کور / بېلابيلي لیکني - پخوانۍ / بياييد كه با سرنوشت مردم بازى نكنيم!

بياييد كه با سرنوشت مردم بازى نكنيم!

دوستى حكايت كرد كه تعداد مكاتب و موسسات تحصيلات عالى خصوصى در افغانستان بحدى سريع افزايش مييابد كه شايد يظير ان در بسيارى از ممالك دنيا ديده نشده باشد.
سالهاى پيش من شنيده بودم كه قوه ابتكار در بين افغانها ضعيف، ولى علاقمندى به كاپى كردن كار دگران شديد ميباشد.
در ان سال ها وقتى يك كسى فابريكه كشمش پاكى يا كارتن سازى مى اورد، ظرف سه – چهار سال بعد انقدر كشمش پاكى و كارتن سازى تاسيس ميشد كه ظرفيت توليدى ان از حد كشمش موجود در افغانستان زياد شده و همه مجبور بودند كه با ظرفيت كمتر كار كنند و در نتيجه هيچكس مفاد نميكرد!
بعداز سقوط حكومت داكتر نجيب الله ساختن پمپ ستيشن ها (تانك تيل) رواج شد. بعداز امدن حكومت حامد كرزى و مخصوصاً بعداز انكه بعضى از جاده هاى عمومى، سرك هاى درجه دوم كشور قيرريزى شد، سرمايه گذارى در ساختن پمپ ستيشن ها بحدى به افراط گراييد كه در بعضى نقاط كشور، مثلاً دو پسر كاكا دو پمپ استيشن را در فاصله پنجاه مترى هم ايجاد كردند!
و بعداز انكه وزارت هاى معارف و تحصيلات عالى كشور به سكتور خصوصى اجازه داد تا مكاتب و موسسات تحصيلات عالى خصوصى را ايجاد نمايند، كار به جايى كشيد كه قرار شنيده گى كسى در لشكرگاه چند دكان خامه كارى پهلوى هم را به كرايه گرفته و در لوحه ان نوشته: (د پلاني خان د لوړو زده كړو موسسه)!
دوران حكومت حامد كرزى واقعاً دروه عجيبى است. شاگردان صنوف ششم مكاتب بعضى ولايات، به شاگردان صنوف نهم و دهم درس فزيك و هندسه ميدهند! همه ميدانند كه پوهنتون هاى سابقه دار كابل، ننگرهار، بلخ و هرات بعلت نداشتن تعمير مناسب، استادان ورزيده و ساير امكانات اموزشى از قبيل لابراتوار، كتابخانه، مواد درسى و غيره مشكلات عظيمى دارند و اسناد ان در دنيا انقدر ارزش ندارد، ولى وزارت تحصيلات عالى اقاى كرزى بنا بر پاليسى هاى تباهكن مصلحت انديشى، تقريباً 20 (پوهنتون) دگر دولتى ساخته و به ده ها موسسه تحصيلات عالى خصوصى اجازه داده تا بدون در نظر گرفتن نورم ها و سندرد هاى جهانى يا منطقوى چند تا اتاق را به كرايه بگيرند و با نصب چند تا لوحه نمايشى و استخدام چند تا ليسانس بكار و كاسبى بپردازد.
درينكه شايد بعضى ازين موسسات خصوصى واقعاً خوب كار كنند و استادان مسلكى و دلسوز داشته باشند، جاى شك نيست اما مابقى همه در اثر همان حس كاپى گرى افغانى ساخته شده و عاقبت چندانى نخواهد داشت.
حالا چند سال به عقب ميرويم و داستانى را بخدمت تقديم مينمايم كه خود شاهد ان بودم. در سال هاى 91 – 2001 اييجانب بعلت مشكلات عظيمى كه در كابل وجود داشت به پشاور پناهنده شدم. چون كرايه خانه ها بلند بود، با يك فاميل گرامى ازبك كه از ولايت بلخ و مردم بى نهايت شريف بودند، در يك خانه زنده گى ميكرديم. در انوقت دو دختر بنده در صنوف هفتم و هشتم ليسه بى بى ام سلمه درس ميخواندند. از تصادفات روزگار دختر همسايه ما نيز خودرا به ليسه ام سلمه تبديل نموده و با دختر كلانى بنده يكجا به مكتب ميرفت و يكجا درس ميخوانند. بعداز گذشت پنج، شش ماه دخترم بمن گفت كه دختر همسايه با حجاب سياه از خانه بيرون ميرود ولى از چند روز باينطرف به مكتب نمى ايد. از انجاييكه سرپرست اين خانواده دوست من و مقيم المان بود، يكروز بعد از نان شب موجب زحمت همسايه شده و ضمن احوال پرسى جوياى احوال دخترك خانواده شدم. مادر كلان دخترك كه زن بسيار مهربان و راستگو بود گفت كه نواسه اش صنف هشتم ليسه ام سلمه را ترك نموده و در صنف يازدهم يكى از ليسه هاى دگر شامل شده است. اين دخترك كه قد واندام خوب داشت، قرار گفته دخترك بنده در صنف هشتم (بيگانه) معلوم ميشد و مناسب صنوف يازدهم و دوازهم بود. موصوفه بعلت مهاجرت ها و تكاليف بيخانه گى واقعاً  از درس هاى  خود عقب مانده و بعضى از شاگردان صنوف پنجم و ششم ليسه به وى (معلم صاحب) خطاب ميكردند. بهر صورت از ينكه خيريت بود و دخترك همسايه به مكتب ميرفت خوش شدم. بعد ها شنيدم كه همان دخترك سه – چهار ماه بعد باز مكتب خودرا تغير داد و از صنف دوازدهم يكى از ليسه هاى خصوصى ديپلوم گرفته و شامل (پوهنتون افغان) شد. مثليكه پوهنتون افغان در ان وقت پوهنځى طب داشت و دختر همسايه ما هم كه دگر صاحب خانه مستقل هم شده بودند، شوق داكتر شدن كرده بود. ظرف دو سال اينده اين دخترك زحمتكش از (پوهنتون افغان) به (پوهنتون سيد جمال الدين افغانى) و از انجا به (پوهنتون احمد شاه ابدالى) سه پارچه گرفته و بعداز دو نيم سال تحصيل (سند دكتورا) در طبابت امراض زنانه بدست اورد و اينك سالهاست كه به كار تداوى مريضان اناث در شهر پلخمرى ولايت بغلان مصروف است!



اين قصه را بخاطرى به ياد اوردم كه مكاتب و موسسات تحصيلات عالى خصوصى، اگر خداى نخواسته تابع قانون و مقررات نباشد و يك مرجع مسوول پرسان كننده وجود نداشته باشد ميتواند كه ظرف دو – سه سال از ادم بكلوريا پاس و ليسانس بسازند و حتى به كسانى ديپلوم بدهند كه روى صنف و استاد و كتاب را نديده اند!
من شنيده ام كه چند تا از بزرگان دولت فعلى كه در وقت جنگها فرصت ديپلوم گرفتن نداشته، حالا دو – سه ديپلوم گرفته اند!
بگمانم شروع اين بحث تعدد مراكز اموزشى خصوصى در مقاطع ابتدايي، ليسه و موسسات تحصيلات و مسلكى خصوصيبود كه خواستم ان را با قصه از دخترك همسايه ما همراه بسازم تا باشد كه هدفى را كه در پيش گرفته بودم، به شما حالى بسازم. قابل تذكر است كه دو دختر بنده پوره هشت سال بعد از انكه دخترك همسايه ما به كار تداوى مريضان اناث پرداخت، از پوهنتون ديپلوم گرفتند!
با حفظ احترام به موسسات و استاتيد يكه به كار خود عشق ميورزند و ميخواهند كه افغانستان را از نظر داشتن كادر هاى ملى و مسلكى، به پاى خود ايستاد بكنند، خاطر نشان بسازيم كه چه بسا بيسودان ايكه ازين مكاتب و موسسات تحصيلات عالى خصوصى ديپلوم خواهند گرفت و با سرنوشت مردم و كشور خود ناشيانه بازى خواهند كرد!