کور / سياسي / شاه شجاع، چرا درتاریخ کشور یک چهره منفوراست ؟

شاه شجاع، چرا درتاریخ کشور یک چهره منفوراست ؟



               کاندیدای اکادمیسین محمد اعظم سیستانی کاندید اکادميسين محمد اعظم سیستانی



شاه شجاع، درتاریخ افغانستان از آن جهت یک چهره منفور وبسیاربدنام است که به خاطر کسب قدرت ورسیدن به تخت سلطنت ،حاضر به تجاوز بیگانه برکشورشد. او درسال ۱۸۰۹  برای نخستین باربا هیئت انگلیسی بسرکردگی مونت ستوارت الفنستون در پشاور ملاقات کرد ودرنتیجه حاضر به عقد پیمانی با انگلیس گردید که در برابر خطر حمله فارس و فرانسه بر هند، نگذارد پاى هيچ عسکر فرانسوى و فارسی وروسی به افغانستان داخل گردد. بالمقابل انگليس متعهد شده بود که در صورت وقوع حمله فارس يا فرانسه يا روسيه بر افغانستان ، افغانستان را کمک نظامى خواهد نمود. همچنان در همين سال ١٨٠٩ انگليسها، رنجيت سنگ حکمران پنجاب را با يک مانور نظامى وادار ساختند تا عهد نامه يى را به امضاء برساند که در آن دوست و دشمن انگليس را دوست و دشمن خود بشناسد و تعهد نمايد که بدون از انگليس با هيچ کشور ديگرى داخل روابط سياسى و نظامى نگردد.(۱)عین تعهد را شاه شجاع نیز زمانی که پیمان تجاوز بر افغانستان را درلاهور با رنجیت سنگ وانگلیس امضا میکرد نیزقبول وتکرارنمود.


انگليس ها می دانستند که شاه شجاع ، شیفته وکشتۀ جاه وجلال سلطنت است وبخاطردست یافتن برآن، تن به هرپستى و خفت، بشمول واگذارى نیمی ازافغانستان را بهرکسی که به او دراین راه کمک کند، میدهد، پس وقتی که نماينده روس (ويتکوويچ) پيام قيصر روسيه را به امير دوست محمدخان در کابل پیش کرد، این سرخوردگی به انگلیسها دست داد که روس ها در ديپلوماسى خود از آنها پیشی گرفته و اينک بدنبالۀ نفوذ خود بردولت قاجاری، ممکن است با فتح هرات ، قندهار نيز در دست آنها قرار گيرد و آنگاه متصرفات بريتانيا در هندوستان از طريق کابل و قندهار مورد تهديد و حمله قرار خواهد گرفت، معهذا انگلیسها جهت جلوگیری از چنین خطری، مردى منفور وضعیف النفسی چون شاه شجاع را که از سی سال بدنسو آواره آن دیار بود، پيدا کردند و او رابه عنوان وارث تاج وتخت سلطنت درانی مورد حمایت خود قرار دادند و در یک پیمان سه جانبه بخود وابسته ساختند. این پیمان، به تاريخ ۲۶ جو ن ۱۸۳۸ ميان: مكناتن نمايندهء وايسراي هند، رنجتت سنگ زعیم پنجاب و شاه شجاع در لاهوربه امضا رسيد.


شاه شجاع در ازاء رسیدن به تاج وتخت کابل ، تمام خاک های افغانى را در دوطرف رودخانه سند، بشمول کشمير و پشاور و ديره جات از کیسه خلیفه به رنجيت سنگ واگذار شد و به انگليس ها تعهد سپرد که بجز از انگليس با هيچ قدرت داخلى و خارجى ديگرى داخل روابط دوستى و اتحاد نگردد و دوست و دشمن انگليس را دوست و دشمن خود بداند و هرچه در افغانستان انجام ميدهد به اجازه و مشورت انگليس خواهد کرد(ماده چهاردهم پیمان لاهور).


در مواد اول و چهارم آن پیمان آمده بود: « آن چه ممالك متعلقه اين روي آب سند و آن روي آب سند مذكور كه در تحت تصرف و داخل علاقه سركار خالصه جي “رنجيت” است. چون صوبه كشمير با حدود شرقي و غربي و جنوبي و شمالي اتك و چچه وهزاره و كنبل و انت و غيره توابع آن و پشاور با يوسفزايي و غيره و ختك و هشتغر و مچني و كوهات و هنگو و ساير توابع پشاور تا خيبر و بنو و وزير و تانك و گرانك و كاله باغ و خوشحال گره وغيره با توابع آن و ديره اسمعيل خان و توابع آن و ديره غازي خان و كوت مشهین و عمركوت و غيره با جميع توابع آن و سهنگر و اروات مند واجل و حاجي پور و روح پور، و هر سه كيچي ملك ميسنگره با تمام حدود آن، و صوبه ملتان با تمام ملك آن. سركار شاه موصوف ‹شه شجاع› و سايرخاندان سدوزايي را در ممالك مرقومه الصدر، هيچ دعوي نسلا بعد نسل و بطنا بعد بطن نبوده و نخواهدبود. “(۲)


شاه شجاع پس از واگذاري بخش هایی از خاک افغانستان ویک سلسله امتيازات دیگر براي رنجيت سنگ، به دنبالۀ اردوى ٨٠ هزار کشنده و خورنده و چرنده ، لشکر پنجابى و هندى و انگليسى بحرکت افتاد و در حالى که هزاران زن رقاصه و فاحشه از پس و پيش شاه نگون بخت دهل و سرنا و دف و سارنگ مى نواختند و مي رقصيدند، در بهار ١٨٣٩ از طريق سند و بلوچستان بر افغانستان هجوم آوردند. ابتدا برقندهار وسپس برکابل چيره شدند و شاه شجاع را چون عروسک مضحک برتخت کابل دربالاحصار جلوس دادند و اطراف او را با کار گزارى يساولان و اردليان هندى و انگليسى حصار کشيدند(٧ اگست ١٨٣٩ م).


بديسان انگليس ها نخستين تجاوز خود را بر افغانستان که تا آن روز از ملت و دولت افغانستان هيچ بدى و سوء نيتى نديده بودند ، عملى ساختند و با اين کار خود ظاهراّ زهر چشمى به رقيب ديرينۀ خود روسها نشان دادند و وانمود کردند که انگليس همانگونه که بر قلب آسيا تسلط يافته است، ميتواند قلمرو نفوذ خود را تا سرزمين هاى دور دست ترى ، يعنى آسياى ميانه توسعه وگسترش دهد .


مرحوم غبار مینویسد :« پس از آنکه انگلیسها درسال ۱۸۳۹ درنقاط سوق الجیشی قندهار، غزنی،بامیان ،پروان وکابل وجلال آباد با سوار وپیاده وتوپخانه وجباخانه مستحکم گردید،وضع ورفتار انگلیسها هم تغییر خورد. دیگر انگلیسها دوست نی، بلکه زمامداران اصلی وحاکم نظامی افغانستان بودند. مکناتن عملاً درچهره صدراعظم ونایب السلطنه افغانستان ظاهرشد. تمام اموردولت از جمله: عزل ونصب وزراء وافسران افغانی، بودجه ومالیات دولت، مجازات ومکافات وغیره همه دراختیار او بود. شاه شجاع که در اوایل، در روزهای معین  دربارعامی تشکیل وبه عرایض وشکایات مردم گوش میداد وامر ونهی صادرمیکرد،به تدریج به موقعیتی رسانیده شد که از حرم خود خارج شده نمی توانست. عمارت شاه ودربار او توسط افسر وعسکر انگلیس محافظت میشد. هیچ افغانی بدون اجازه صاحب منصبان انگلیس حق دیدن وملاقات شاه را نداشت.واسطه سوال وجواب بین شاه وانگلیس یک نفرمستخدم انگلیسی، بنام میرزاحیدرعلی لشکر نویس معین شده بود. انگلیسها ، نه تنها به واسطه قوه، شاه را در دست داشتند، بلکه از لحاظ سیاست هم او را محتاج به خود ودرعین حال مورد تهدید نگه می داشتند، زیرا تمام اوامری که برضد منافع مملکت ومردم ورؤسای متنفذ صادر میشد، همه به نام شاه بود. لهذا همه دشمن او گردیده بودند.از طرف دیگر، انگلیسها رقبای شاه را علیرغم میل او مقتدرنگه میداشتند، مانند:نواب محمدزمانخان وسردار محمدعثمانخان، برادرزادگان امیردوست محمدخان که سخت با شاه شجاع دشمنی داشتند. شاه شجاع با چنین جریان سیاسی ونظامی نمی توانست جزبازیچه یی در دست انگلیس ها باشد.» (۳)


همینکه انگلیسها درنقاط مهم واستراتیژیک کشور جابجا شدند، دیگر نام از شاه شجاع بود وحکمروائی وامر ونهی از انگلیسها.


موهن لال،جاسوس ومنشی برنس ،یک نمونه از بی صلاحیتی شاه را چنین تصویر میکند:”یک نفر سید که شاه مرید او بود، زمین وجایداداو توسط وزیرجدید (محمد عثمانخان  نظام الدوله)قبض وبه زمین های نوکر شخصی وزیر ضمیمه گردید. سید به شاه شجاع شکایت کرد.اماوزیر به اوامر متعدد شاه ترتیب اثر نداد. سیدبار دیگر بدربارشاه رفت  واز بی اعتنائی وزیر شکایت کرد. شاه حقیقت را بجواب سید چنین گفت:”من بالای وزیرخودقدرت وصلاحیت ندارم، تو میتوانی درحق او دعای بد کنی، اما بیشترمزاحم من نشو، زیرا من پادشاه نی، بلکه یک غلام هستم..”(۴)


غبار می افزاید:« تشکیلات انگلیس درافغانستان بسیط بود.مکناتن امور صدارت را در دست داشت. برنس بحیث وزیرداخله ومنشی او موهن لال، وظیفه ریاست استخبارات را نیز بدوش داشت. نمایندگان سیاسی انگلیس در ولایات به حیث والی ونماینده مکناتن، امور ملکی را به عهده داشتند. منتها، مکناتن وبرنس ونمایندگان آنها اسماً این عناوین رانداشتند، اما عملاً عین وظایف را اجرا می کردند. اما انگلیسها در مرکز وولایات هنوز ناچار بودند که حکام ومامورین افغانی را در پهلوی نمایندگان سیاسی خود، خواهی نخواهی بپذیرد، زیراتوده های مردم متوجه اوضاع شده بودند، لهذا انگلیسها فعالیت خود را ظاهراً توسط حکام ومامورین افغانی به نام شاه دوام می دادند.


انگلیسها بتدریج رجال صادق  وملی را ازشاه دور و امور دولت را به  اشخاص فرومایه وخائن به وطن می سپردند. این یکی ازمختصات سیاست انگلیس بود که درکشورهای مورد دسترسی، رجال کارفهم ملی را موقع تبارز ندهد وبا فشار وتبلیغ و اتهام آنها را دراجتماع خنثی سازد وبرعکس اشخاص هیچ کاره وآله دست را بازور پروپاگند وجاه وجلال وارد صحنه ومشهورسازد. از آن جمله یکی هم محمدعثمان خان ملقب به نظام الدوله سدوزائی بود که به جای ملاشکور والی کابل[دوست شاه شجاع ومخالف انگلیسها]، به امر مکناتن مقرر شد. نظام الدوله خدمتگار صادق انگلیس ومخالف منافع مردم و شاه تشخیص شده بود.”(۵)


استعمار انگلیس در تبانی باعناصر فاسد و وطن فروش، چون شاه شجاع، نظام الدوله، میرزاعبدالرزاق مستوفی وسید حسین دفتری وغیره از مراتب کامیابی مؤقتی خویش شادمان بودند. نظام الدوله،وزیر شاه شجاع که اجرای مقاصد بیگانه کمال آرزوی اوبود، در میان شاه پوشالی ونماینده مختار انگلیس طوری با منفعت جوئی واغراض شخصی کارها راسربه راه میکرد که ملت را زبون وقوم را ذلیل و سرافکنده ومملکت را به سوی نیستی سوق میداد.


موهن لال، در جمله دلایل تنفرعمومی مردم از انگلیسها،چندمثال از دست درازی انگلیسها به ناموس مردم کابل بدست میدهد و مینویسد:


۱- یک منصبدار انگلیس، خانم ناظرعلی محمد را به منزل خود برد. شوهرخانم نزد من(موهن لال) آمد وشکایت کرد، من به الکساندربرنس گزارش دادم، منصبدار انکار نمود.برنس ناظر را رخصت کرد.ناظرنزد وزیرشاه شجاع به شکایت رفت. وزیریادداشتی به اداره انگلیس فرستاد تا زن عارض را مسترد کنند. کوتوال شهر(خضرخان) زن را درمنزل صاحب منصب دیده بود وشهادت او هم رسماً ثبت شکایت شده بود.اما برنس از منصبدار انگلیس حمایت کرد وبه عرض عارض گوش نکرد. روز بعد همان صاحب منصب نزد برنس رفته وازکوتوال شکایت کرد. برنس امر برطرفی کوتوال را از شاه گرفت. کوتوال وناظرهرگزاین توهین وبی عدالتی را فراموش نکردند ودر هنگام قیام عمومی آنها با عبدالله خان اچکزائی پیوستند وهمینها بودند که اولین ضربات انتقام جویانه خود رابر برنس وارد کردند.


۲- یک نفرتاجرثروتمند دوسال قبل در هرات بریک زن عاشق شد وبعد ازتلاش زیاد ومصرف پول بسیار موفق شده بود تا با آن زن عروسی کند وبه کابل برگردد. تاجر مذکورمدتی بعد زن را نزد اقارب خود گذاشته برای تجارت به بخارا میرود.درغیاب او یک منصبدار انگلیس آن زن را باخود به قشله عسکری می برد. وقتی شوهرش از قضیه مطلع میگردد تمام بار وبنه ومال التجاره خود را در بخارا رها کرده به کابل می آید و به تمام مقامات انگلیسی عارض میشود تا زنش را مسترد کنند، ولی کس به داد او گوش نمیدهد. بالاخره مجبور میشود  بشاه شکایت کند وحاضر میگردد تمام دارائی وهستی خود را به شاه بدهد تا خانمش را دوباره به دست آورد. شاه هم راضی میشود تا به مکناتن وساطت نماید، مکناتن دونفر از حاضرباشان خود را به خانه همان منصبدار میفرستد تا خانم  را به شوهرش  تسلیم کنند، آن صاحب منصب خانم را به خانه دیگری منتقل میکند وحاضرباشان خبر آوردند که درخانه موردنظرخانمی وجود ندارد. آنگاه همان صاحب منصبی که زن ناظرعلی محمد را ربوده بود، نزد برنس رفته خواهش کرد تا مانع تصمیم مکناتن در مستردکردن زن تاجر گردد ودرعوض به تاجر چارصد تا پنجصد کلدار پیشنهاد میکنند تا از زن خود منصرف شود. برنس نایب شریف خان وحیات الله خان قافله باشی را موظف به وساطت میکند .تاجرمظلوم که زنش را سخت دوست داشت،صلاح در آن می بیند تا کابل را بقصد ترکستان برای دایم ترک گوید، بدون آنکه پولی در بدل خانمش گرفته باشد. اما صاحب منصب انگلیسی درهنگام عقب نشینی ازکابل از طرف مردم غلزائی در بین راه کابل- جلال اباد کشته شدو آن زن نیز توسط غلزائیها  به قتل رسید.(۶)


۳- بنابر روایت نوای معارک، صاحب منصبی از زیردستان برنس، کنیزکی از کنیزان عبدالله خان اچکزائی رابا زور از راه با خود برده بود. عبدالله خان وقتی از قضیه آگاه شد، برادرزاده خود را نزد برنس فرستاد تا کنیزرا فوراً رها سازد،برنس یک نفرمستخدم را بابرادرزاده عبدالله خان به منزل آن صاحب منصب فرستاد تا کنیزک را به عارض مسترد کند، وقتی مستخدم به آن خانه رسید، منصبدارکنیزک را پنهان کرد وعبدالله خان را متهم به دروغ گفتن نمود. آنها نزد برنس برگشتند وآنچه شنیده بودند بیان کردند،ولی برنس بجای آنکه عارض را دلاسا کرده، رخصت نماید براو قهروعتاب کرده او را ازمنزل خود بیرون راند.(۷)


مردم آزادی دوست افغانستان، متوجه اعمال کارداران فاسد واجنبی پرست وطن واجحاف وزورگوئی ودست اندازی انگلیسها برمال ودارائی وشرف وناموس هموطنان خویش بودند وانتظار فرصتی رامی کشیدند که انتقام آن همه توهین، هتک حرمت و بی ناموسی اجنبی رابگیرند.


باری شاه شجاع به حرکات مذبوحانه یی دست زد ومنصورخان چاوش باشی(سرکرده نظامیان) را به بهانه یی به قندهار فرستاد وهدایت داد تا از مخالفین انگلیسها حلقه یی به طرفداری وحمایت شاه تشکیل نماید. والی قندهار که درخدمت انگلیسها بود به نماینده سیاسی انگلیسها(راولینسن)خبرداد واو جریان را با گوش خود شنید وتصدیق کرد ومنصورخان را به کابل آوردند. مکناتن شاه را مقهور ومجبور نمود تا روی منصورخان را سیاه کرده برخری سوار ودر بازارهای کابل تشهیر نماید. منصورخان هم هنگام تشهیر به مردم خطاب وفریاد می کرد: اینست عاقبت خدمت به شاه؟!(۸)


به قول غبار،انگلیسها عقیده داشتند که برای اداره کردن یک کشور، از همه بیشتر فقرعمومی وشدت احتیاج مردم عامل موثر است وملتی که در مرداب فقر واحتیاج دست و پا بزند، به خود مشغول میگردد ودیگر فرصت دیدن به جانب دستگاه حاکمه را ندارد، واگر فی المثل خواسته باشد سراز لجنزار فقر بردارد،تنها با ضرب مشتی کافی است که او را درقعر مرداب فرو ببرد. مصارف اردوی ۵۴ هزارنفری انگلیس که به حساب دهقانان وروستائیان کم بضاعت تامین می شد، وتزئید مالیات زمین به استثنای مالیات گمرکی، کمر دهقانان را روز تاروز خم میکرد. ایجاد خصومتهای قومی، نژادی، لسانی ومذهبی، یکی دیگر از خصوصیات پالیسی انگلیس بود که درمیان ملت دامن زده میشد.(۹)


موهن لال، متذکر میشود که از نیمه های سال ۱۸۴۰ ببعد نرخ غله در شهرکابل صعود کرد، زیرا انگلیس ها غله جات را به قیمت گزاف می خریدند ودر گدامها ذخیره می کردند و در بازارهای برای خرید مردم چیزی باقی نمی گذاشتند.  بدین سبب قحطی وفاقگی دامنگیر مردم شد وشکایتها ازدست  انگلیس هابالا گرفت،مردم می گفتند:” اداره انگلیس گندم فروشان وکاه فروشان وغیره راثروتمند ساخت، اما خانزاده ها واشراف را با فقر مواجه کرد و هزاران غریب وناتوان را از طریق فاقگی به مرگ سوق داد.” ملاها نیز که عدم صلاحیت وناتوانی شاه را در رفع مشکلات مردم دیدند ، درنمازهای جمعه نام شاه را از خطبه برانداختند ویا به ادای نماز جمعه  حاضر نمی شدند. ملاشکوروالی کابل به انگلیسها میگفت: چون ملاها کشور را تحت اشغال انگلیسها می بینند وشاه را اسیری دردست انگلیسها ، بنابرین شرعاً در منابر مساجد نمیتوانند از شاه نام ببرند.(۱۰)


حذف نام شاه از خطبه در منابرمساجد، بیانگراوج تنفر مردم از شاه شجاع این شاه پوشالی بود. بعد ازنیمه سال ۱۸۴۰، برخی شورش های بطور پراکنده ، در هلمند به رهبری اخترمحمدخان علیزائی ودرکنر برهبری سیدهاشم خان کنری ودر ننگرهار بسرکردگی عبدالعزیزخان جبارخیل ودرماه اکتوبرتا دوم نومبر ۱۸۴۰ درپروان برهبری میر مسجدیخان برضد انگلیسها به راه افتادند ، مگر چون این شورشها دارای انسجام ورهبری واحدی نبودند، تماماً از جانب انگلیسها بشدت سرکوب گردیدند وتا یک سال دیگرصدای شورشی از جایی بلند نشد. اما سال بعد( در۲ نومبر ۱۸۴۱) مردم افغانستان قیام کردند وبا واردکردن تلفاتی فراوان بردشمن، ۱۶۵۰۰نفرازقشون انگلیس در بین راه کابل -جلال اباد سر به نیست شدند.


دریک کلام، هدف انگليس از تجاوز بر افغانستان اين بود تا در صورت امکان سرحدات هند را تا درياى آمو بالا بکشد و در غير اين صورت کوه هاى هندوکش را به عنوان سرحد طبيعى و تسخير نا پذيرهند در برابر روس ها قرار بدهد، ولى مردم افغانستان با اتحاد ویکدلی و قیام  برضد سلطه بیگانه  مشتی محکمی  بردهن استعمارانگلیس کوبیدند وانگلیس به آرزويش نرسيد.  
 


حادثه ۱۱ سپتامبروحمله امریکا برافغانستان:


در۱۱ سپتامبر حادثه ناگواری در امریکا رخداد که جان ٣٠٦٧ انسان بیگناه را گرفت. امریکا بلافاصله بن لادن را متهم کرد وسپس بابدنبال کشیدن شورای امنیت ملل متحد وبا همراهی ۴۰کشور جهان برای سرنگونی رژیم طالبان ودستگیری بن لادن رهبر القاعده در افغانستان، دست به تهاجم برافغانستان زد و دوماه تمام با ریختن بمب های هفت هزارکیلوئی برسرمردم افغانستان طالبان را از قدرت ساقط کرد و با رهنمائی وهمیاری ائتلاف شمال به دنبال بن لادن در دره ها وکوه پایه های افغانستان  گشت، مگر اثری از بن لادن نیافت. درحالی که بن لادن با کمک همین ائتلاف شمال به پاکستان انتقال داده شد و اکنون هم درپاکستان تحت نظر ومراقبت استخبارات نظامی آنکشور درمنطقه چترال مثل یک رهبر مذهبی قابل احترام  نگهداری میشود. بن لادن اکنون هم یکی از خطرناک ترین چهره های تروریستی برای امریکا وغرب پنداشته میشود .


سريک اريسون( رئيس پروژه امنيت ملى مرکزبين المللى پوليس در واشنگتن)مولف آثار متعدددر بارۀ افغانستان، به اين باور است که اوضاع افغانستان در شرايط عدم توسعه قواى صلح و فقدان تلاش جدى براى بازسازى اقتصادى به سوى انارشى انکشاف مينمايد. تلفاتى که به اثر بمباردمان امريکا برمردمان ملکى تحميل شده عامل مزيد براين امرگرديده است . بمباردمان يک محفل عروسى در روزگان (اول جولاى) که منجر به قتل ١٥٠ نفر ملکى گرديد .اين مقام امريکائى مقاله بسيار دقيقى در لوموندديپلوماتيک بچاپ رسانده و در بخشى از آن ميگويد: « رقم حقيقى تلفات مردمان ملکى ناشى از بمباردمان امريکا در افغانستان را که بالتدريج موجب تحريک خشم مردم ميگردد، کسى بدرستى نمى داند.اما طبق سروى دقيقى که ازجانب يک اقتصاد دان پوهنتون «نيوامپشير» (ام. دبليو. ارولد) پس از گفت و شنيد با تعداد زيادى از کارمندان موسسات کمک بشرى و ژورناليستان صورت گرفته است ، طى ٨ هفته اول بمباردمان امريکا، تعداد تلفات اشخاص ملکى ٣٧١٢ نفر بوده است. اين تعداد زيادتر از٣٠٦٧ نفرى است که در انفجار ١١سپتامبرنيويارک به قتل رسيدند.( لوموندديپلوماتيک،مى ٢٠٠٢)


براین عده باید ۳۰۰۰ طالبی را افزودکه از سوی جنرال دوستم دربین کانتیرها سربسته در دسمبر۲۰۰۱ تیرباران وخفه شدند وبعد در زیر ریگ های دشت لیلی شبرغان دفن نمود. البته نباید فراموش کردکه سازمان ملل متحد ۴۰۰۰نفرکشته را درافغانستان براثر بمباردمانهای ناتو درپایان سال ۲۰۰۶  اعلان نمود ودر پایان سال ۲۰۰۷ رقم این تلفات انسانی به ۸۰۰۰ نفرشبه نظامی وغیر نظامی بالا گرفت وسال ۲۰۰۸ خطرناک ترین سال از لحاظ کشتار انسانها در افغانستان به حساب گرفته شده است. اين کشتارها لا بد به همین تعداد مجروح ومعیوب هم با خود داشته که مجموع آنها درحدود ۴۰ هزار نفر میرسد واین  خیلی زيادتر از٣٠٦٧ نفرى است که در انفجار ١١سپتامبر نيويارک به قتل رسيدند. روزنامه کیهان درگزارش سیاسی خوداز زبان علی احمدجلالی(کاندید ریاست جمهوری آینده  افغانستان ) امروزنوشت :“درتاریخ ۲۹ فرودین(حمل) گذشته، در دیدار جمعی ازافغانهای مقیم نایکرک هلند اعلام کرد تا کنون ۳۴۵۰۰ بار نیروهای هوائی  خارجی به افغانستان حمله کرده اند.”(سایت آزاد افغانستان، بخش خبر، ۱۵ اکتوبر۲۰۰۸)


این خبرکه تازه ترین رقم تلفات انسانی در افغانستان را از زبان یک مقام ارشد افغان بیان میکند، سند محکمی است برجنایات غرب  که اگر در هربمباردمان یک نفر کشته شده باشد۳۴۵۰۰ نفر  واگر کمی منصفانه تر قضاوت کنیم و در هرحمله هوائی تعداد کشته شدگان را ده  نفر بشماریم ( که در برخی موارد به صدها نفر هم رسیده است) تا پایان حمل ۱۳۸۷ حدود ۳۴۵۰۰۰ اففان که همه پشتتون بوده اند، به افتخار ریاست جمهوری حامدکرزی جان خود را ازدست داده اند. اینست قیمت دموکراسی امریکائی که به مردم فقیرو بیسواد و بشدت ازادی دوست افغانستان تحت زعامت حامد کرزی عرضه شده است. 
 


خطای بزرگ امریکا:


بزرگترین خطای امریکا، تجاوزبرکشورماست که اگر از آن بگذریم، بعد از سقوط طالبان بازهم دچار خطاهای دیگری شد. یکی از این خطاها آن بود که در حکومت مؤقت وحکومت انتقالی وسپس درحکومت منتخب کرزی ، قوماندانان وفرماندهان جهادی را که سوابق نامطلوبی در برخوردهای میان تنظیمی وجنایات جنگی داشتند، دوباره برسر نوشت مردم افغانستان مسلط ساخت. آنان که جز به پرکردن جیب خود، نه به حقوق بشر ونه به دموکراسی ونه به وطن و مردم وطن باور دارند، بعد از احراز قدرت مجدد بلافاصله دست به اعمال ضد بشری زدند و با درگیریهای مسلحانه در شمال و غرب کشور یک بار دیگر درآتش جنگ های رقابتی وتصفیه حسابهای گذشته، صلح وامنیت را درکشور به مخاطره انداختند.این درحالی بود که هنوز بقایای القاعده وطالبان کاملاً از کشور رانده نشده بودند.


سازمان نظارت برحقوق بشر در گزارش سالانه خود بر پاليسی امريکا در مورد افغانستان انتقاد کرده نوشت که امريکا بجای همکاری با نهادهای بين المللی صلح ، مناسبات خود را با برخی از جنگ سالاران افغانستان که سوابق وحشتناکی در نقض حقوق بشر دارند، مستحکم کرده است . این سازمان نوشت که شکست طالبان در سال ۲۰۰۱نتوانسته است فعاليت های سرکوبگرانه را در افغانستان متوقف کند. در اولين سال حکومت افغانستان بعد از طالبان فرصت های زيادی برای منزوی کردن فرماندهان محلی، خلع سلاح شبه نظاميان و حمايت از اقشار ضعيف جامعه بخصوص زنان از دست رفت … در اين گزارش از سه فرمانده قدرتمند شمال افغانستان مانند ژنرال دوستم و عطا محمد و محمد محقق به عنوان افراديکه بصورت سيستماتيک به تاراج اموال و اعمال خشونت و آشوب مخصوصاً عليه پشتونها در شمال کشوردست می زنند ، نام برده شده است. (bbc، ۱۴ جنوری ۲۰۰۳) 
 


وضعیت درحال حاضر:


همین اکنون مثل سالهای حاکمیت ربانی ، خانه های مردم دزدی میشود، در شهر کابل در روز روشن بانکها زده میشود، شبها باندهای دزدان داخل منازل مردم میگردند و بازور وتهدید دارائی نقدینه مردم را غارت میکنند. برزنان ودختران ۴- ۱۲ ساله تجاوز های جنسی دسته جمعی  صورت میگیرد،وباز خواستی از متجاوزین صورت نمی گیرد.اختطاف پسر بچه ها ودختران به غرض سوء استفاده جنسی وقاچاق به کشورهای همسایه هر روزیاهر هفته صورت میگیرد. افراد متمول اختطاف و شکنجه میشوند تا مبالغ هنگفتی دلار بپردازند وحیات خود را نجات بدهند ویا اینکه به قتل رسیده اند. فساد اداری ورشوه خواری در دوایر دولتی از مرکز تا ولایات بیداد میکند ولی مرجعی که به شکایات مردم برسد سراغ نمیشود.غصب زمینهای دولتی وملکیتهای شخصی از طرف زورمندان درمقامات دولتی جریان دارد ودولت قادر به جلوگیری از آن نیست.


کشت تریاک وقاچاق مواد مخدر که در زمان طالبان به حد اقل خود رسیده بود، در زمان موجوده به اوج خود رسیده وافغانستان با صدور ۹۳ ٪ مواد مخدربه اروپا، مقام اول را درجهان کسب کرده است.تمام پولهای که بمنظورکاهش کشت خشخاش درافغانستان از سوی کشورهای بزرگ جهان تا حال داده شده ، بجای توزیع به دهقانان خاشخاش کار، در جیب مقامات ومسئولان امور مبارزه بامواد مخدر خالی میگردد. کسانی که در رأس  امورمبارزه با قاچاق مواد مخدرقرارگرفته اند ، خود شان از جمله قاچاق بران بزرگ مواد مخدر اند. آنها خود دهقانان را تشویق  به کشت خشخاش وحتی مجبور به کشت آن میکنند. در تمام این موارد دست پولیس دولتی در این قضایا دخیل بوده است.  
 


از بمباران افغانستان بوی نفت آسیای میانه می آید :


بدبختانه افغانستان از لحاظ موقعیت ژئوپولیتیک خود درقرن ۱۹، تحت فشار دول استعماری انگلیس وروسیه قرارداشت، روسیه میخواست به ثروتهای هند از راه افغانستان دست یابد، ولی انگلیس مانع آن میشد.در قرن ۲۱، این کشور زیربمباران امریکا بخاطردسترسی  به چاه های نفت آسیای میانه قرارگرفته  وآنرا کوتاه ترین راه برای رسیدن به آسیای میانه تشخیص داده است. امریکا میخواهد بهرقیمیتی شده يک محيط مطمئنی را برای استخراج و راه های انتقال ذخایرانرژی آسیای میانه و دريای خزر تضمين کند. مساعی امريکا در اين راستا در زمان حکومت کلينتن آغاز شد، زمانی که پنتاگون نخستين تماس را با قوای جنگی آذر بائيجان ، گرجستان ، قزاقستان ، قيرغزستان و ازبکستان بر قرار ساخت و به اين کشورها کمکهای نظامی و آموزشی را پيشنهادکرد.


بنابرین امریکا از هفت سال بدنسودخود را مصروف بمباران خانه وکاشانه مردم مناطق هم مرز با پاکستان در جنوب وجنوب شرق وجنوب غرب افغانستان ساخته است . نیروهای ائتلاف ضد تروریزم برهبری امریکا،پیوسته محلات مسکونی اقوام پشتون را از زمین وهوا بمباردمان میکنند که سبب تلفات کودکان، وزنان وسالمندان وافرادغیر نظامی میشود. یکی از نمونه های بارز آن بمباردمان قریه عزیز آیاد شیندند در۲۲سپتامبربود که در آن ۹۱ نفر غیر نظامی جانهای خود را ازدست د ادند. ازجمله ۶۰ نفر آن را کودکان و۱۵ تن آن را زنان تشکیل میدادند. این جنایت نه تنها خشم مردم افغانستان را برانگیخت، بلکه مجامع بین المللی ،از جمله سازمان ملل متحد را وادار ساخت موضوع را از نزدیک مورد تحقیق قراربدهد وگزارش آنرا رسماً به مقامات ناتو ارسال کند. رئیس جمهور کرزی نیز مجبور شد به دلجوئی مصیبت رسیدگان بپردازد وانزجار خود را از اینگونه عملیات غیردقیق بیان کند. کرزی به بزرگان قریه عزیراباد اعتراف نمودکه از پنج سال بدینسو او به نیروهای ناتو وامریکا از این ناحیه شکایت کرده است، اما آنها به سخنان او گوش نداده اند. در فردای این اظهارات نیروهای ناتو در ولسوالی سنگین ولایت هلمند دوقریه را بمباردمان کردند که در آن ۲۵۰ نفر زن وکودک  ومردکشته ومجروح گردیدند. این خبر از تلویوزیون آریانا گزارش یافت ولی رسانه های دولتی ازتبصره در باره آن خود داری نمودند.


این گونه حرکات نیروهای خارجی در افغانستان، خاطره اشغال افغانستان را ازسوی انگلیسها در۱۸۴۱ وخاطره اشغال کشور را در دهه ۱۹۸۰ از طرف اتحادشوروی در ذهن تداعی میکند که هرچه وهر وقت دل متجاوزین میخواست درحق مردم مظلوم وبیگناه افغانستان روا می داشتند. آخر مگر شاه شجاع بودن ،شاخ ودم که نمیخواهد. کرزی، این به اصطلاح رئیس جمهور منتخب به مراتب ضعیف تر وناتوان تر از شاه شجاع است. شاه شجاع ، لا اقل این شجاعت را داشت که از ناتوانی وبی صلاحیتی خود به سران کابل اعتراف کردو به آنها گفت: خود شان چاره  خود را بکنند. ولی کرزی نه جرئت اعتراف به نا توانی خود را دارد ونه از مقامی که بالاتر ازاهلیت او است، شرافت مندانه استعفا میدهد. او درحالی که شخص بسیار محافظه کار است وجرئت برطرفی هیچیک از وزیران ووالیان  فاسد و بیکاره را ندارد،مگر دم از صداقت همکاران بلندپایه خود میزند واز وزیران بیکاره و والیان جنایتکار و غرق در فساد تمجید وتعریف میکند. واحیاناً اگر وزیر یا والی ای را از مقامش بخواهد پس کند، فقط چوکی اش را عوض میکند نه خودش را ویا اینکه او رابه مقام بالاتری می نشاند و با دادن مدال وامتیازات دیگر  از اوتمجید میکند.


نتیجه :


از تجاوز اول انگلیس برافغانستان تا امروز که ۱۶۷ سال از آن سپری میشود، مردم نام شاه شجاع را با کراهت ونوعی سبکی و نفرت به زبان  می آورند  و هرکسی که با حمایت یک کشور بیگانه درافغانستان به قدرت برسد، برای ابراز نفرت دورنی خود از چنین کسی ، او را با نام” شاه شجاع”  درترازوی ارزش یابی میگذارند وبعد میگویند:اینک” شاه شجاع دوم” یا  “شاه شجاع سوم “وغیره. بدبختانه افغانستان در سه دهه اخیر(ربع اخیر قرن۲۰ و اوایل قرن ۲۱) با چندین کرکتر شاه شجاع گونه روبرو شده  که برخی از لحاظ قدرت وصلاحیت  اجرائی خود حتی از شاه شجاع اول بسیار ضعیف تر وزبون تر بوده اند.این شاه شجاع های ساخت اجانب همگی مایه بدبختی وسرافگندگی ورنج بیکران برای مردم افغانستان بوده اند وبنابرین نزد ملت وتاریخ این کشور محکوم اند.


قرارگرفتن اشخاص استفاده جو،نالایق، بی کفایت، بی دانش، بی تحصیل وغیر متخصص،ابن الوقت،رشوت خور وفاقد احساس وطن پرستی در پست های بلند دولتی ومصاب به مرض تفرقه ‌اندازی‌  وقوم پرستی ، یکجا با نا امنی،قحطی  وصعود نرخهای مواد اولیه ،ازدیاد فقر وبیکاری، عیناً مثل زمان تجاوز انگلیس برکشور بیداد میکند و مردم را چنان بیچاره وغرق در غم تهیه نان وسرپناه برای خانواده خود ساخته است که بجز سیرکردن شکم اولاد خود به چیز دیگری فکر کرده نمیتوانند. درحالی که بیست میلیارد دالر به حکومت کرزی کمک شده است، اما مردم به علت فقروقحطی و گرسنگی به خوردن علف روی آورده اند ودر برخی موارد دست به فروش فرزندان وکودکان خود میزنند. حضور ونفوذ مافیای  مواد مخدر، سلطه مجرمین جنگی وجنایت کاران  در پست های مهم دولتی در مرکز  وولایات کشور، سبب شده است از ۸۰ تا ۹۰ درصد کمکها توسط زورمندان وبلندپایگان دولت حیف ومیل گردد وفقر وتندگدستی وتجاوز برزنان، ودختران واختطاف وآدم ربائی بطور وحشتناکی افزایش یابد ومخالفان دولت از این وضعیت بهره برداری کرده بیش از پیش تقویت گردند.


متاسفانه آقای کرزی اکنون در میان مردم افغانستان یک چهره غیرجدی وغیر محبوب است وحتی از شاه شجاع هم منفورتراست ، زیرا توان جلوگیری از فساد اداری را بخاطر دست داشتن افراد بلند پایه دولت خود ندارد.کرزی فقط با تعویض چوکیها در دستگاه دولت خود میخواهد مردم را فریب بدهد، ولی مردم فریب این ژست های دراماتیک را نمی خورند، بلکه لشکر بیکاران وگرسنه گان وفقیران ومهاجران برگشته به وطن برای ادامه حیات خود، چاره یی جزقیام  وشورش برضد این همه فجایع و بی عدالتی وزور گوئیها خودی وبیگانه نخواهند داشت.


پایان ۱۴/ ۱۰/ ۲۰۰۸


رویکردها:


۱- ۲- سیستانی،دونابغه سياسى- نظامى افغانستان در نيمه اول قرن ١٩ ، چاپ سويدن ، ص ۱۸۵


۳- غبار، افغانستان درمسیرتاریخ،ص ۵۳۴


۴- موهن لال، زندگی امیردوست محمدخان، ترجمه دکتور هاشمیان، چاپ امریکا، ج ۲،ص ۲۸۷


۵- غبار،همان اثر،ص ۵۳۵- ۵۳۷


۶- موهن لال،زندگی امیردوست محمدخان،ج۲، ص۳۰۶- ۳۰۷،۳۰۹


۷- میرزاعطامحمد شکارپوری، نوای معارک، چاپ کابل،ص١۵١،موهن لال، همان اثر، ج۲ ،ص ۳۰۸


۸- موهن لال، زندگی امیردوست محمدخان، ج۲، ص ۲۹۴


۹- غبار، همانجا


۱۰-موهن لال، زندگی امیردوست محمدخان،ج۲،ص۲۳۸،۲۳۹، ۲۴۱