کور / سياسي / جمهورى شاهى ميراثى

جمهورى شاهى ميراثى

افغانستان كشور عجيبى است. وقتى يك (ايزم) يا (ايديالوژى) بيرونى به اين كشور سر ميزند، مطابق نسخه اولى و تجارب ساير كشورها تطبيق شده نمى تواند. بلكه اين فكر يا ايزم يا ايديالوژى در آسياب افغانستان آرد شده و با عبا وقباى جديدى عرض اندام ميكند كه با اصل چندان سازگارى نميداشته باشد.


در تاريخ معاصر افغانستان وقتيكه بعد از كودتاى هفت ثور، سوسياليزم به اينجا رسيد، در آسياب نورمحمد تركى و حفيظ الله امين و ساير رفقاى احساساتى چنان خورد و خمير شد كه با (اصل) هيچ شباهت نداشت. نورمحمد تركى ميگفت كه بعد ازين بايد كشورهاى جهان راه ماسكو يا راه هاى قبلى را براى رسيدن به انقلابات كارگرى طى نه نموده، بلكه انقلابيون با الهام از (انقلاب كبير ثور) در بين قواى مسلح كار نموده و از طريق قيام هاى مسلح نظام هاى اشرافى، سلطنتى و نوكر امپرياليزم را ساقط نموده و قدرت سياسى را به طبقات ستمكش و به نمايندگى از آنها به احزاب پيشرو و انقلابى طراز نوين بسپارند!


خوب اينكه انقلابيون با افغانستان و مردم چه كردند، حكايتى است روشنتر از آفتاب كه از شرح وقايع آن ميگذريم. بعد نوبت رسيد به گروپ بعدى كه گروپ قبلى را كافر و نا مسلمان ميناميد، ايشان با استفاده از نام بزرگ اسلام و جهاد چنان محشرى به راه انداختند كه قلم توانايى نبشتن آنرا ندارد. ايشان براى سالها تعبير خود را از اسلام داشتند و به اسلام كتابى وقعى نمى گذاشتند.


جنگهاى خانمانسور داخلى با استفاده از نام قوم، مذهب و سمت از شاخصه هاى مهم اين دوران جريان ميباشد. در حاليكه دين مبارك اسلام بنده گى خوب را بر اساس تقوى و شايستگى هدايت ميفرمايد، تنظيم هاى جنگى مردم بلا كشيدۀ ما را در عصبيت هاى قومى و مذهبى فرو برد و انسانانى را بجان هم افگندند كه اولادهايشان حتى با نان خشك سير نبودند و درين جنگها فقط (باخت) را به ارمغان ميبردند. زيرا همين ها بودند كه بايد كشته ميشدند و يا ميكشتند و دگر هيچ!


حالا كه ده سال از حكومت موقتى انتقالى و انتخابى كرزى صاحب ميگذرد، باز هم ديده مى شود كه دموكراسى افغانستان در قالب وطنى ما رنگ و رخ اصلى خود را از دست داده و به يك شى (هشت رخ و نه گرد) شبيه شده و خدا ميداند كه عاقبت چه خواهد شد؟


يكى از شاخصه هاى مهم دموكراسى فعلى تيپ افغانى جمهورى شاهى شده است. يعنى درينجا نظام جمهورى همانطوريكه در قانون ذكر شده، وجود ندارد و در عوض يك نوع (جمهورى شاهى شده) عرض اندام نموده. مثال هاى آن را درينجا ذكر ميكنيم: صلاح الدين ربانى پسر مرحوم استاد برهان الدين ربانى رييس شوراى صلح شد. عبدالمتين بيگ پسر مرحوم عبدالمطلب بيگ معيين ارگان هاى محلى مى شود. پسر وزير برق يك وقت وزير شده بود. برادران ارباب امور درجه اول يا سه تفنگدار همه تاجر و قراردادى و سياستمدار و مليونر شده اند.


در جنگى كه بين (ديپلومات) هاى ما در سفارت واشنگتن صورت گرفت، پسران كريم خليلى معاون رياست جمهورى و اسحق الكو لوى څارنوال كشور بجان هم افتاده بودند. پسر جوان يك وزير ارشد موى سپيد در عين كابينه وزير مى شود. خانم يك وزير كه دختر رهبر يك تنظيم است، رييسه مى شود. فرزندان اربابها همه بخارجه ميروند تا درس بخوانند و عياشى كنند تا سبا جاهاى خالى پدران خود را پر كنند ولى فرزندان موچى ها و سقاها و مامورها و دكاندارها  و دهاقين بحيث سربازان و دلگى مشران اردو و پوليس در جنگها و انفجار ها كشته مى شوند و اگر همينطور پيش برويم به ده ها مثالى بر ميخوريم كه در ينجا جمهورى به شاهى ميراثى مبدل شده و وظايف و امتيازات و رتب از پدران به فرزندان و از فرزندان به فرزندان به ميراث ميماند و فرزندان لايق يا نالايق، تحصيل كرده و نا كرده ديپلوم دار يا بى ديپلوم، با سواد يا بيسواد مطابق وزن پولى، سياسى و نظامى پدران خود ميراث ميبرند و صاحب امتياز ميشوند. اگر پدر وزير بود، پسر هم وزير مى شود. اگر پدر وكيل بود، پسر وكيل مى شود و اگر پدر پدرود حيات گفت، پسر معين مى شود. پسر رييس شورى عالى صلح به جاى پدر رييس شورى عالى صلح مى شود، خانم وزير رييسه مى شود و خويشاوند و شريك رهبر تنظيم ده ها هزار جريب زمين را مى بلعد و قس على هذا!


با توجه به سرنوشت نظام ها، ايزم ها و ايديولوژى هاى كه از قالب اصلى خود برآمدند و درينجا (افغانى) شدند، خداوند سرنوشت جمهورى شاهى ميراثى فعلى را نيز بخير بسازد. تجارب گذشته از پايان يافتن خونين آن (ايزم) يا (نظام ها) خبر ميدهد، ديده شود كه جمهورى شاهى ميراثى فعلى در آينده نزديك بجا خواهد كشيد؟!