کور / شعر / شیر بچه افغانی

شیر بچه افغانی

نه پنجابى نه ايرانى نه تازى و نه هندويم
من آن شير بچهْ افغانِ دليرِ دامنِ كوه يم

بدان اى دزدِ فرهنگ و بدان دزدِ ايمانم
كه تا آخر خدايت را خداىِ خود نميگويم

بگيرم انتقامم را ز تو اى دشمن بد خواه
به اميدِ چنين روزى سراسر درد و اندوه يم

خدايت پول، دعايت پول مرام و مدعايت پول
بدان اى خصمِ همسايه كه از تو كينه ميجويم

اگر روزى رسد برمن ، كه روزى انتقام آيد
خداوندا تو شاهد باش كه من يك انتقامجويم

ِستانم يك به يك واپس هر آنچه كرده ى بامن
به هر اشك يتيم ريزم ز تو يك آسمان سويم

نصرت باميانى

——————————————————–

من افغانم !

عقاب بامِ پاميرم ، پلنگِ كوهى بابا يم
دلير-مردِ سليمان-كوه، جوان خاكِ فراه يم

ز پنجشيرم ،ز باميانم،ز هراتم ، ز بغلانم
ز ننگرهار و وردك، خوست و بلخ و گندهارا يم

منم تاجيك و هزاره و پشتونْ ازبك و تركمن
من از شمال و جنوب، مشرق و مغرب مى آيم

منم فرزند خاك ِ پاك مردان شهيد پرور
من افغانم و سربازِ دليرِ خاك ِ آبا يم

من آن سرباز افغانم كه از دشمن نمى ترسم
اگر چه خصمِ همسايه كند بند – بند جدا يم

منم پوليس، منم اردو ، منم لواىِ كوماندو
من آن آزاده-فرزندى اميدِ نسلِ فردا يم

نصرت باميانى