخوار در کشور حرف اول را بزند هیچگونه پیشرفتی را نباید انتظار داشت به همین خاطر شاه تلاش میکرد تا مردم فرزندان خود را به مکتب بفرستند. زیرا فکرمیکرد تنها با کسب علم میتوان از دست این دشمنان تمدن وترقی نجات یافت. اما جامعه چنان در جال تبلیغات ملا و پیر روحانی گیر افتاده بود که هرقدر برای نجاتش تلاش صورت گرفت و میگیرد نمیتواند از این جال نجات پیدا کند و با کاروان تمدن همگام شود.
پایان ۱۱/ ۱۰/ ۲۰۱۹