کور / علمي / تذکر الانقلاب” / معرفی یک کتاب مهم راجع به سقوی اول”

تذکر الانقلاب” / معرفی یک کتاب مهم راجع به سقوی اول”

book

مصطفی عمرزی

فراز و فرود تاریخی، همیشه با تحول و تغییر غیر عادی، توام بوده اند. در افغانستان، فرود حکومت مشهور به سقوی، نه فقط از حیث زشتی های آن معروف است، بل با ماهیت یک حکومت قومی- اقلیتی که با ذهنیت های روستایی عمل می کرد، در فقر فرهنگی مشهود، زود باعث آزرده گی ملانمایانی نیز می شود که برای قداست آن، توجیه دینی می بافتند.

در واقع ارتجاع سقوی اول، ریشه های اکثر تحجر دینی و سیاسی بیش از نیم قرن اخیر ما  شمرده می شود که بالاخره پس از سقوی دوم، بار دیگر مردم را یقین داد، طرح های هژمونی از پایین به بالا، در جامعه ای که در محیط روستایی اقلیت ها، فاقد تمام ادعای تاریخی فرهنگی بودن است، اگر چند دهه مشی غلط تاریخ پردازی نبود، حتی ذهنیت خراسانی نیز مجهول ترین پدیده ای ست که فقط در همین مدت از باب کتب صادره و اغراض افغان ستیزان، وارد حیات اجتماعی ما کرده اند.

دست و پا زدن مردم در هرج و مرج کنونی که با ارجحیت چهره های منفور تاریخی، ستیز سیاسی را در میدان رویارویی با کل آرایش خوب و خراب، قرار داده است، مدعیان را بدون هراس از این که از چه استفاده می کنند، وارد می کند. یاوه بافی ها از نوع شاهنامه ها در رسای تاریخ اول سقوی و بازیگران سقوی دوم، به شدتی رسیده اند که ماهیت تنقید افغان ستیز را کاملاً زیر سوال می برند.

در واقع در دو برآمد ننگین غیر پشتونی در افغانستان، هیچ چیز مهمی که بتواند بهتر از گذشته ی آن ها عنوان شود، رونما نشده است. حتی در 18 سال اخیر، با وجود حضور غیر متعادل اقلیت ها در سیستم دولتی، آن چه بیشتر به چشم زده می شود، چند دسته دختر و پسر رقاصه، مقلد و مایل به خارجی- فقط برای لاقیدی- اند که با زیر سوال بردن ارزش ها، کار مدنی را از مسیر آن خارج و به وسیله ی نفرت و تکدر اجتماعی، مبدل کرده اند.

آرایش ضد مدنی که گاه به سرحد جنون خشونت می رسد، آن کارگران به اصطلاح فرهنگی و رسانه یی را نشانه رفته است که اگر ادعا دارند، با اغماض یک قرن تحولات معاصر، خود را مبدا می دانند و اگر اشتباه می کنند، سعی کرده اند تقصیر را به گردن توده هایی بیاندازند که به اصطلاح سنت زده و درگیر دین اند.

در تنقید باور های رایج، از نبود تعریف های خوب و بد، زیاد گفته ایم. به این مصداق، آن چه در 18 سال اخیر، دست آورد های به اصطلاح غیر افغانی نیز گفته می شوند، با نمای صد در صد مرغ مقلد، گاه به اندازه ای مشمئزکننده می شوند که حتی جسارت یک دختر یا خلاقیت او، یک عمل زشت پنداشته شده است. بنابر این، آن چه در بُعد سیاسی می ماند، ظهور دوباره ی طلبات غیر معقول است که با تقسیم قدرت، دامن زدن به مسایل      منطقه یی به مظنور تضعیف اکثریت و استعانت از خارجی و تحریف فرهنگ و دین که مهم ترین مقوله ی آن، توجیه ی حضور خارجی، بی قید و شرط بود(هرچه خواستند بکنند تا اکثریت تضعیف شود) ما را در مقطعه ای دیگری قرار می دهد که اگر به گذشته(یافت ریشه ها) برنگردیم، درگیری دایم ما با جهالت فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، فرصت های بی شمار آینده را می گیرد.

به خصوص پس از هشت ثور، نیاز به مشروعیت تاریخی، بار دیگر چهره ها و بازیگرانی را اجباراً وارد حیات احترام مردم کرد که در ارتجاع اول سقوی، با هرچه خوب، مدنی و انسانی بود، دشمنی کردند.

نیاز ها به پشتوانه ی قومی در خلای تاریخی که یک اقلیت قومی را هزار سال قبل و بعد عذاب می دادند، آنان را همیشه واداشته اند در عرصه ی کار فرهنگی، ضمن استفاده از میراث شعوبی(تواریخ فارسی- خراسانی) که از توهم منشه می یابند و با اغراض به شاهنامه ها می رسند، در فرصت های سیاسی، به خصوص در ایران متوجه کند، بدون ساخت گذشته ی خوب، ولو دروغین، پایش سیاسی ندارند.

در افغانستان با استعانت از جعلیات ایرانی، جریان خراسانی- فارسی را تقویت کردند و پس از تجاوز شوروی، تنظیم های به اصطلاح جهادی که بقایای آن ها در 18 سال اخیر، خلاف ادعای جهادی، در رکاب نیرو های خارجی مزدوری می کنند و به نام کار فرهنگی، در حد سیکولار های سقوی نیز شناخته می شوند، توجه داشته اند که اگر     عقبه ی شان ارج گذاشته نشود، برآمد سیاسی چهل سال اخیر با تعاملات شوروی، ایرانی، پاکستانی و اکنون امریکایی، آنان را روسیاه تر از قبل می کند. بنا بر این، در حالی که افغانستان و تاریخ سازان افغان با میراث دولتداری و تمام مجموعه عمرانی آن، نکوهش می شوند، جای تقدس به نام امثال کلکانی ها مختص می شود.

بار ها متذکر شده ام اگر ارجحیت دروغین کنونی حامیان ارتجاع و تاریخ آنان زیر سوال برود، می توان گفت برآمد سیاسی چهل سال اخیر اقلیت های قومی در بستر خیانت، ویرانی و نوکری برای بیگانه، پرونده های فوق خیانت ملی اند. ارتجاع سقوی به مثابه ی پشتوانه ی تاریخی افراد و گروه هایی شناخته می شود که با تنقید آن، نمی توانند ادعای ضد افغانی را راست و ریز کنند.

آوردن اجباری یک تاریخ سیاه در ارگ، بدون شک به آن نگرانی های موتلفان تکنوکرات پشتون وابسته است که می دانند اگر عقبه نداشته باشند، کاهش پرستیژ شان در بازی ها و فشار مضاعف طالبان که قرار است به نتیجه ی ضد باند شر و فساد برسند، آنان را خوردتر می کند.

با وجود تبلیغات و فرهنگ سازی هایی که متاسفانه هنوز از احساسات مذهبی مردم سوء استفاده می کنند، فقدان ارزش های تاریخی با وفور مستندات و این که خود نیز شاهد میراث تاریخی ارتجاع اول در ارتجاع دوم بوده ایم، احساس آزار دهنده است که حامیان ارتجاع اول را می فشارد. به این دلیل، همواره سعی کرده اند با هیاهوی قومی، مانع شوند طهارت تاریخی به طهارت سیاسی مبدل شود.

حرکات معاضدانه ی ضد ملی که به منظور اغراض سیاسی صورت می گیرند و تقریباً کمتر کسی از افغان های ملی گرا وجود دارند که از گزند دهن گنده گی های فارسی- خراسانی برکنار مانده باشند، به تحریک ضد ارتجاعی به حدی کمک کرده اند که دیگر محال است به اصطلاح توجیه دینی سقوی اول، دایم بماند. در این میان، نه فقط روشنگری های تاریخی پشتون ها، بل خاطرات و آثاری که نمایانگر نفرت سایر اقوام از آن تجربه ی ننگین اند، مایه هایی می شوند تا در کار تاریخ نویسی در واقع تطهیر سلامت فکری، مردم را کمک کنیم.

کتاب «تذکر الانقلاب»، آخرین و مهم ترین اثر یک نویسنده ی غیر پشتون است. مرحوم ملا فیض محمد کاتب هزاره، به شرح تاریخی می پردازد که مسافه ی آن از ما، هرچند بسیار دور نیست، اما با مزیت قلمی که می دانیم یک مورخ می نویسد، در کنار آثار مهمی می ماند که فجایع سقوی اول را قید کرده اند.

نگرش یک فرد دیگر دخیل یا درگیر در یک تاریخ سیاه در میان حامیان و مخالفان ارتجاع، از یک منظر دیگر نیز تفاوت می کند که شاید همین مساله سال ها باعث شده بود کتابی از چشم بیافتد که هرچند تحت تاثیر ذهنیت های قومی، مذهبی و نارضایتی شخصی قرار دارد، اما آن چه می پردازد، آن قدر واضح است که نمی تواند نفرت خویش در برابر مردمی را پنهان کند که بقایای آنان می خواهند با تحریف تاریخ، آن گذشته ی سیاه را به ارزش مورد استعمال، تبدیل کنند.

تذکر الانقلاب، از این جهت نیز مهم است که گویا همسویی های زبانی، دینی و آن چه امروزه از رهگذر فارسی زبان عنوان می شوند، هرگز نتوانسته اند روی علایقی تاثیر بگذارند که فقط در محدوده ی تنگ یک اقلیت قومی، مفاد می شوند.

گزارش های کاتب هزاره از ارتجاع اول، آن قدر خوب، واقع بینانه، ریز و دقیق اند که وقتی وارد تحلیل آن ها می شویم، تبحر او در مذاهب اسلامی(شیعه و سنی) و توجه او بر گذشته هایی که میراث تاریخی دولتداری و عمرانی بودند، تنقید نثر دری عصر او را به مجموعه ای از واقعیت هایی مبدل می کند که در هر سطر آن، توبیخ حقوقی، قضایی، اسلامی و افغانی، روش ها و سلوک سقاویان را محک می زند.

کتابی به صراحت تذکر الانقلاب نمی شناسیم که از شدت تاثر با آن چه بر مردم بلای بد شد، از عرف سنتی نگارش، اجتناب نکند. کاتب با حاشیه ها و تعریف زشتی ها نیز از شرح معایب و پلشتی هایی برکنار نمی ماند که اگر نویسنده، بچه ی سقا را «سگ سقو» خطاب می کند، می داند که آن درامه ی فجیع، باعث چه زیان های مالی، جانی، عقب مانده گی و بدبختی های مردم شده است.

کاتب با شرح ماجرای سقوی اول، انتباهات زیادی می گذارد. تنقید یک حکومت به اصطلاح اسلامی که متاسفانه از حواشی جامعه با مردمان بی نهایت دچار فقر فرهنگی و برداشت های نازل دینی بر محور های شهری و ولایات تحمیل شد، اگر در همان زمینه تحلیل شود، این حقیقت واضح را جلو ما قرار می دهد که تهدید توحش افراط گرایی، هنوز حربه ی موثری ست که از اطراف بر شهر ها تحمیل می شود. برخلاف بدبینی هایی که سعی می شود با استخراج از حواشی جامعه ی کاتب، نثار کل افغانستان کنند، سقوی اول، سوق فرهنگ عقب مانده ی دهاتی بر کل اجتماع مردم بود.

«و سید حسین در زیر گنبد نقاره خانهء ارگ، تبعهء جهلهء خود را منع تفنگ زدن کرده، چون دست باز نکشیدند، با تفنگی که در دست داشت، سینهء یکی را هدف گلوله نموده، قالبش ر از روح تهی ساخت. و دیگران از مشاهدهء چنین حرکت پُر جهالت سراپا ضلالت او که بلاتامل اقدام در قتل صدها نفر و این یک تن کرد، دست از گشاد دادن تفنگ کشیدند. و داخل ارگ شده، ملازمان نظام و رسالهء شاهی و قلعه بیگی و غیره محصورین را به خلاف عهدی که در میان نهاده به قرآن نگار داده بودند، به بدترین حالتی زده و کوفته و عریان کرده و بعضی را کشته از ارگ بیرون کشیدند. و چهار تن از رسالهء شاهی را به سر چوک که از بازار با دل افگار و بدن خسته و زار عبور می کردند به ضرب گلولهء تفنگ از پا درآورده، همچنین از نفری قومی وردگ و وزیری و منگلی و هزاره را در هر موضع و محلی از درون و بیرون شهر خلع سلاح و برهنه کرده، به قتل رسانیدند؛ حتی از خانه ها که پناه جسته بودند، برآورده، انواع بدناموسی و غارت و سرقت از قوه به فعل آورده، باوجود اظهار دینداری، آن قدر بدرفتاری کردند که آیین اسلام را مطعون بیگانگان ساخته، به بدنامی کشیدند. حتی نگارندهء این فجایع که از اهل اسلام است، بر ادعای دینداری و اظهار مسلمانی ایشان هزاران لعن و نفرین گفته، از خداوند، جای همه را در اسفل السافلین خواسته و می خواهد.» (تذکر الانقلاب، چاپ اول، بنگاه انتشارات کاوه، کلن- آلمان، 2013، صفحه ی70)

در جا های مختلف کتاب تذکر الانقلاب، کمتر کسی از اقوام مطرح نیز از نیش طعن و لعن کاتب به دور مانده اند. متاسفانه این حاشیه پردازی، باعث شده، شماری جز را در جای کل قرار داده و نتیجه بگیرند، مردمی که در یک زمینه ی تاریخی وارد واحد سیاسی شدند و تا ظهور طاعون سقوی، دست آورد های متعدد عمرانی و فرهنگی داشتند، به  گونه ای تحریف شوند که در قلم کاتب نیز بی غرض، تعریف نمی شوند.

به هر حال با اقتباساتی از کتاب کاتب، متوجه می شویم که اثر کم نظیر تذکر الانقلاب، با وجود حرف ها و حدیث هایی که در شیعه گری، قوم گرایی و گرایش به محور های بیرونی در آن یافت می شود(«زیرا امیر موصوف، از مصاحبت و موانست و دوام مجالست با محمود بیک طرزی و محمود سامی حلهء معروف به آفندی و غیره افسران قشون و معملین ترک عثمانی، رهگرای خلاف شعائر اسلامی شده…» (تذکر الانقلاب، چاپ اول، بنگاه انتشارات کاوه، کلن- آلمان، 2013، صفحه ی 46) در کرسی قضاوت یک فرد دیگر جامعه ی متنوع قومی افغانستان نیز نشسته است که نه پشتون و نه تاجک، بل گونه ای از یک نسخه ی قومی دیگری ارائه می کند که بر اثر عدم علایق تباری با آن دو، حقایقی را شرح می دهد که در تاریخ نویسی های مخالف و موافق ارتجاع، تا جایی بی طرف است.

در تمام کتاب تذکر الانقلاب، جملاتی نیز یافت می شوند که شاید برای یک خواننده ی پشتون، تاجک یا غیره… خوش آیند نباشند. گاه در جز در جای کل، همه را می سوزاند و قلم نویسنده با آوردن عباراتی، از رعایت موازین اخلاقی، عدول می کند.

«… وارد قلعهء مرادبیگ واقع دامن شمال سلسلهء کوه کتل [(کوتل)] خرس خانه که امیر حبیب الله خان مقتول مرحوم، نام آن را به خیرخانه تبدیل داده است، شدند. و نام دوم آن بی مناسبت و اول مناسب است، زیرا که آن جا گاهی از دزد و قاطع طریق که به منزلهء خرس اند، خالی نیست.» (تذکر الانقلاب، چاپ اول، بنگاه انتشارات کاوه، کلن- آلمان، 2013، صفحه ی 57)

کاتب، همانند بسیاری که از پیرامون خود عدول کرده اند، گاهی آن قدر کوچک می شود که مثال سلوک زشت یک گروه را در پای همه می نویسد. این رویکرد غلط، برخلاف بافته های مکتبی که با شمارش چند ایسم، سعی به توجیه و کتمان می کنند، شاید ناشی از نوع نگرش خصمانه به سایر اقوام نیز باشد. او در تبارز اجتماعی، خودش و قومش را در حاشیه می دید. به این لحاظ در حد مورخی که از همه نفرت دارد نیز قضاوت می کند. افزون بر این، این حقیقت برجاست که کاتب هرگز قادر به تحلیل منطقه یی و جهانی تاریخ افغانستان نبود و در هیچ کجای آثارش، چنین موردی یافت نمی شود.

کاتب در کتاب تذکر الانقلاب، نه فقط مورخ، بل منتقد است. به این دلیل، کشف روحیات، علایق و گرایش هایی او که با احتیاط در وصف شیعه گری یا قومی می آیند و ابهامی که سعی می شود کتمان شوند، چرا همواره مایل به سفر به ایران بوده، مهم است. تنقید آثار او که گاه ناقل تبلیغات انگلیسی شناخته می شوند(مثلاً تحریف رویداد مخالفت ملای لنگ که گویا بر اثر ضعف دستگاه قضایی حکومت امانی، رونما شده، نه برنامه ریزی انگلیس ها/ صفحات 50 و 51 متن چاپی تذکر الانقلاب) در کنار معایب دیگری قرار می گیرد که او به عنوان آخرین نویسنده ی آن دوره ی تاریخ نویسی که از الهیات و روایت متاثر است و در زایش فرهنگی جدید با تبحر ملایی که گاه خوانش نثرش با آن همه واژه گان عربی، دری و فرنگی، دریافت معنی را مشکل می کند، از چند منزل دیگر خیال هم می گذرد که در عادت فرهنگی ما معمول شده، اگر از ایل و تبار ما باشد، جایزالخطا نیست.

«1- مشکل اعلام و اشارات تاریخی و اصطلاحات اداری و درباری غیر مانوس که دیگر امروزه رایج نیست و برای اغلب خوانندگان امروزی معنا و مدلول آن ها روشن نمی باشد و بنا بر این بدون توضیح لازم، خواننده ممکن است از آن سودی نبرد. آثار کاتب، آکنده از انبوهی واژگانی اند که خوانندگان امروزی را به دشواری می اندازند و سرشار از انواع ایما و اشارت های تاریخی می باشند که بدون توضیح، خواننده را  سر درگم می کنند. موارد مذکور و دیگر مواردی که لزومی نیست در این جا برشماریم، نشر آثار کاتب را نسبت به آن چه که در ابتدا به نظر می رسد، دشوارتر می سازد.» (تذکر الانقلاب،     مقدمه ی مصحح، چاپ اول، بنگاه انتشارات کاوه، کلن- آلمان، 2013، صفحه ی 39)

همه به یک سو، آن چه در آثار مرحوم کاتب به جا مانده اند، نقش شاهد عینی باتجربه  ای ست که با کسب مهارت تاریخ نویسی در دربار ها کاتب می شود و به پیروی از آن، جلو خلایی را می گیرد که اگر صراحت قلم او نمی بود، افتضاح تاریخ سقوی، چنانی که در تذکر الانقلاب آورده است، از قلم ارزشگرایانی می ماند که گاه بر اثر تعهد اخلاقی بیش از حد، نخواسته اند تاریخی را مستند کنند که کاتب با بی پروایی، مستند کرده است.

«… دروازهء قلعهء چنداول نیز به اجبار و اکراه چند تن از خوانین کوهستانی که به شدت درخواست نمودند، به روی کوهستانیان بازگشت. و منادی از همان غروب روز اول ابتدا به ندای باز بودن دکاکین و هدف گلولهء تفنگ شدن کسی که دست به مال و متاع دکانی بیازد نموده، پیش و پس ندا در داده، از عقب، دزدان کوهستان هرچه از دست اندازی و سرخود به خانه ها درآمدن و غارت کردن از دست ایشان آمد، دریغ نکردند، بل که تا اواخر رمضان، این فعل خود را ادامه نهاده برعلاوهء از بردن زنان و دختران و پسران مرهق [(نوباوه، کودک و نزدیک به بلوغ)] در شب و خفتن و با ایشان و به اجبار رقصانیدن، هیچ کمی و کوتاهی نکردند.» (تذکر الانقلاب، چاپ اول، بنگاه انتشارات کاوه، کلن- آلمان، 2013، صفحه ی 65)

ارزش اساسی تاریخ تذکر الانقلاب برای ما که با جریان فاسد حامیان ارتجاع، مواجه استیم، این است که نوعی همنوایی واضح سایر اقوام با دیدگاه ما در تنقید یک حرکت زشت تاریخی، به بهترین صورت مشاهده می شود.

مرحوم علامه فیض محمد کاتب هزاره در جایی که از رنج های مردم می گوید، به    گونه ای نماینده ی ده ها قوم دیگر نیز است که قربانی شده بودند، اما کاتب خودشان را نداشتند.

چنانی که گفتم، شاید تحت تاثیر عصبیت هایی، خوانش بعضی ماوقع تذکر الانقلاب برای همتباران خوش نباشد، زیرا به تهمت های عجیب و غریب می مانند، اما تعریف، تحلیل، تشریح کلیات و جزییات یک حکومت نجس و زشت که شامل کل حالات بازیگران آن می شوند، می توانند به بخشش های ما به لغزش های او بیافزایند.

«اظهار دین داری و کردار بی دینی اهالی شمالی:

… پس از آن تبعهء پسر سقاء و حمیدالله برادر و سید حسین وزیر جنگ و پردل سپهسالار او و غیره دزدان که هر کدام نام منصب بزرگی را بر خود نهاده بودند، به مفاسقت و غارت اقدام کرده به بهانهء این که آواز تفنگ از این خانه شنیده شده یا تفنگ در آن است، دسته دسته و جوق جوق شده از دست بدناموسی به زنان و دوشیزگان و پسران و تاراج مال و منال یازیدن و پسران و زنان و دختران را در اطاق های خلوت برای مخالطت کشیدن و هر ده و بیست نفر یکی و دو نفر زن و پسر و دختر را در منزل و اطاق بیتوتهء خویش بردن دریغ نکرده، تا امروز که یک شنبه بیست و هشتم رمضان مطابق یازدهم مارچ سنهء هجری 1347 و سنهء میلادی 1929 هست، این فعل و عمل جاری، اما قدری کم تر از شب ها و روزی های اول است.

و آن گاه که پسر سقاء از ایالت حرکت کرده، داخل ارگ پادشاهی شد، شب با پدر خود که عمر در مغارات و جبال و بیابان به سر برده و با سر و پای برهنه و گرسنه، خائفانه امرار حیات کرده بودند، خویش را در عمارت شاهی دیده، مبهوت و متحیر شدند. و اظهار شکر خدا نموده از تناول پلاو، محض هضم نفس، سربازه زده در ظرف چینی سفید که برای بول و غایط [(غایط)] در مبرز خاص… بود و مبرز را خانهء شام خوری تصور نموده بودند، نان با شوربا طرید کرده و در هر لقمه شکری گفته تا که سیر شدند. و از این روز به بعد را نکث عهد پیش گرفته، سرای و جای و مال و متاع و ذخیره و اندوختهء آن بیست تن را که عنایت الله خان در عهدنامه نام برده و امان جان و متاع و ضیاع و ناموس داده شده بودند، پی هم ضبط و خود ایشان را به جز دو سه نفر با دیگر وزرا و مامورین بزرگ حبس و در ارگ توقیف فرموده، از هر کدام مبالغی برعلاوهء آن چه در قید ضبط آورد، بیم قتل داده بگرفت. و خزینهء عین المال و اغلب بیت المال را با قورخانه، چند روز و شب در کوهدامن به ذریعهء موتر حمل و نقل داده…» (تذکر الانقلاب، چاپ اول، بنگاه انتشارات کاوه، کلن- آلمان، 2013، صفحه ی 72)

متاسفانه دمای احساسات مذهبی قوم ما که زمینه ی تسلط یک گروهک بی فرهنگ را میسر ساخت و نبود تفکر ارجحیت تباری که نباید برای اغراض شخصی با مسایل کلان قومی و کشوری برخورد کرد، تذکر الانقلاب را به فرهنگ معرفی سلوک و ناهنجاری هایی نیز مبدل کرده است که بخشی از بدنه ی ما هنوز بر ضد ما قابل استفاده اند.

«این خادم دین محمدی صلعم، از شما خرسند و رضامند می باشم. لهذا به فرمان هذا، رضامندی خود را به شما ابلاغ نموده می خواهم که آتیا هم خدمات برگزیدهء برای دین مبین نموده، رضامندی حضرت باری تعالی و رسول مقبول و این خادم دین را برای خود استحصال نمایید. شمایان به اتفاق قومی خود بالای مردم هزاره می روید که از اطاعت پادشاه اسلام گردن کشی نموده اند. هر قریه و ده شان را که تصرف کردید از خود شما اقوام است که ملک و مال شان را به شما به طور بخشش از حضور عطاء شده تا اجر دارین نصیب تان گردد.» (تذکر الانقلاب، مقدمه ی مصحح، چاپ اول، بنگاه انتشارات کاوه، کلن- آلمان، 2013، صفحه ی 31)

همسویی با برداشت های دینی و گاه چربی آن ها جلو بصیرت سیاسی را گرفته اند. در کتاب تذکر الانقلاب، نمونه های زیادی وجود دارند که مخالفان پشتون شاه امان الله، بی تامل سیاسی این که باید با بدیل پشتونی او موفق باشند، گاه به نام برادر اخوانی، به     اندازه ای در دام جهال سقوی گیر می مانند که تورق حوادث ناگوار آن، باعث نفرت می شود.

«و لیکن در حین انتظار، ملک قیس نام خوگیانی، نقص عهد و نکث میثاقی که با علی احمد خان در میان نهاده به ایمان موکده موثق داشته بود نموده، عتاب علی احمد خان بر خوگیانی و به چوب بستن او را بهانه قرار داده، با سه چهار تن از جانبداران خود نزد حبیب الله، سالار دزدان، پسر امیرالله سقاء در کابل آمده از عطای هفده هزار روپیهء نقد و منصب نایب سالاری برعهده گرفت که علی احمد خان را دستگیر و غل به گردن و پا به زنجیر کرده در کابل آورد.» (تذکر الانقلاب، چاپ اول، بنگاه انتشارات کاوه، کلن- آلمان، 2013، صفحه ی 80)

ماهیت افغانی سیاست، با دین، تنیده شده است. به این دلیل، هرگز سعی نشده با برشمردن آن در میان دیگران، این ذهنیت حاصل شود که در ستیز سیاسی باید تفکیک شود. مخالفان پشتون شاه امان الله، می توانستند با حمایت یک جانشین پشتون، جلو افت تاریخی را بگیرند، اما تضعیف این رویه در برابر افراط دینی، آنان را به حمایت دزدان به ظاهر مسلمانی می کشاند که جلو چشم شان، مردم و مملکت را به قهقرا بُردند. این مرض بد، جهاد ضد شوروی را نیز آلوده کرد و باعث سقوی دوم شد. البته منظور، طرد دینی نیست، بل خوانش سیاسی غلط دین است که با مهارت های آن، حدود و ثغور سیاسی را نفی می کنند.

با نفی تواریخ قبل از هفت ثور و برشمردن تمام بزرگان ما در حد شاه امان الله که با جهالت دینی، مواجه شده بود، در برابر اکثریت، حکومتی شکل گرفت(مسعود- ربانی) که به نام دین نیز گذشته ی ما را نفی می کرد.

یادآوری:

از طریق لینک های زیر، کتاب «تذکر الانقلاب» را رایگان دانلود کنید! البته کثرت استفاده از نسخه های مجازی، ما را قادر به ارائه ی سافت این کتاب، کرده است. بر اساس تعهد به قانون کاپی رایت، مایل به استفاده از سافت این کتاب نبودیم، اما چون به کثرت استفاده شده، در این جا نیز در اختیار همه، قرار داده می شود.

https://www.ketabton.com/book/12822

https://www.afghanpedia.com/projects/libraries/pdfs/get_pdf.jsp?book_id=D30959968C093E721F65436FC28B3796

متاسفانه یا خوشبختانه، ضعف های اقتصادی، زمینه ی کار فرهنگی را متفاوت کرده اند. روزی بالای جوانی اعتراض کردم که سافت غیر قانونی کتاب های چاپ شده را می گرفت، اما او در پاسخم گفت: یک هزار افغانی بده! گفتم چرا: جواب داد: چون من پول زیادی ندارم تا کتب مورد نیازم را بخرم، اما با خرید یک بسته ی انترنتی، افزون بر دانلود ده ها جلد کتاب رایگان، ارتباطات خویش را نیز سامان می دهم و این برای اشخاصی مثل من که کم نیستند، اقتصادی و حلال مشکل است.